به گزارش سلام نو به نقل از رکنا، تمام مدت طوری در فرماندهی انتظامی شهرستان البرز نشسته و سرش را پایین انداخته که انگار نه انگار همین آدم بود که با ضربات محکم چاقو سعی کرده بود زنی را مجروح کند، اگر فیلم دوربین مدار بسته از درگیری ۲ زن در مقابل آسانسور مجتمع را ندیده بودم، باورم نمیشد آدمی که اینجا نشسته و حالا چهرهاش پر از شرم و غم است، این همه خشونت را مرتکب شده باشد.
تنها من نیستم که برایم اعمال خشونت از سوی این زن باور نکردنی است، میگویند او اهل کار هنری بوده؛ گُلِ سر درست میکرده و اینترنتی میفروخته و حتی همسایه دیوار به دیوارش که پنج سال با او دوست بوده و رفت و آمد داشته از روزی که این خبر را شنیده از وحشت شوکه شده و حال خوبی ندارد.
زورگیر شهر مهرگان که من در این گزارش او را مریم مینامم، خودش در مصاحبه با ایرنا میگوید: یک روز تصمیم گرفتم دیگر داروهایم را نخورم، غروب همان روز حالم بد شد و نفهمیدم چه کار میکنم.
این زن جوان که ادعا میکند سابقه بستری در بیمارستان اعصاب و روان و ۲ بار اقدام به خودکشی دارد، میپرسم اتفاق دیگری هم آن روز افتاد که حالت آن همه بد شد؟ سکوت میکند و اشکش از گوشه چشمش سرازیر میشود.
وقتی برای جزییات بیشتر موضوع به سراغ قربانیان رفتم، مریم میان صحبتهای ماموران، سربازان، خبرنگاران، شاکیان و خانوادههایشان با فاصله و تنها ایستاده و به نقطهای مبهم نگاه می کرد.
مریم، چهرهاش پر از غم بود و میگوید: روزی که فیلم درگیریم با آن خانم پخش شد، همسرم فیلم را دید و به من نشان داد، از من پرسید این تویی؟ گفتم نه. گفت اگر تو باشی طلاقت میدهم.
یک لباس زمستانی مشکی بلند پوشیده و کتانی به پا داشت، شال راهراه روی سرش و یک کیف پر از دارو در دستش است.
تجربه یک اتفاق تلخ در آسانسور منزل
آن طور که پلیس میگوید مریم تنها ۲ شاکی دارد که هر ۲ در یک شب مورد حمله او قرار گرفتند. ساعت ۲۱ و ۱۵ دقیقه سارا و حدود ساعت ۲۱ و ۳۰ دقیقه محبوبه با او مواجه میشوند و اتفاقات تلخی برایشان رقم میخورد که به گفته خودشان بعید است تاثیر این حادثه بر جسم و روحشان به این زودیها از بین برود.
سارا یک زن ۳۴ ساله است که با گذشت ۱۱ روز از این اتفاق، هنوز رنگ به رو ندارد، با برادرش برای شناسایی زورگیر به پاسگاه پلیس آمد، او این ماجرا را اینطور تعریف میکند: پنج دی ماه جاری بود که این اتفاق افتاد، هوا تاریک شده بود وقتی من وارد مجتمع محل زندگیم در شهر مهرگان شدم و این خانم هم پشت سر من وارد شد، فکر کردم از همسایهها است.
آسانسور در طبقه ششم متوقف بود و تا به همکف برسد کمی طول کشید که من در همین مدت متوجه نفس نفس زدن این خانم شدم و این موضوع که دستکش پوشیده بود و دستش در کیفش بود نگرانم کرد. از سرشانه تا آرنجش هم یک نوار چسب پنج سانتیمتری چسبیده بود، رفتارش کمی مرا ترساند، آسانسور که رسید من نخواستم اول وارد شوم، از او خواستم داخل برود، اما قبول نکرد سه بار به من اصرار کرد که من اول وارد شوم، اما من ترسیده بودم و نرفتم.
بلاخره بعد از او وارد شدم و دکمه طبقه منزلم را زدم و از او پرسیدم شما کدام طبقه میروید؟ که او با لحن تندی گفت "خودم می روم"
من از ترس نمیدانستم چه کار باید بکنم، فقط گوشی تلفنم را درآوردم تا به کسی برای کمک زنگ بزنم که با خشم به من نگاه کرد، خیلی ترسیدم، احساس کردم میخواهد آسیبی به من وارد کند و بیاختیار فریاد زدم "نزن" که همان لحظه چاقو را از کیفش بیرون کشید و من مچ دستش را گرفتم و با هم گلاویز شدیم.
سارا ادامه میدهد: او سعی کرد دکمه طبقات دیگر را بزند که بتواند مرا بیشتر در آسانسور نگه دارد، ولی من جلوی دکمهها را گرفته بودم و نمیگذاشتم، او در این درگیری با یک دست سعی میکرد چاقو را داخل قلبم فرو کند، اما من چند بار به هر سختی بود دستش را پس زدم.
به طبقه منزلم که رسیدیم یک لحظه در آسانسور باز شد و من که تنها امیدم همان در بود، خودم را با آخرین توان به بیرون پرت کردم، ولی این زن دوباره از یقه لباسم گرفت و مرا به داخل آسانسور کشاند که من باز به هر سختی بود خودم را بیرون کشیدم و تنها توانستم درِ منزل همسایه را بکوبم، همین باعث شد او از راه پله فرار کند.
محبوبه قربانی دوم: هدفش ضربه زدن به گردن و یا شکمم بود، ولی من خودم را خم کردم و دستانش را گرفتم که نتواند ضربات بیشتری وارد کند و فقط کتفم زخمی شد.
استفاده از نوار چسب برای زورگیری قربانیان
طبق شواهد اینطور به نظر میرسد که مریم بعد از این حادثه نفسزنان ساختمان را ترک کرده و وقتی در همان محوطه محبوبه را دیده که وارد ساختمان مجاور میشود، به دنبال او وارد شده است.
محبوبه که ۳۶ ساله است و یک فرزند دارد و فیلم منتشر شده از درگیری او و مریم در طبقه همکف ترس زیادی میان اهالی مهرگان ایجاد کرده، ماجرا را اینطور تعریف میکند: پنج دی ماه، حدود ساعت ۹ و نیم شب بود که من به نزدیکی منزل خواهرم در شهر مهرگان رسیدم.
وقتی میخواستم درِ ورودی مجتمع را ببندم، این خانم دوان دوان پشت سرم وارد مجتمع شد، از آنجایی که ما همه همسایهها را میشناختیم من فکر کردم ایشان میهمان یکی از همسایهها است، به خاطر همین مانع ورودش نشدم.
او ادامه میدهد: همانطور که منتظر بودم تا آسانسور پایین بیاید، احساس کردم صدای نفس زدن این خانم که آن موقع پشت سر من ایستاده بود، عجیب است، خیلی تند و بلند نفس میکشید. نگرانش شدم و پرسیدم: حالتان خوب است؟ گفت خوبم.
مریم تعریف میکند: گفتم پس چرا اینطور نفس میکشید؟ که در جوابم گفت چیزی نیست عجله داشتم، دویدم و نفسم گرفت.
نگاه کردم و دیدم از بالای سرشانه تا مچ دستش یک نوار چسب ۵ سانتی متری چسبیده است، گفتم به آستین شما چسب چسبیده. گفت: عیبی ندارد، اسباب کشی داشتم، رفتم بالا در میآورم.
وقتی همه چیز را برایم عادی نشان داد من هم دیگر چیزی نگفتم، وارد آسانسور شدم و او هم پشت سرم آمد، همان لحظه از پشت، دستش را دور گردنم حلقه کرد و میخواست چسب را دور دهانم بپیچد که من چسب را درآوردم و با دست خالی سعی کردم دستش را کنار بزنم که ناخنم شکست.
او ادامه میدهد: فکر میکنم دستش درد گرفت یا شاید میخواست چاقو را از کیفش درآورد و همین تعللش فرصتی شد برای اینکه من بتوانم در آسانسور را که هنوز حرکت نکرده بود، با لگد باز کنم و بیرون بروم.
اما این خانم در داخل پیلوت (همکف) هم لباسم را گرفت و کشید و دنبالم آمد، در طی این درگیری در دستش یک چاقو بود، من هم مدام فریاد میزدم و از همسایه طبقه اول کمک میخواستم که این خانم در همان زمان ۲ ضربه چاقو به کتف سمت چپ من زد که البته هدفش ضربه زدن به گردن و یا شکمم بود، ولی من خودم را خم کردم و دستانش را گرفتم که نتواند ضربات بیشتری وارد کند و فقط کتفم زخمی شد.
او درباره فرار زن ضارب میگوید: همسایهها که آمدند، ضارب ترسید و مرا رها کرد. من هم آن لحظه بیهوش شدم و همسایهها متوجه نشدند که قضیه از چه قرار است، حتی با اینکه همسایهها او را با چاقویی در دستش دیده بودند و وقتی رسیدند او دستانش را دور گردن من حلقه کرده بود، اما باز هم فکر کرده بودند که حتما یک آقا به من حمله کرده است و انتظار یک زن را نداشتند، به همین خاطر این خانم با اینکه در خروج مجتمع را گم کرده بود و کمی گیج شده بود، ولی توانسته بود بدون مانع خارج شود و فرار کند.
ایجاد ترس عمومی و استرس ناشی از یک اقدام خشن
محبوبه درباره حال عمومیش بعد از این اتفاق میگوید: این مدت اصلا حال خوبی نداشتم، مدام کابوس میدیدم با فریاد و جیغ از خواب بیدار میشدم، خواهرانم تمام این ۱۱ روز از من نگهداری کردند، هنوز از فضای بسته و آسانسور میترسم، حتی نمیتوانم از خانه بیرون بروم، مجبور شدم برای پسرم سرویس بگیرم چون نمیتوانستم خودم او را به مدرسه ببرم، این ۱۱ روز به جز دادگاه و پاسگاه و درمانگاه جای دیگری نرفتهام.
او ادامه میدهد: مدام کابوس، دلهره، استرس و اضطراب دارم، این زن خواب را از چشمان من گرفته تا چشمانم بسته میشود، مدام او را میبینم که در حال خفه کردن من است.
وی تاکید میکند: لحظهای که به من حمله کرد به او گفتم من بچه کوچک دارم و تو را به خدا مرا نکش، این خانم هیچ چیزی از من نخواست، اگر میگفت گردنبند و گوشوارههایم را بدون مقاومت به او میدادم اما با بیرحمی تمام هر بار چاقو را بالا میبرد با شدت پایین میآورد؛ دکتر به من گفت که اگر لباس زمستانی نداشتم، ضربات چاقو منجر به مرگم میشد.
محبوبه که هنوز هم از قرار گرفتن کنار این زن واهمه دارد و وحشت میکند که حتی چهرهاش را ببیند، معتقد است که رضایت دادن برای این اتفاق یعنی آسیب دیدن افراد بیشتر توسط این زن، او توضیح میدهد: پول نداشتن و نیاز مالی دلیل خوبی برای این کار نیست، من عکسهای منزلش را دیدم که از منزل من شیک تر بود، علاوه بر اینکه من معتقدم این خانم اصلا قصدش زورگیری نبود و بیشتر جنون ضربه زدن و آسیب رساندن داشت.
او همینطور توضیح میدهد: من هم خیلیها را میشناسم که داروی اعصاب و روان مصرف میکنند و به نظرم باز هم دلیل نمیشود که او این مساله را توجیهی برای رفتارش بداند.
سخن آخر: بنا به اعلام پلیس مریم زورگیر است و ۲۷ سال سن دارد، خودش میگوید بیش از ۱۰ سال است که ازدواج کرده، همسرش کارگر است، فرزندی ندارد و فرمانده انتظامی این شهرستان، قصد وی را از این زورگیری تامین هزینه درمان ناباروریش میداند؛ درمانی که حالا دیگر به آرزوها میپیوندد و او باید از پشت میلههای زندان رویایش را ببافد، به گفته صاحب نظران حتی اگر شاکی خصوصی هم رضایت دهد، مریم به این زودیها از زندان آزاد نخواهد شد.
نظر شما