بسیاری از افراد به درستی میگویند که رییسجمهور اگر هم نتواند کاری کند، میتواند خرابکاری نماید. پس بهتر است کسی را انتخاب کنیم که خرابکاری نکند، یا آنکه حداقل خودش نمک بر زخمها نپاشد. به عبارت دیگر آنان انتظارات انتخاباتی خود را به حداقل میرسانند، ولی من به این انتخابات چنین نگاهی ندارم. انتظاراتم حداکثری است.
حداکثری به این معنا که رسالت آن را حل مهمترین مساله ایران میدانم. تورم، رشد اقتصادی، جایگاه و حقوق زنان، ابتنا به رویکرد علمی، سیاست خارجی موثر و… همه و همه در گرو حل این مساله مهم است. تا این مساله حل نشود، هیچ کدام از آنها حل نخواهد شد. اگر در کوتاهمدت هم بهبود یابد، بلافاصله در مسیر تخریب قرار خواهد گرفت. این کدام مساله است؟
روزی که آقای روحانی انتخاب شد، نوشتم و چند بار هم تکرار کردم که آقای روحانی هرم اولویت مسائل خود را وارونه کرده است. وی دنبال حل مساله خارجی و سپس بهبود شرایط اقتصادی و درنهایت به فراموشی سپردن حل مساله سیاست داخلی بود. نتیجه چه شد؟
مساله خارجی در مسیر حل قرار گرفت، برجام نهایی و اجرایی شد. یکی از بهترین دورههای اقتصادی ایران از ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۶ رقم خورد، ولی چون مساله داخلی حل نشده بود، تمامی آن دستاوردها زمین خورد و هم سیاست خارجی خراب شد و هم سیاست اقتصادی، درنتیجه بدترین دوران اقتصادی و سیاسی و حتی سیاست خارجی از ۱۳۹۷ آغاز شد و تاکنون هم ادامه دارد.
آقای روحانی درک درستی از اهمیت حل مساله سیاست داخلی نداشت و لذا رفتار و ادبیات او با مخالفان، حامیان و همراهان خودش، حکومت و حتی دولتش زیانبار بود و درنهایت او را به وضع امروز انداخته است که بسیار تأسفآور است، زیرا این شکستی کامل است.
هنگامی که سیاست داخلی حل نشود، وضعیت بنزین ۱۳۹۸ پیش میآید که اجرای تصمیم مورد حمایت و تاکید ساختار سیاسی به یک بحران تمامعیار تبدیل میشود. هماکنون هم در همین انتخابات برای زدن دیگران قیمت بنزین را پیراهن عثمان میکنند، درحالی که نمیدانند اینگونه رفتار کردن خود را در تلهای گرفتار میکنند که خودشان آن را کار گذاشتهاند.
پس مساله اصلی ایران حل مساله سیاست داخلی است. به یک معنا به رسمیت شناختن دیگری است. تا هنگامی که شهروندان ایرانی به خودی و غیرخودی به ما و دیگری تبدیل میشوند، هیچ مشکلی حل نخواهد شد. تاکید میکنم، هر مشکلی صرفا فقط با سیاستگذاری درست حل میشود. سیاستگذاری درست نیز تبعاتی دارد که باید پذیرفت و این ممکن نیست مگر اینکه سیاستها مورد حمایت حکومت و مردمی باشد که شکافی میان آنها نیست و درصدد حذف یکدیگر نیستند.
هنگامی که جامه دو پاره یا حتی چند پاره شد امکان سیاستگذاری موثر و کارآمد و مفید وجود ندارد، چون در هر صورت مخالفان و حذفشدگان مخالفت میکنند. این ایراد اصلی شاه بود که در سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ گمان میکرد که با نادیده گرفتن و حذف منتقدان و مخالفان خود میتواند کشور را اداره کند، ولی سیاستهای خودمحورانه وی نه تنها موجب شکست کامل و انقلاب شد، بلکه پیش از آن نزدیکترین افرادش نیز نسبت به او و حکومتش بدبین شدند و رهایش کردند.
این وضعیت در جامعه محصول نبودن موازنه قوا است. به نظر من جامعه ایران در سه سال گذشته پیام روشنی داده است که یکدستسازی را نمیپذیرد و از سوی دیگر شکست راهبرد یکدستسازی نیز با صدای بلند رخ داده است. عملکرد سه سال گذشته چیزی جز این شکست نبود. نتایج دور اول انتخابات شکست کاملی بود که فراتر از برداشتهای اولیه من بود. من گمان میکردم که با مشارکت ۴۰درصدی نمیتوان اصولگرایان حاکم را شکست داد، ولی اکنون معلوم شد که با همان ۴۰درصد هم شکست خورده محسوب میشوند.
سیاست یکدستسازی نشان داد که برونداد آن، شکلگیری تنش عجیب و قدرتطلبانه میان جلیلی و قالیباف است که در تاریخ انتخابات ریاستجمهوری ایران این حد از تنش سابقه نداشته است. در صورت حضور جلیلی در پاستور نه تنها این تنش حل نخواهد شد، بلکه شدید و شدیدتر هم میشود. در این تنش و تضاد ممکن نیست که مسالهای حل شود. گمان برخی از دوستان بود که با یکدستسازی خودشان مساله را حل میکنند. این تحلیل دو ایراد داشت؛ اول اینکه یکدستسازی فرآیند پایانناپذیر است.
فرآیند تقسیم بر دو ادامه دارد تا هنگامی که دو نفر تبدیل به یک نفر شوند. دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد، ولی مهمتر از آن شکافی است که فرآیند یکدستسازی میان حکومت و مردم ایجاد میکند. این همان شکافی است که جرات ندارند قیمت ارز و انرژی را حل کنند و کارشان به جایی میرسد که ارز ۴۲۰۰ و ۲۸۵۰۰ تومانی را مفت به عدهای رانتخوار میدهند و فساد ۷/۳ میلیاردی چای دبش را رقم میزنند، درحالی که فریاد ضد فسادشان گوش فلک را کر کرده است.
در حل مساله برجام میمانند و کاسه چه کنم چه کنم در دست میگیرند، FATF را گروگان اختلافات داخلی قرار میدهند و در نهایت به انتخابات پیش از موعدی میرسند که برخلاف خواست آنان انتخابات منفرد است و با شوراها و خبرگان همراه نیست و مشارکت اغلب نیروهای داخلی ساختار، فقط ۴۰درصد مشارکت را محقق میکند. با ادبیات دینی میتوان گفت اینها خواست خداست.
اگر جلیلی به پاستور برود بهطور نسبی امتناع کنشگری سیاسی تحولخواهانه شکل خواهد گرفت. از سوی دیگر بسیاری از مخالفان شرکت در انتخابات از منظر کوشش برای دستاوردهای حداقلی با رای دادن به پزشکیان مخالفت میکنند و معتقدند برای تامین دستاوردهای حداقلی نیازی به مشارکت انتخاباتی نیست.
به نظر من هم اگر انتظارات ما حداقلی باشد این مخالفت نیز معقول است، ولی اگر پروژه اصلی پزشکیان در پاستور احیای وحدت میان جامعه دو پاره شده باشد، در این صورت باید گفت که این مهمترین پروژه سیاسی تاریخ ایران است. رفتار و نقش و گفتار پزشکیان نشانهای است از آمادگی و علاقه او به آغاز چنین پروژه سیاسی است. پروژهای که تاکنون در تاریخ ایران به سرانجام نرسیده است.
این پروژه همواره از چند طریق موازنه قوا را تغییر داده و به شکست انجامیده است. دخالت خارجی و درآمدهای نفتی همیشه آن را دچار اختلال کرده است. ولی اکنون شرایط مناسب است که بتوانیم اجرای آن را در دستور کار خود قرار دهیم. پذیرش تبعات این طرح یک ضرورت است.
نمیتوان با تنش و درگیری در این مسیر حرکت کرد. طرف مقابل دنبال تقابل و تضاد است، زیرا در صورت قطبی کردن فضای انتخاباتی نیروی مقابل پزشکیان به هدف خود میرسد چه انتخابات را ببرد و چه ببازد، درنهایت سیاست تخریبی را جا انداخته است. نباید در دام آنان افتاد. دروغها و تهمتزدنها و اقدامات خلاف منافع و وحدت ملی آنان نباید موجب مقابله به مثل شود. رقیب واقعی پزشکیان طرف مقابل انتخاباتی او نیست.
آنها مانع هستند ولی رقیب نیستند. به مردم وعده راه تحقق وحدت و وفاق سیاسی را باید داد. مردم خستهاند، ناامید و نگران هستند. این عنوان یادداشتی بود که در ماه رمضان ۱۳۹۷ در مهمانی افطار رییسجمهور وقت خواندم ولی نیمهکاره رها شد و سپس در پاسخ همان بخش اندک خواندهشدهاش، نیم ساعت سخنرانی کرد! به جای فهم آن در رد و آن برآمد و اکنون نتیجه آن را میبیند.
ما نیازمند وفاق و همدلی هستیم. در غیر این صورت هیچ قدرتی، تاکید میکنم که هیچ قدرتی نمیتواند موانع اصلی پیش روی حل مسائل جامعه ایران را بردارد.
مسائل اصلی در اقتصاد، سرمایهگذاری، امنیت اقتصادی، ثبات سیاستها، تورم، قیمت ارز و انرژی و… در حوزه فرهنگ، مشکلات موجود در نظام رسانهای، در آزادیهای فکری و آفرینش هنری، در احترام و پذیرش تنوع فرهنگی و در حوزه اجتماعیات، مساله زن و جوان، سبک زندگی، احترام به گروههای قومی و دینی و منطقهای، فساد، فقر و… در سیاست خارجی، روابط متوازن با غرب و کشورهای منطقه در حوزه محیطزیست، مساله آب و فرو نشست زمین و تخریب منابع ملی و… حل همه آنها در گرو شکلگیری حدی از وحدت ملی است. پیشرفتهای اندک ولی پایدار بهمراتب بهتر از موفقیتهای بلند و ناپایدار است.
هیچ موفقیتی بزرگتر از برجام نبود و هیچ موفقیتی ناپایدارتر از آن نبود. برجام باید محصول اراده ملی تلقی میشد و نه چماقی برای زدن بر سر دیگران، کاری که نتیجه نداد و برعکس شد. اگر دو سال رشد ۱۰ یا حتی ۱۵درصدی داشته باشیم ولی ۱۰ سال رشد منفی یا نزدیک به صفر در ادامه آن بیاید به مراتب بدتر از این است که تمامی این ۱۲ سال را با رشد ۳درصدی پیش برویم.
از نظر من پروژه اصلی دولت بعدی ایجاد این تفاهم و ایجاد آرامش برای مردمی است که خستهاند، خسته. کافی است نگاهی به رفتار طرفداران جلیلی با همجناحی خودشان قالیباف بیندازید تا ببینید چه وضعیتی پیش روی ماست؟ اجازه دهید مردم آرامش پیدا کنند، این همه فشار روانی و تنش سیاسی چه در حوزه جامعه و زنان، چه در حوزه اقتصاد از طریق تورم و وعدههای دروغ، چه در سیاست خارجی از طریق درگیری و تحریم، چه در حوزه فرهنگی از طریق سانسور، مردم را زمینگیر و شکننده خواهد کرد، بهتر است بگذاریم مردم به زندگی بازگردند.
نظر شما