به گزارش سلام نو به نقل از خبرآنلاین، در زندگی پیچیده در آهن و دود و بدتر از آن به ستوه آمدن آدمی از فقر و فلاکت، به ویژه زمانی که دچار بیماری صعب العلاجی هم می شود، مهمترین سوالش چیست؟ در مرحله نخست: آخر چرا من؟ زیرا هریک از ما فکر می کند سختی، بیماری، و مرگ، بیشتر برای دیگری پیش می آید. فرانکل در اردوگاه آدم سوزی هیتلر در آشوویتس زندانی و دائم در معرض مرگ بوده، با معنا بخشیدن به زندگی خود، توانست دوره اسارت را طی کند، زیرا انسان توانایی ادامه با رنج هایش را دارد به شرط آن که به معنای درونش راه یافته باشد، آن زمان دیگر رنج، آزار دهنده نیست. فرانکل در رشته پزشکی در دانشگاه وین تحصیل کرد و در سال ۱۹۲۶ دکترای خود را دریافت کرد.او در ابتدا به عنوان روانپزشک در بیمارستانهای وین مشغول به کار شد و سپس به مطالعه روانشناسی عمیق و فلسفه وجودی پرداخت. در سال ۱۹۳۹، با شروع جنگ جهانی دوم، فرانکل به دلیل یهودی بودن توسط نازیها دستگیر شد. او سه سال در اردوگاههای کار اجباری نازی، از جمله آشویتس، رنج برد. در این دوران، او شاهد وحشت هولوکاست بود و بسیاری از عزیزان خود را از دست داد. فرانکل به ۱۶ زبان زنده دنیا مسلط بود. او در طول زندگی خود ۳۹ کتاب و بیش از ۳۰۰ مقاله نوشت. فرانکل به عنوان یکی از بزرگترین متفکران قرن بیستم شناخته میشود. این جمله مهم کتاب فرانکل است در باره زندانیان بازداشتگاه آشوویتس: «زندانیان با وجود شرایط اسفباری که داشتند، تا آنجا که ممکن بود سعی کردند مطابق با ارزش های خود زندگی کنند. برای مثال، زندگی معنوی آنها چیزی بود که نمی شد از آنها سلب کرد.»
این مقاله کوتاه از نظرتان می گذرد:
***
ویکتور فرانکل روانشناس معناگرا برای معنا بخشیدن به زندگی سه راه پیشنهاد میکند:
*اگر انسان چیزی خلق کند، زندگیاش میتواند با معنا باشد. در اینجا انسان از خود سئوال میکند: من برای چه کاری زنده هستم؟ جواب میتواند این باشد: با سواد کردن هزاران انسان، خانهدار کردن صدها بیخانمان.
* انسان معنا را در شیوه تجربه کردن زندگی، یا کسی را دوست داشتن، میبیند. در اینجا انسان از خود میپرسد: من برای چه کسی و چه چیزی زنده هستم؟ جواب می تواند تجربه شگفتیهای طبیعت، عشق ورزیدن به همسر و پدر و مادر و فرزند و ... باشد.
* انسان وقتی با وضعی غیرقابل اجتناب یا با سرنوشتی تغییرناپذیر رو به رو میشود(مانند بیماری درمان ناپذیر)، این فرصت را پیدا می کند که به عالیترین شکل از طریق رنج، به معنای زندگی دست پیدا کند. در اینجا انسان از خود می پرسد من چرا و به چه دلیلی زنده هستم؟
دقیقا مانند جمله نیچه که میگوید: کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت. و این چرایی، گمشده زندگی ماست که در معنای رنج نهفته است. انسانی توانایی ادامه زندگی با رنج هایش را دارد که معنایی در آنها یافته باشد و بداند که چرا این رنجها را تحمل میکند. رنج، زمانی که معنا پیدا کند دیگر آزاردهنده نیست. خلاصه آنکه فرد با درک معنی رنجی که میکشد، در تحمل آن استوارتر خواهد بود و به آرامش نسبی میرسد. آرامشی که پیامدِ یافتنِ معنایی برای رنجهای فرد است.
نکته پایانی از آکادمی جام:
مهم این است که هر کدام از ما اولا به کدامیک از این سوالات پاسخ میدهد؟ و دوم اینکه چگونه پاسخ میدهد؟
برای چه کاری زندهام؟
برای چه چیزی زندهام؟
برای چه کسی زندهام؟
به چه دلیلی زندهام؟
سوالات خوبی از خودمان بپرسیم (هر چند دشوار باشد) و پاسخهای درست برای آن بیابیم (هر چند مبهم و متغیر باشد).
نظر شما