خطبه قبل از جنگ جمل
وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
لَمّا اَنْفَذَ عَبْدَاللّهِ بْنَ عَبّاس اِلَی الزُّبَیْرِ قَبْلَ وُقُوعِ
قبل از جنگ جمل به وقتی که عبداللّه بن عباس را نزد زبیر
الْحَرْبِ یَوْمَ الْجَمَلِ لِیَسْتَفیئَهُ اِلی طاعَتِهِ
فرستاد تا او را به نظم و اطاعت حضرت بازگرداند
لاتَلْقَیَنَّ طَلْحَهَ، فَاِنَّکَ اِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهُ کَالثَّوْرِ عاقِصاً قَرْنَهُ،
با طلحه ملاقات مکن، زیرا او را همچون گاوی بینی که شاخش را روی گوشش کج کرده،
یَرْکَبُ الصَّعْبَ وَ یَقُولُ هُوَ الذَّلُولُ. وَلکِنِ الْقَ الزُّبَیْرَ، فَاِنَّهُ اَلْیَنُ
بر مرکب چموش سوار می شود و می گوید رام است. اما با زبیر دیدار کن، زیرا او را طبیعتی
عَریکَهً، فَقُلْ لَهُ: یَقُولُ لَکَ ابْنُ خالِکَ: عَرَفْتَنی بِالْحِجازِ،
نرم است، به او بگو: پسر دایی ات می گوید: در حجازم شناختی،
وَ اَنْکَرْتَنی بِالْعِراقِ! فَما عَدا مِمّا بَدا؟
و در عراقم انکار کردی! برای تو از بیعتی که با من داشتی چه مانعی پیش آمده؟
اَقُولُ: هُوَ عَلَیْهِ السَّلامُ اَوَّلُ مَنْ سُمِعَتْ مِنْهُ هذِهِ الْکَلِمَهُ اَعْنی «فَما عَدا مِمّا بَدا».-
می گویم: آن حضرت اولین کسی است که این جمله «فَما عَدا مِمّا بَدا» از او شنیده شده.
خطبه در نکوهش زمان خود
وَ مِنْ خُطْبَه لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ
از خطبه های آن حضرت است
در نکوهش زمان خود
اَیُّهَا النّاسُ، اِنّا قَدْ اَصْبَحْنا فی دَهْر عَنُود، وَ زَمَن کَنُود، یُعَدُّ فیهِ
ای مردم، ما در روزگاری منحرف، و زمانی غرق کفران درآمده ایم، زمانی است
الْمُحْسِنُ مُسیئاً، وَ یَزْدادُ الظّالِمُ فیهِ عُتُوّاً، لانَنْتَفِعُ بِما عَلِمْنا،
که نیکوکار بدکار شمرده می شود، و ستم پیشه بر طغیانش می افزاید، از آنچه دانیم سودی نبریم،
وَ لانَسْأَلُ عَمّا جَهِلْنا، وَلا نَتَخَوَّفُ قارِعَهً حَتّی تَحِلَّ بِنا.
و از آنچـه ندانیـم نپرسـیم، از خطـرات ترسی نداریـم تا بر سـرمان فـرود آیـد.
اصناف مردم
فَالنّاسُ عَلی اَرْبَعَهِ اَصْناف:
مردم بر چهار دسته اند:
مِنْهُمْ مَنْ لایَمْنَعُهُ الْفَسادَ فِی الاَْرْضِ اِلاّ مَهانَهُ نَفْسِهِ، وَ کَلالَهُ
گروهی از آنان مانعی از فساد در زمین ندارند مگر پستی نفس، و کندی
حَدِّهِ، وَ نَضیضُ وَفْرِهِ.
اسـلحه، و کمـی مـال.
وَ مِنْهُمُ الْمُصْلِتُ لِسَیْفِهِ، وَالْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ، وَالْمُجْلِبُ بِخَیْلِهِ
گروه دیگر اسلحه برکشیده، شر خود را آشکار کرده، سواره و پیاده دنبال خود راه
وَ رَجِلِهِ، قَدْ اَشْرَطَ نَفْسَهُ، وَ اَوْبَقَ دینَهُ لِحُطام یَنْتَهِزُهُ،
انداخته، خود را برای فساد آماده نموده، دین خود را تباه کند برای اندکی از مال دنیا که به غارت برد،
اَوْ مِقْنَب یَقُودُهُ، اَوْ مِنْبَر یَفْرَعُهُ. وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ اَنْ تَرَی الدُّنْیا
یا سوارانی که به دنبالش بیفتند، و یا مسندی که بر آن نشیند. چه تجارت بدی است که دنیا را
لِنَفْسِکَ ثَمَناً، وَ مِمّا لَکَ عِنْدَاللّهِ عِوَضاً!
ارزش خود دانی، و آن را عوض آنچه نزد خدا برای تو مهیاست قرار دهی!
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَطْلُبُ الدُّنْیا بِعَمَلِ الاْخِرَهِ، وَلا یَطْلُبُ الاْخِرَهَ بِعَمَلِ
گروه دیگر آن که با عمل آخرت دنیا خواهد، و آخرت را به وسیله عمل صالح دنیوی
الدُّنْیا. قَدْ طَأْمَنَ مِنْ شَخْصِهِ، وَ قارَبَ مِنْ خَطْوِهِ، وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ،
نجوید. اظهار فروتنی کند، گامها را کوچک بردارد، دامن جامه کوتاه نماید،
وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلاَْمانَهِ، وَ اتَّخَذَ سِتْرَاللّهِ ذَریعَهً اِلَی الْمَعْصِیَهِ!
و خود را امین جا زند، و پرده پوشی حق را وسیله معصیت قرار دهد!
وَ مِنْهُمْ مَنْ اَقْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُوُولَهُ نَفْسِهِ، وَ انْقِطاعُ
گروه دیگر را پستی نفس و نداشتن قوم و قبیله از طلب حکومت برجا نشانده،
سَبَبِهِ. فَقَصَرَتْهُ الْحالُ عَلی حالِهِ فَتَحَلّی بِاسْمِ القَناعَهِ، وَ تَزَیَّنَ
این تهیدستی او را محدود کرده، خود را به اسم قناعت آراسته، و خویش را به لباس
بِلِباسِ اَهْلِ الزَّهادَهِ، وَ لَیْسَ مِنْ ذلِکَ فی مَراح وَلاَ مَغْدًی.
زهـد زینـت داده، در حـالی کـه در شـب و روز اهـل عنـوان قنـاعت و زهـد نیـست.
وَ بَقِیَ رِجالٌ غَضَّ اَبْصارَهُمْ ذِکْرُ الْمَرْجِعِ، وَ اَراقَ دُمُوعَهُمْ
باقی ماندند آنان که یاد قیامت چشمشان را از حرام بسته، و ترس از محشر اشکشان
خَوْفُ الْمَحْشَرِ. فَهُمْ بَیْنَ شَرید نادٍّ، وَ خائِف مَقْمُوع ، وَ ساکِت
را جاری کرده. گروهی از اینان مطرود مردمند، و بعضی در وحشت مقهوریت، و دسته ای ساکت
مَکْعُوم، وَ داع مُخْلِص، وَ ثَکْلانَ مُوجَع .
و خاموش، و عده دیگر با خداوند مناجات مخلصانه دارند، و بعضی از اینان هم ماتم زده و زجر کشیده اند.
قَدْ اَخْمَلَتْهُمُ التَّقِیَّهُ، وَ شَمَلَتْهُمُ الذِّلَّهُ، فَهُمْ فی بَحْر اُجاج ،
تقیه آنان را به گمنامی کشیده، در خواری غرق شده، در دریایی از تلخی غوطهورند،
اَفْواهُهُمْ ضامِزَهٌ، وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَهٌ. قَدْ وَعَظُوا حَتّی مَلُّوا، وَ قُهِرُوا
دهانشان از سخن بسته، و قلبشان مجروح است. ملّت را موعظه کردند تا ملول و خسته شدند، مقهور
حَتّی ذَلُّوا، وَ قُتِلُوا حَتّی قَلُّوا. فَلْتَکُنِ الدُّنْیا فی اَعْیُنِکُمْ اَصْغَرَ مِنْ
مردم شده تا خوار گشتند، و شهید شدند تا کم شدند. دنیا باید در چشم شما ناچیزتر از برگهایی باشد که
حُثالَهِ الْقَرَظِ وَ قُراضَهِ الْجَلَمِ. وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ کانَ قَبْلَکُمْ،
جز در دباغی به کار نیاید، و بی ارزش تر از پشم بز باشد که موقع چیدن از دم قیچی می ریزد. از گذشتگان پند
قَبْلَ أنْ یَتَّعِظَ بِکُمْ مَنْ بَعْدَکُمْ، وَ ارْفُضُوها ذَمیمَهً، فَاِنَّها قَدْ رَفَضَتْ
گیرید پیش از آنکه آیندگان از شما پند گیرند، و دنیای نکوهیده را رها کنید، زیرا این دنیا
مَنْ کانَ اَشْغَفَ بِها مِنْکُمْ.
کسانی را رها کرده که عاشق تر از شما به آن بودند.
- اَقولُ: هذِهِ الْخُطْبَهُ رُبَّما نَسَبَها مَنْ لا عِلْمَ لَهُ اِلی مُعاوِیَهَ، وَ هِیَ مِنْ کَلامِ
می گویم: بی بهره گان از دانش این خطبه را به معاویه نسبت داده اند، در صورتی که بدون تردید از
اَمیرِالْمُوْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ الَّذی لایُشَکُّ فیهِ. وَ اَیْنَ الذَّهَبُ مِنَ الرَّغامِ؟! وَالْعَذْبُ مِنَ
سخنان امیرالمومنین علیه السّلام است، طلای ناب کجا و خاک؟! آب شیرین کجا و آب
الاُْجاجِ؟! وَ قَدْ دَلَّ عَلی ذلِکَ الدَّلیلُ الْخِرِّیتُ، وَ نَقَدَهُ النّاقِدُ الْبَصیرُ عَمرُو بْنُ بَحْر
تلخ؟! بر این مدّعا دلالت کرده رهنمای ماهر، و ناقد کرده آن را ناقد بصیر: عمرو بن بحر
الْجاحِظُ، فَاِنَّهُ ذَکَرَ هذِهِ الْخُطْبَهَ فی کِتابِ الْبَیانِ وَالتَّبْیینِ، وَ ذَکَرَ مَنْ نَسَبَها اِلی
جاحظ که این خطبه را در اول کتاب «البیان و التبیین» آورده، و کسی را که آن را به معاویه نسبت داده
مُعاوِیَهَ، ثُمَّ قالَ: هِیَ بِکَلامِ عَلیٍّ عَلَیْهِ السَّلامُ اَشْبَهُ، وَ بِمَذْهَبِهِ فی تَصْنیفِ النّاسِ،
ذکر نموده و آن گاه گفته: این سخن به فرمایشات علی شبیه تر، و به روش آن حضرت در تقسیم مردم،
وَ بِالاِْخْبارِ عَمّا هُمْ عَلَیْهِ مِنَ الْقَهْرِ وَالاِْذْلالِ وَ مِنَ التَّقِیَّهِ وَالْخَوْفِ اَلْیَقُ. قالَ: وَ مَتی
و وصف آنان به مغلوبیت و ذلّت و تقیه و ترس، سزاوارتر است. و گفته: کجا
وَجَدْنا مُعاوِیَهَ فی حال مِنَ الاَْحْوالِ یَسْلُکُ فی کَلامِهِ مَسْلَکَ الزُّهّادِ؟ وَ مَذاهِبَ
دیدیم معاویه را درحالی از احوال که درگفتارش روش زاهدان و رفتار عابدان راپیش گیرد ومانند آنان
الْعُبّــادِ؟!
سخن گوید؟!