مولانا یکی از شاعران خوش سخن و یگانه ای است که نام خدا در آثارش به وضوح مشخص می باشد.این در حالی ست که بسیاری از افراد با نقد مثنوی او به این موضوع خُرده گرفته اند که چرا این اثرِ مطرحِ این شاعرِ نامی با نام زیبایِ خداوند آغاز نشده است که بسیاری از متخصصان این حوزه نیز مطالبی را در این خصوص نوشته و به این افراد پاسخ های قاطع و محکمی ارائه کرده اند.
در این یادداشت،سامان سامنی به طور مختصر به این موضوع اشاره کرده است.
یکی از نقدهایی که مورخان به جناب مولانا دارند این است که ایشان نام «خداوند» را نه در مثنوی و نه در دیوان شمس ذکر نکرده. در پاسخ به این دوستان باید گفت که مولوی در سه غزل صراحتاً اشاره به خداوند میکند اما نه در قالب واژگان بلکه در کالبد استعارات مفهومی.
در بیتی که جناب مولوی میگوید: "اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم" اشاره به فاعل یا کنشگر میکند اما در گفتار مستقیم واژه «خدا» را حذف میکند. در غزل دیگری که با "من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو" آغاز میشود مجدداً جناب مولوی با شیوه «هویتدهی» اشاره به خداوند دارد تا خداوند براساس آنچه که هست و نه براساس آنچه که انسان میپندارد در ذهن خواننده تصویرسازی شود.
یکی از زیباترین غزلهای مولوی با این بیت آغاز میشود:
"چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم"
مولوی «طرحواره قدرتی» را برای توصیف خداوند استفاده میکند. «آفتاب» همان «خداوند» است که مولوی «گفتار» خود را حجابی برای توصیف او میداند اما تصدیق میکند که غلام اوست و دقیقاً اشاره به این آیه دارد: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ. در ادامه همین غزل مولوی علاوه بر روح الهیِ انسان اشاره به حدیث اختلاف أمتی رحمه میکند:
"چو رسول آفتابم به طریق ترجُمانی
به نهان از او بپرسم به شما جواب گویم"