بسا کسان که به روز تو آرزومندند
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
بعد از نود و بوقی
بفهمی نفهمی
بکُشید و خوشگلم کنید
بگذار در کوزه آبش را بخور
بگیر ببند، بده دست پهلوون
بلا نسبت
بلندگو قورت دادن
بند دل پاره شدن
بند را آب دادن
بوی حلواش میآمد
به اسب شاه گفتند یابو
به پست کسی خوردن
به تریج قباش خورده
به تیپ هم زدن
به حساب (یا خدمت)
کسی رسیدن
به در میگوید دیوار
بشنود
به دست و پای کسی
افتادن
به دل چسبیدن
به دل کسی راه رفتن
به روباهه گفتند
شاهدت کیه؟ گفت دُمم
به روی باز کسی میروند
نه به در باز
به ریش کسی خندیدن
به سیم آخر زدن
به گرد پاش نمیرسد
به گردن گرفتن
به مالت نناز که به
یک شب بنده، به حسنت نناز که به یک تب بنده
به نام من به کام تو
به هر کجا که روی
آسمان همین رنگ است
بیمایه فطیره
برخی از ضرب المثل های فارسی با حرف ب
باباش چی بود که بچهاش باشه
با پنبه سر بریدن
با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود
با خودش هم قهر است
باد آورده را باد میبرد
با دست پس میزنه با پا پیش میکشه
با دمش گردو میشکنه
با دم شیر بازی کردن (بازی بازی با دم شیر هم بازی؟!)
بادمجان بم (بد) آفت ندارد
بادمجان دور قاب چین
با دوستان مرّوت، با دشمنان مدارا
باران آمد ترکها هم رفت
بار کج به منزل نمیرسد
باری به هر جهت
بازار شام
با زبان بیزبانی
باز ته خیار تلخ شد
بازی اشکنک داره سر شکستنک داره
باغ تفرج است و بس، میوه نمیدهد به کس
بالا آنجاست که بزرگ نشسته باشد
بالاتر از سیاهی رنگی نیست
بالا خانهاش را اجاره داده
بالای چشمت ابروست
با لباس سفید میآید با کفن سفید میرود
باید چراغ بردارد و عقبش بگردد
با یک دست نمیشود دو تا هندوانه برداشت
با یک غوره سردیش میکنه با یک مویز گرمیش
با یک گل بهار نمیشه
بچه زاییدم قاتق نونم باشه قاتل جونم شد
بخت یکبار در خونه آدم را میزنه
بخشش از بزرگتر است
بخند تا دنیا به رویت بخندد
بخور و بخواب کارمه، الله نگهدارمه
بخیه صد تا یک قاز زدن
بدهکار را هیچی نگی طلبکار میشه
برادر را جای برادر نمیگیرند
برادریمان به جا، بزغاله یکی هفت صنار
برای خالی نماندن عریضه
برای کسی بمیر که برات تب کنه
برای لای جرز خوبه
برای نهادن چه سنگ و چه زر
برای هفت پشتم بسه
برای یک بینماز در مسجد را نمیبندند
برای یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدن
بُر خوردن
برزخ شدن
برق از سر پریدن
برگ سبزی است تحفه درویش
برو کشکت را بساب
بره کلاه بیاره، سر را با کلاه میآورد
برهنه و خوشحال
بُزخر
بزک نمیر بهار مییاد، کُمبزه خیار مییاد
بزن بر طبل بیعاری که آن هم عالمی دارد
بزنم به تخته