خواننده فقید ایرانی در حاشیه ای که نوشته، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی از قرآن را با دقت بالا و پایین می‌ کند و در سطرهای آن‌ ایرادهایی می‌ بیند

فرهاد مهراد خواننده «کودکانه»، فرهادی که «وحدت» را فریاد می‌زد، همه می‌شناسیم. فرهادی را که به معنای آیه‌های قرآن ژرف می‌اندیشید و از ترجمه خرمشاهی گلایه داشت، چطور؟

صدای گرم و گیرایی داشت، آنکه سال‌ها پا به پایش زمزمه کرده‌ایم: «بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذ رنگی». مرد تنهایی که چون بسیاری از سرمایه‌های نجیب این آب و خاک قدر ندید.

شیفته‌ موسیقی بود و هر چند استادی نداشت تا الفبای موسیقی را از او بیاموزد، آنقدر استعداد داشت که تا آخرعمر نت خواندن نداند ولی سخت‌ترین قطعات را بنوازد و زیباترین نغمه‌ها را بخواند.

فرهاد مهراد ستاره درخشانی در آسمان موسیقی ایران معاصر بود. بی‌ادعا، نجیب و متواضع. آوازخوانی که به وطنش دل باخت و با ظرافتی عاشقانه «دخت شرمگین امید»‌ نامیدش.

فرهادی که نمی‌شناختیم

همه آنچه نوشتم، وصف خواننده‌ای محبوب بود اما تمام فرهاد نبود. در کتاب «چون بوی تلخ خوش کندر» که روایتی از فراز و نشیب‌های زندگی فرهاد مهراد است، می‌توان پا را از موسیقی فراتر گذاشت و از نزدیک‌تر زندگی‌اش را تماشا کرد.

آن‌که دنبالش می‌گردیم اینجا است، فرهادی که دوست حسین الهی‌قمشه‌ای است،‌ عاشق کتاب خواندن است، نماز می‌خواند، عربی می‌داند و آن‌قدر با قرآن مانوس است که بر ترجمه بهاءالدین خرمشاهی حاشیه می‌نویسد و از ترجمه‌اش ایراد می‌گیرد.

دوستی فرهاد با الهی‌قمشه‌ای به روزهای پیش از انقلاب برمی‌گردد. آن روزهایی که الهی‌قمشه‌ای جلساتی هفتگی داشت و فرهاد هم که مشتاق گفتن و شنیدن از دنیای زیبای سخنوران بزرگ ایران زمین بود، پای ثابت این جلسات شد. «به گفته الهی قمشه‌ای بیشتر گفتگوهای او و فرهاد درباره نکته‌هایی شکل گرفت که دیگران ساده از کنارش می گذاشتند.»

فرهاد به گواه دوستان و آشنایان بسیار کتاب می‌خواند و به «دایرهالمعارف متحرک» مشهور بود. عربی دانستنش هم چیز عجیبی نیست چرا که علاوه بر مطالعه بسیار به خاطر شغل پدر مدتی را میان اعراب زندگی کرده بود. در کتاب «چون بوی تلخ خوش کندر» هم تسلط فرهاد بر عربی و ارمنی تایید شده، هر چند خودش در گفتگویی که متنش در انتهای کتاب چاپ شده است، با تواضع می‌گوید «بنده فقط کمی زبان انگلیسی بلدم و دیگر هیچ!».

نکته‌بینی فرهاد، و ایرادهایی که به ترجمه خرمشاهی می‌گیرد

پس از خواندن کتاب هر چه جلوتر می‌روی، باورت به این‌که فرهادی انسان مومنی بود، محکم‌تر می‌شود. اهل ریا نبود اما نمازش پابرجا بود و قرآن می‌خواند و در معنایش ژرف می‌اندیشید.

شاید به همین دلیل است که ترجمه بهاءالدین خرمشاهی از قرآن را با دقت بالا و پایین می‌کند و در سطرهای آن‌ ایرادهایی می‌بیند.

فرهاد وقتی به ترجمه آیه ۹۲ از سوره نحل می‌رسد، با خواندن ترجمه راضی نمی‌شود. اینجا است که در حاشیه می‌نویسد: ««وا می‌تافت»، حال آنکه آنچه در زبان بانوان و در نوشتن نیز به کار می‌رود، شکافتن است. پس مترجم بایستی می‌نوشت: «پشم‌هایی را که می‌بافت...رشته رشته می‌شکافت»

او که به گفته دوستش خسرو لاوی، تورات و تلمود را هم خوانده بود، از خرمشاهی ایراد می‌گیرد که نشانی غلط به خواننده ندهد. در جایی که به داستان آغابوس در کتاب رسولان ارجاع داده شده است، فرهاد می‌نویسد: «آغابوس در باب ۱۱ و ۲۱ است نه در باب ۱۶»

ترجمه قرآن، ترجمه کتابی آسمانی و کلامی الهی است، پس در انتخاب واژه‌ها دقت و ظرافت بسیار لازم است. فرهاد در این زمینه هم از ترجمه خرمشاهی گلایه دارد. درباره ترجمه خرمشاهی از آیه ۳۱ سوره «یس» می‌نویسد: «این ترجمه در خور قرآن نیست»

با خواندن زندگینامه فرهاد متوجه می‌شویم که او انسان اخلاق‌مداری است. شاید به همین دلیل درست نمی‌داند که مترجم قرآن در جایی برای توضیح بحث توکل در قرآن کتاب خودش را تبلیغ می‌کند. وقتی بهاءالدین خرمشاهی به کتاب «حافظ‌نامه‌» که خودش نوشته، ارجاع داده است، فرهاد با تعجب می‌پرسد: «آیا درست است که برای فهم و درک توکل در قرآن به حافظ‌نامه مترجم ارجاع شود؟»

حاشیه‌نویسی‌های فرهاد به ترجمه بهاءالدین خرمشاهی از قرآن به مواردی که اشاره شد، محدود نیست و چندین نمونه دیگر از آن در انتهای کتاب «چون بوی تلخ خوش کندر» وجود دارد.

سرانجام فرهاد

او در بامداد ۹ شهریور ۱۳۸۱ خورشیدی در فرانسه از دنیا رفت. پیکرش ۵ روز بعد در ۱۴ شهریور بدون اطلاع رسانه‌ها در پاریس به خاک سپرده شد./ خبرآنلاین

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***