سلام نو – سرویس سیاسی: نه تنها بازماندگان حکومت پهلوی بلکه انقلابیون هم تایید میکنند که اگر او در بهمن 57 زنده بود یا انقلاب نمیشد یا اگر انقلاب میشد خونهای بسیار بیشتری روی زمین میریخت.
نامش اسدالله خان عَلَم امیر قاینات بود اما بیشتر با نام اسدالله علم شناخته میشود، مردی که رفیق و امین شاه بود و برای حکومت پهلوی هرکاری که توانست کرد.
علم از خاندان عَلم خزیمه (خزیمه عرب) از کهنترین خاندانهای خراسان بود، خاندانی که سابقهای کهن در تاریخ ایران دارند و تاریخشان از پایان دوره صفویه کاملاً روشن و ثبت شده است. در اواخر قرن هجدهم سه تن از روسای این طایفه پی در پی نام امیر علم خان را برای خود انتخاب کردند. در حالی که شاخه اصلی نام خزیمه یا عرب خزیمه را حفظ کرد.
شوکتالملک پدر اسدالله مردی نوگرا، متجدد و هنر دوست بود و از ایرج میرزا تا کمالالملک در دایره دوستانش جای داشتند. علم در چنین فضایی رشد کرد و به دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران در کرج رفت.
اسدالله علم با دستور رضاشاه با ملکتاج، دختر قوامالملک شیرازی، ازدواج کرد و به واسطه ازدواج برادر همسرش با اشرف پهلوی به دربار رفت و آمد پیدا کرد و زمینه آشناییش با محمدرضا فراهم شد، آشنایی مهمی که او را به مرور تبدیل به امین شاه آینده ایران کرد. نقطه عطف درخشش علم جایی بود که در سن 27 سالگی فرماندار سیستان و بلوچستان شد.
علم به واسطه نفوذ خانوادهاش در شرق و جنوب شرق ایران و شناخت خوبش از مردم سیستان و بلوچستان دوران خوبی را در آن استان سپری کرد و کفایت خود را اثبات کرد. او به واسطه گزارشهای مستقیم و دقیقی که برای شاه میفرستاد به مرور اعتماد محمدرضای جوان را جلب کرد.
عَلم در ۲۴ دی ۱۳۲۸ در کابینه محمد ساعد به وزارت کشور رسید و با وجود تغییر نخست وزیران تا زمان به قدرت رسیدن مصدق به صورت پیوسته در کابینه حضور داشت. از این پس بود که علم به حلقه یاران امین شاه جوان وارد شد. پس از ظهور مصدق علم به بیرجند تبعید شد و تنها پس از کودتا بود که توانست به تهران بازگردد.
بعد از کودتا در دولت حسین علاء دوباره وزارت کشور را دست گرفت و انتخابات مطلوب شاه را برای مجلس شورا سامان داد تا بیش از پیش مورد اطمینان قرار بگیرد.
در نهایت علم بعد از امینی به نخست وزیری رسید تا پرچمدار انقلاب سفید شاه باشد. او با وجود مخالفت علما با مسائل مطرح شده در انقلاب سفید کار خود را پیش برد و اعتراضات را به شدت سرکوب کرد. او مسئول مستقیم سرکوب اعتراضات 15 خرداد 42 است و دستور شلیک به مردم را خودش شخصا به نصیری میدهد.
او برای اقناع شاه برای سرکوب به او میگوید که باید با شدت با اعتراضات برخورد کرد و این «... یعنی با گلوله بزنیم اگر موفق شدیم که چه بهتر، و گر نه مرا مسئول معرفی کنید». او در توضیح دلیل چنین برخورد خشنی به سفیر وقت انگلیس میگوید که چارهای جز این نداشت. برخی مقامات وقت حکومت نیز تایید میکنند که اگر علم برخورد جدی نمیکرد شاید نظام سیاسی با خطر مواجه میشد.
او بعدها جای خود را به منصور داد، اتفاقی که هرچند با هماهنگی او انجام شد، اما مایه دلگیری او شد. علم در سال 1345 به دربار پهلوی رفت و وزارت دربار را برعهده گرفت. حضور او در این پست وزن سیاسی دربار را به شدت افزایش داد. علاقه او به شاه و گوش به فرمانی خاصی که نسبت به اوامر او داشت باعث شد تا دربار هر روز سیاسیتر شود و نقش بیشتری در کشور بازی کند. تاجگذاری محمدرضا پهلوی و جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و نفوذ گسترده دربار در ساختار کشور در دوران وزارت دربار او انجام شد.
علم در نهایت در بهار 1356 به دلیل سرطان خون و البته دلگیری از شاه به طور غیر رسمی وزارت دربار را ترک کرد و برای درمان به خارج رفت. مدتی بعد هویدا جای او را گرفت.
او در اسفند ۱۳۵۶، نامهای مفصل به شاه نوشت و در آن بسیار صریح در مورد وخامت اوضاع کشور به شاه هشدار داد و گفت اگر شاه دست روی دست گذارد باید در انتظار اتفاقات بزرگتری باشد. شاه در مورد این نامه به هویدا گفته بود: «علم مشاعرش را از دست داده است!» هرچند بعدها مشخص شد علم دقت نظر بیشتری از اطرافیان شاه دارد.
سر پیتر رمزباتم، سفیر بریتانیا در تهران (۵۳-۱۳۵۰) علم را موثرترین فرد بر روی شاه میداند و میگوید: او احتمالاً در مورد موضوعات مختلفی ــ همیشه ــ تأثیرگذارترین آدم بود. شاه هم زیاد بهش تکیه میکرد، خیلی برای شاه ارزش داشت... شاه ازش استفاده میکرد.
او در نهایت ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ و در 58 سالگی درگذشت و در آرامگاه خانوادگی علم در حرم حضرت رضا به خاک سپرده شد. خاطرات او بعدها از مهمترین منابع شناخت دوران پهلوی شد و نقش مهم او در این دوران را بیشتر عیان کرد. بسیاری هنوز گمان میکنند اگر علم چند سالی بیشتر زنده و سرحال بود با کارآمدی مدیریتی، نفوذ و البته قاطعیتی که در دفاع از شاه و سلطنت داشت به هر شکل ممکن جلوی انقلاب را میگرفت.