علیرضا علویتبار - یکی از پیامدهای غیرقابل اجتناب زندگی در دنیای جدید، تکثر و چندگونگی است. ورود تجدد به هر جامعهای منجر به پیدایش منابع جدید معرفتی، دلبستگیها و منافع نوپدید، گسترش دایره انتخاب و پیدایش خواستهها و انگیزشهای جدید (پس از برآورده شدن نیازهای اولیه) میشود. همه این تحولات به نوبه خود به تنوع و چندگونگی میانجامند. عرصه سیاست و سیاستورزی در جوامع غیرسنتی نیز از این قاعده مستثنی نیست. وجود نگرشها و گرایشهای مختلف در میان نیروهای سیاسی به تنشهای مختلف میانجامد و این امر، به تدریج به پیدایش گروهها و جریانهای مختلف سیاسی منجر میشود. هنگامی که در عرصهای فعالیت میکنیم که «دیگرانی» غیر از ما نیز در آن فعالند، به طور منطقی باید به تنظیم روابط با آنها بیاندیشیم. به عرصه سیاسی ایران نگاه کنید! حداقل چهار گرایش اصلی سیاسی (جریانهای: راست تندرو، راست محافظهکار، راست مدرن و چپ مدرن) به علاوه جریانهای کوچک حاشیهای و به علاوه نهاد مهم «حکومت» در آن فعالند. اگرچه حکومت در ایران یک «هسته» کم و بیش باثبات دارد، اما بخشهایی از آن متاثر از فرآیندهای انتخاباتی (رقابتی یا غیررقابتی)، در میان گرایشهای اصلی سیاسی چرخش میکند. چگونگی تنظیم روابط میان این جریانهای متفاوت و متنوع و نوع رابطه آنها در شکلدهی به آینده سیاسی ایران از اهمیت اساسی برخوردار است. هر جریان سیاسی باید با این پرسش مواجه شود که در حال حاضر چه رابطهای میان نیروهای سیاسی برقرار است و در شرایط مطلوب چه رابطهای باید برقرار باشد؟
به طور معمول رابطه میان گروهها و جریانهای مختلف از چند شکل خارج نیست:
۱-«ستیز». ستیز فرآیند اجتماعی است که هنگامی پدید میآید و شکل میگیرد که دو یا چند گروه آگاهانه تلاش کنند تا در راه رسیدن دیگری به هدف مانع ایجاد کرده و در جریان این تلاش به یکدیگر آسیب زده، یکدیگر را شکست داده و در صورت امکان نابود سازند.
۲-«رقابت». رقابت فرآیندی است قاعدهمند و مسالمتآمیز که در آن یک فرد (یا گروه) میکوشد تا دیگران را از دستیابی به هدفی که خود در پی کسب آن است، بازدارد. روشن است که رقابت با ستیز تفاوت دارد. رقابت توسط هنجارهایی که خشونت (اقدام علیه افراد و اموال) را آشکارا رد میکند، مهار و کنترل میگردد. هنگامی که قواعد تنظیمکننده در رقابت زیر پا گذاشته میشوند، ستیز آغاز میگردد.
۳-«سازش». مفهوم سازش قدری مبهمتر است. برخی در سیاست با نظر منفی به سازش نگاه میکنند و آن را نتیجه فرصتطلبی رهبران گروههای فرودست برای سرپوش گذاشتن بر سلطه گروه فرادست میدانند. از این رو سازش را نوعی «خیانت و سرپوشگذاری» تلقی میکنند. برخی دیگر سازش را نتیجه به بنبست رسیدن ستیز به دلیل توازن قوای دوطرف و ناتوانی آنها از آسیب زدن بدون تلافی به دیگری و ناتوانی از حذف دیگری میدانند. میتوان این تلقی را «سازش منفی» نامید. اما در دیدگاه سوم، سازش نوعی همکاری میان دو یا چند گروه رقیب (یا در ستیز با یکدیگر) تلقی میشود که امکان توافق برد-برد را برای طرفین فراهم کرده و پیروزی یا شکست کامل را برای هیچ کدام به ارمغان نمیآورد. این تعبیر سوم از سازش را میتوان «سازش مثبت» نامید. اوج سازش مثبت «همکاری» است، همکاری برعکس ستیز و رقابت، فرآیندی است که طی آن دو یا چند گروه برای دستیابی به هدفی مشترک، به یکدیگر کمک میکنند. با این تقسیمبندی، حال میتوان نگاهی به عرصه سیاسی ایران بیندازیم.
جریان راست تندرو که گرایش غالب در «هسته اصلی قدرت» در ایران هم هست، رابطه خود را با جریانهای راست مدرن و چپ مدرن براساس ستیز تعریف میکند. تاکنون در ظاهر با راست محافظهکار (سنتی) رابطه رقابت و در مقابله با اصلاحطلبان در مواقعی همکاری پیشه کرده است. روشن است که راست تندرو با منتقدان و مخالفان (وضع براندازان که روشن است!)، نیز بر مبنای ستیز برخورد میکند.
جریان راست محافظهکار تا مدتها متاثر از جریان راست تندرو مبنای برخورد با راست مدرن و چپ مدرن را ستیز قرار میداد، اما اینک با آشکار شدن پیامدهای منفی این روش خود را برای رقابت با این جریانها آماده میسازد.
جریانهای چپ مدرن و راست مدرن، اغلب رابطهای همکارانه (از نوع سازش مثبت)، با یکدیگر دارند. تنها در مقاطع کوتاهی به رقابت با یکدیگر میل میکنند. اما برخوردشان با گرایش راست تندرو اغلب میان ستیز و سازش منفی در نوسان بوده است. اما با راست محافظهکار برخوردها بر روی پیوستار گستردهتری قرار میگیرد: ستیز (در مواقع اندک)، سازش منفی، رقابت و در موارد محدودی سازش مثبت.
اپوزیسیون مقیم خارج (به ویژه براندازان) با حکومت و تمامی جناحها و جریانهای داخلی، رابطه بر مبنای ستیز را تعریف کردهاند. در میان خودشان نیز یا ستیز دارند یا رقابت و سازش منفی. آیا چنین روابط و تعاملهایی آینده مطلوبی را برای ایران ترسیم میکند؟ نتیجه ستیز انباشت کینههاست. آیا میتوان کشور را براساس کینه اداره کرد و ارتقا داد؟
به نظر میرسد زمان آن رسیده است که روابط میان جریانها و گروههای سیاسی را مورد بازبینی قرار داده و بازسازی کنیم. این بازبینی و بازسازی باید بر مبنای اصولی مشخص صورت پذیرد. اصولی که باید در یک گفتوگوی ملی در مورد آنها اجماع شود. برخی از پیشنهادهایی را که در این زمینه به نظرم میآید، طرح میکنم به این امید که در جریان گفتوگو پختهتر گردد.
یکم. همه ما باید چندگونگی و تنوع فزاینده موجود در جامعه ایران را به رسمیت بشناسیم. تفاوتها و اختلافهای موجود واقعی و در مواقعی عمیق است. ما در مورد: جایگاه دین در سیاست و اداره امور عمومی، نوع رابطه و تعامل با جوامع صنعتی و توسعهیافته، خطمشیها و جهتگیریهای اقتصادی، میزان پوشش حقوق و وظایف شهروندی، چگونگی برخورد و نوع موضعگیری در مورد میراث فرهنگی، چگونگی ایفای نقش در منطقه، چگونگی تامین امنیت ملی، میزان پذیرش دگراندیشی و دگرباشی و خیلی از موارد دیگر با هم اختلافنظر داریم. این اختلافها جدی است و نمیتوان آنها را نادیده گرفت. هر جریان و گروهی نیز حمایت بخشی از جامعه را با خود دارد. اولین گام این است که فکر حذف یکدیگر و انداختن دیگری در «زبالهدان تاریخ» را کنار بگذاریم. تلاش برای تحمیل تکشکلی و یکدستی به جامعه، تلاشی است ناموفق و نامطلوب. گام نخست این است که از ستیز به سازش منفی برسیم. این سازش منفی را میتوان به رقابت تبدیل کرد. رقابت در سایه تبعیت از هنجارهای عامتر از هنجارهای گروهی ممکن میگردد. تناسب میان اختیار و مسئولیت، تناسب میان سهم از قدرت با وزن اجتماعی، رعایت انصاف (بیطرفی) در برخورد با گروههای سیاسی توسط قوای نظامی و انتظامی و امنیتی و قوه قضائیه، برخی از این هنجارها هستند.
برای خروج از وضعیت «ستیز همه علیه همه» راهی جز گفتوگو وجود ندارد. گفتوگویی که هدف آن «فریب دادن» و «پنهانکاری» و یا «یکی شدن» نیست. بلکه شفافیت و اعلام تعهد به هنجارها و قواعدی است که ستیز را به رقابت تبدیل میکند. نادیده گرفتن یکدیگر، ترس از در حال تعامل با دیگران دیده شدن، خواهان حذف دیگران از صحنه روزگار شدن، دعوت به استفاده از نهادهای حاکمیتی و عمومی علیه دیگران و مواردی از این دست با رقابت ناسازگار و علامت ستیز است.
دوم. وضعیت کشور و معضلها و بحرانهایی که با آن مواجه است، ما را به فراتر رفتن از رقابت در برخی از زمینهها میخواند. در زمینه تامین امنیت ملی، در زمینه گذار از بحرانهای اقتصادی و نیز تعامل با قدرتهای جهانی و منطقهای متخاصم یا رقیب، ما به سازش مثبت در داخل نیاز داریم. در مورد روش تعامل با آمریکا، اسرائیل و عربستان و متحدانش در میان ما اختلافنظر زیاد است. در مورد چگونگی ایفای نقش در سوریه، لبنان، عراق و یمن هم اختلافنظر داریم. اما منافع ملی و امنیت ملی ما با اختلاف و کشمکش در مورد رفتارهای ما در خارج تامین نمیشود. باید باب گفتوگو در مورد این مواضع را گشود. باید پذیریم که در جریان این گفتوگو ممکن است خواسته و نظر هیچیک از ما صددرصد تامین نگردد، اما بخشی از نظرهای ما در خطمشی نهایی منعکس گردد. باید فرآیندی طراحی گردد که در مواردی که برای تامین منافع ملی ما حیاتی است. اگر به سازش مثبتی رسیدیم، همگی از آن حمایت کنیم و آن را به عنوان یک موضع ملی طرح نماییم. به ویژه مشارکت منتقدان رادیکال خط مشیهای موجود در این گفتوگوی ملی به آن اعتبار و استحکام میبخشد.
در مورد نقش و جایگاه سازمانهای تامینکننده امنیت نیز چنین سازش مثبتی ضروری به نظر میرسد. تعدد و تا حدودی تشتت موجود در دستگاههای تامینکننده امنیت، جز آسیبپذیرتر کردن کشور در مقابل نفوذ و تروریسم نتیجهای ندارد. بیرون بردن نیروهای امنیتی از رقابتهای سیاسی و تبدیل آنها به یک نیروی فراجناحی و ملی باید یکی از موضوعات گفتوگو و سازش مثبت باشد. تامین معیشت مردم و رشد مداوم و پایدار اقتصادی نیز باید از عرصهای برای رقابت خارج گردد.
در یک مردمسالاری تثبیت شده و پایدار، سازوکارهایی وجود دارد که امکان تبدیل ستیز به رقابت و سازش را فراهم میآورد. ما از چنین نعمتی برخوردار نیستیم. در حال حاضر راهی غیر از گفتوگو میان جریانهای بانفوذ کشور و گفتوگوی آنها با هسته اصلی قدرت نمیشناسم. از نظر بسیاری این راه پیشنهادی خیالبافی بیش نیست. اما فراموش نکنیم که بسیاری از بنبستشکنیها با خیالبافی آغاز شده است!
منبع: مشق نو
نظرات