سلام نو – سرویس فرهنگ و هنر: خیلی از ما گمان میکردیم با ورود کارگردانان شاخص تلویزیون به حوزه تولید سریال برای شبکه نمایش خانگی و VODها شاهد روزهای درخشان سریالسازی باشیم، به ویژه وقتی این فضا بودجه به نسبت خوب و خودسانسوریهای کمتری دارد.
همه منتظر تکرار شهرزاد حسن فتحی یا ظهور پدیدهای مثل همگناه بودند و انتظار داشتند چهرههایی چون برادران قاسمخانی، مهران مدیری و رامبد جوان سطح سریالسازی را تکان دهند؛ اما "زهی خیال باطل."
نه از داستانهای جذاب، ایدههای فوقالعاده و طنز ناب قاسمخانیها، نه از هنر کارگردانی مهران مدیری و نه از آن کاراکتر زنده و پرانرژی رامبد جوان خبر خاصی است.
اگر به رادیواکتیو برادران قاسمخانی یک طنز معمولی بگوییم میتوانیم دراکولای مدیری را بد و مردم معمولی رامبد جوان را فاجعه بنامیم، فاجعههایی که توان خنداندن هیچ کسی را ندارند. در ادامه نگاهی کوتاه به هر سه سریال مطرح این روزها خواهیم داشت.
خوب، بد، جلف: رادیواکتیو
سریال خوب بد جلف که در ادامه فیلمهای سینمایی این مجموعه ساخته شده است و باز هم زوج سام درخشانی و پژمان جمشیدی را در موقعیتی خاص قرار داده است، موقعیتی که به نظر میرسد آخرین باری باشد که ما زوج سام و پژمان را در نقش احمق و احمقتر در آن میبینیم.
برادران قاسمخانی در یکی از مصاحبههای خود به این مسئله اشاره کرده بودند که به خاطر محدودیتها دیگر چندان دنبال انتقال پیام نیستند، ولی این حرف دلیل خوبی برای ضعفهای عجیب و غریب سریال رادیواکتیو نیست.
محدودیتها را میپذیریم و انتظار انتقال پیام یا طعنه زدن به سیاست و جامعه را نداریم، اما میتوانیم انتظار یک داستان با سروته را داشته باشیم؟ انتظار یک تصویر برداری، طراحی صحنه و طراحی لباس مناسب را چطور؟
داستان آن چنان ضعیف است که در حد نام و سابقه برادران قاسمخانی نیست. کارگردانی آن چنان ضعیف است که انگار کارگردان تا به حال دوربین ندیده و صحنه را نمیشناسد. تصویر چنان شلخته و رنگ و رو رفته است که صد رحمت به کمدیهای تلویزیون میفرستیم.
با این همه نمیتوان انکار کرد که کار ضعیف برادران قاسمخانی با تمام ضعفهایش در خنده گرفتن از مخاطب موفقیتهای اندکی داشته که در قیاس با دراکولا و مردم معمولی شاهکار حساب میشود.
دراکولا یا هیولا ۲
یک هیچ مطلق! دو قسمت و مطلقاً هیچ! البته اگر بازخوانی مهتاب ویگن توسط مدیری و تماشای حیوانات باغوحش را فاکتور بگیریم. دو قسمت از فصل دوم هیولای مهران مدیری گذشته و از طنز، کمدی، داستان، خنده و هیچ چیزی دیگری خبری نیست. نه از مهران مدیری پاورچین خبری است و نه از مهران مدیری مرد هزار چهره! هیولای ۲ حتی از نسخه اول خودش هم عقبتر است.
دو قسمت از دارکولا گذشته و شما جز مشتی تصویر خوش آب و رنگ، حیوانات کمیاب، یک آهنگ به خوانندگی مهران مدیری و البته کمی رقص از محمد بحرانی چیز دیگری ندیدید. نه از طنز خبری است و نه از کمدی، نه چیز بامزهای وجود دارد و نه طعنهای به مشکلات کشور زده میشود. نه از خندهآور بودن کارهای مدیری خبری است و نه حرفهای جدی زیر پوستی که دل مخاطب به جای خنده به آن خوش باشد.
شاید این طور تصور شود که دو قسمت برای قضاوت یک سریال کمی زود است، اما این دومین فصل هیولای مدیری است و سریالی است که به طور طبیعی از آبوگل در آمده و باید سروشکل داشته باشد نه اینکه این چنین وسط زمین و هوا باشد.
مشکل دیگری دراکولا یا همان هیولای ۲ مدیری در دام لاکچری افتادن است. انگار مدیری نیز مثل سازندگان برخی سریالها درگیر نشان دادن نماهای لاکچری شده است. عمارتهای بزرگ، خانههای مجلل، هلیکوپتر و در نهایت یک باغ وحش شخصی. چیزهایی که بیش از ۶۰ تا ۷۰ درصد قسمت اول را پر کرده بودند.
سریال مهران مدیری تا اینجا هیچ چیزی خاصی نداشت و یک سریال معمولی بود. دراکولا هرچند برخلاف رادیواکتیو میزانسن، طراحی لباس و دکور خوبی داشت اما در خنده گرفتن از مخاطب از رادیواکتیو هم ضعیفتر است.
مردم معمولی
فاجعه مطلق! بیهوده! شلخته! بیهدف! مردم معمولی رامبد جوان در قسمت اول خود یک فاجعه تمام عیار بود! سریالی که حتی یک ریال هم نمیارزید. سریالی که انگار میخواهد شبیه سیتکامهای خارجی باشد، اما هیچ بویی از آن نبرده. سریالی که خندهدار نیست، حرفی برای گفتن ندارد، تصاویر شستهورفتهای نشان شما نمیدهد و اساسا فاقد چیزی به نام داستان است.
شاید با ادبیات مسعود فراستی بتوان مردم معمولی رامبد جوان را ماقبل نقد، ماقبل کمدی، ماقبل سریال و ماقبل بسیاری چیزهای دیگر دانست. یک رامبد تپل، یک مشت جیغ جیغ، یک شاهزاده عرب بیربط، یک کلینیک زیبایی مصنوعی و یک سکانس رقص دو سه نفر تمام دستاوردهای مردم معمولی در قسمت اول است.
مردم معمولی آنچنان بد است که انگار رامبد جوان این سریال را در زمانهای استراحت میان خندوانه ساخته که چیزی ساخته باشد! شلختگی در سرتاسر کار موج میزند و انگار بازیگران میخواهند بازی خود را بکنند و زودتر بروند. مردم معمولی ضعیفترین محتوای طنز و کمدی است که میتوانید ببینید، البته اگر طنز و کمدی و سریال حسابش کنید.
یخبندان سریالهای ایرانی
البته حال و روز بد سریالهای ایرانی فقط مختص این سه مجموعه نیست و شامل بیشتر سریالها ویاودیها و صداوسیما میشود. قورباغه و میخواهم زنده بمانند استاندارد هستند ولی عالی نیستند. دو مجموعه متوسط و قابل تحمل هستند که حداقل به شما احترام میگذارند. صداوسیما هم که دو قسمت فاجعهبار از پایتخت ساخت که شاید از بدترین بخشهای این مجموعه پر بیننده بود.
در این میان تنها نون خ سعید آقاخانی است که کاری خوب، متفاوت و قابل تأمل است. در نون خ کارگردان و بازی خوب، خنده گرفتن از مخاطب و حرف جدی زدن و داستان و تصویری خوب هم داریم.
این شرایط ثابت کرد که وقتی انرژی کافی گذاشته نشود و کار درست صورت نگیرد حتی بدون سانسور صداوسیما هم کیفیت کارها افت میکند و سریال را نمیتوان با رقص و نمای لاکچری و بازیگران مشهور و کارگردانان خوش سابقه نجات داد.
نظر شما