به گزارش سلام نو به نقل از خبرآنلاین، ابراهیم اصغرزاده می گوید: اگر میخواهیم محیط، محیط سیاسی و باور پذیر شود و مردم فکر کنند می توانند تاثیر بگذارند توصیه ام به کسانی که تصمیم می گیرند این است که نقش مهندسی خودشان را در انتخابات کم کنند.
وی می گوید: در همه جای دنیا سیاستمداران، احزاب بر اساس قطعیتها، سیاست ها، چیزی که میخواهند اجرا کنند میآیند با مردم حرف می زنند اما الان اصلا نمیدانیم که قرار است چه اتفاقی بیفتد، شورای نگهبان آنجا نشسته است و به راحتی می تواند صلاحیت تمام کاندیداهای ما را رد کند و آب از آب تکان نخورد.
بخش هایی از این گفتگو را بخوانید؛
*ارزیابی شما از انتخابات پیش رو چیست؟
یک فرصتی برای کشور وجود دارد برای اینکه انتخابات پیش رو را مثلا معنادار کند و بگوید که هم قانون اساسی به این انتخابات معنا می بخشد و هم این ظرفیت وجود دارد که گروه هایی که مشابه آن هسته سخت قدرت نمیاندیشند، بیایند. به نظر میرسد همین مسئله را هم مهندسی میکنند هم تحمل نمیکنند که یک انتخاباتی معنادار برگزار شود و باید حتما انتخابات ریاست جمهوری معطوف به یک نتیجه دولت جوان حزب اللهی باشد که از نظر آنها شک و شبهه ای هم در آن نباشد.
* در این شرایط وضعیت اصلاحطلبان چگونه خواهد بود و با چه مشکلاتی روبرو هستند؟
در این قسمت مهم ترین مشکل برای ما به وجود میآید چون اصلاح طلبی و اصلاح طلبان بار اصلی حرکتشان روی بحث مشارکت بوده است یعنی از دوم خرداد ۷۶ که حکومت یک انتخابات کلیشهای را واگذار کرد و تمام مقامات حکومتی خط و نشان کشیدند آقای ناطق نوری کاندیدای حکومت است و ملت آمدند و در مقابل او رأی داد و این اثر انگشت ما نبود یعنی ما که به حساب گروه های چپ خط امامی بودیم و آن زمان آقای خاتمی را وارد میدان کرده بودیم میگفتیم که دموکرات هستیم، دموکراسی باید بشود ولی لیبرال نبودیم و افرادی هم نبودیم که بگوییم قانون اساسی باید تغییر کند بلکه صحبتمان این بود که میخواهیم فضا را تا حدودی دموکراتیکتر کنیم، از یک جامعه مدنی قوی تر دفاع کنیم و از این حرف ها که آقای خاتمی زمانی که رئیس جمهور شد آمد و نه گذاشت و نه برداشت و گفت جامعه مدنی من همان مدینه النبی است یعنی اصلا صورت مسئله کلا عوض شد؛ با این حال من به اینها کاری ندارم. اتفاقی که از دوم خرداد ۷۶ افتاد و کشور ما را به قبل و بعد خودش تقسیم کرد اتفاق مهمی بود مبنی براینکه جامعه بر خلاف حکومت آمد و از این ظرفیت انتخابات استفاده کرد و رای خودش را به یک فرد دیگر داد و بعدا ما اسم این را اصلاح طلبی گذاشتیم و جنبش به جنبش اصلاحات تبدیل شد.
در جنبش سبز هم اوج "رأی من کو" بود و بعد هم دچار فرسایشی شد و اتفاقاتی رخ داد که در دولت آقای احمدی نژاد بود. الان ما در چنین وضعیتی هستیم که جامعه دچار بی آیندگی است و طبقه متوسط سرد و متلاشی شده، بخشی از طبقه متوسط به سمت طبقه پایین دست مهاجرت کردند و طبقات فرودست ناامید و وضعیت معیشتی بر هر چیز دیگر آنها اولویت دارد و دیگر اساسا برای طبقات محروم و محتاج یک معیشت حداقلی، مسائل حقوق بشری و برادری و هم بستگی ملی و یا این مباحث که پرچم کشور، مهم است و یا کشور باید موشک داشته باشد و امثال آن مهم نیست حتی دموکراسی هم مسئله اصلی آنها نیست، اگر از آنها سوال کنید اولویت آنها چیزهای دیگر است که بخشی از آن در تضاد با هویت اصلاح طلبی است که مطرح می کنیم، است.
آینده را با یک عدم قطعیت میبینم
*چشم انداز شما از بحث مشارکت مردم در انتخابات چیست؟
جامعه، جامعه سردی است، امکان حضورش در انتخابات به حداقل رسیده است و هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاده که جامعه دوباره گرم شود و چشم اندازی که ما می بینیم چشم انداز چندان روشنی نیست اما همانطور که قبلا گفتم چون معتقد به حادثه هستم، معتقد به شانس، به اتفاق، معتقد به یک شرایط غافلگیرانه، بیشتر آینده را با یک عدم قطعیت میبینم تا اینکه بگویم حتما مردم قهر هستند، خیر، امکان دارد اتفاقی بیفتد که مردم پای صندوق های رای بیایند ولی به عنوان یک سیاست ورز و یک کنشگر سیاسی واقعا متأسف هستم از اینکه بگویم آینده را با یک عدم قطعیت بسیار بالا دارم میبینم، یک سیاستورز یا یک کنشگر اگر آینده را آنقدر مبهم ببیند چگونه میخواهد با مردمش گفت و گو کند، صحبت کند؟
در همه جای دنیا سیاستمداران، احزاب بر اساس قطعیتها، سیاست ها، چیزی که میخواهند اجرا کنند میآیند با مردم حرف می زنند اما الان اصلا نمیدانیم که قرار است چه اتفاقی بیفتد، شورای نگهبان آنجا نشسته است و به راحتی می تواند صلاحیت تمام کاندیداهای ما را رد کند و آب از آب تکان نخورد. رادیو و تلویزیون میتواند مجددا یک سریال گاندو بسازد و از بالا تا پایین اصلاحطلبان را به عنوان جاسوس یا افراد سست عنصر معرفی کند! دولت حسن روحانی که دولتی مستقر است بیشترین توهین ها به آن میشود اما آب از آب تکان نمیخورد حتی تا اینجا پیش می روند که او و کابینه اش و وزرا را هتک حرمت و توهین می کنند که در همین مجلس هم توهین میکنند.
من اینها را نمی گویم که شما را به بن بست بکشانم، خودم هم زمانی که در جبهه اصلاحات صحبت میکنم، اینها را میگویم برای اینکه ما بتوانیم مسیر را بهتر بشناسیم. اگر به یک بن بست مطلق برسیم که انفعال است یعنی باید کنار بکشیم و سیاست تعطیل است یعنی جامعه سیاست زدایی شده و یک کنشگران کاملا منفعل؛ بنابراین بگذاریم آقای تتلو و آقای ساسی مانکن کارشان را انجام دهند و احتیاجی به محمد خاتمی و سید حسن خمینی و چپ و راست و اینها نیست.
اما اگر میخواهیم محیط، محیط سیاسی و باور پذیر شود و مردم فکر کنند می توانند تاثیر بگذارند من از این دفاع می کنم و توصیه ام به کسانی که تصمیم می گیرند این است که نقش مهندسی خودشان را در انتخابات کم کنند، مهندسی هسته سخت قدرت در انتخابات مجلس فاجعه خواهد آفرید اگر در قوه مجریه هم رخ دهد، چرا؟ چون از مشروطه تا حالا ما نظام انتخاباتی را پذیرفتیم حتی در زمان شاه هم مجلس داشتیم ولی از مشروطه به بعد، دوره پهلویها تا قبل از انقلاب ایران مردم نبودند انتخابات بود ولی مردم نقشی نداشتند، مردم دیده نمی شدند؛ ایرانِ پنهان بود یعنی ایرانی بود که امکان داشت دست گروههای دیگری باشد. آن چیزی که رسما دیده میشد یک چیز بسیار کلیشه ای از مجلس و از نظام حزبی بود که در نهایت هم حزب رستاخیز تشکیل شد.
از مشروطه تا انقلاب چیزی حدود ۴۲، ۴۳ دولت تغییر کردند هیچ وقت شما ردپایی از این پیدا نمیکنید غیر از دوره دکتر مصدق و غیر از یک زمانی که مربوط به مشروطه است که مداخله مردم و افکار عمومی باعث شده که دولت چپ یا راست تشکیل شود، اصلا تشکیل دولت ها ربطی به مردم نداشت حتی ربطی به مجلس نداشت، به انتخابات ها هم ربطی نداشت نه به مجلس شورای ملی و به مجلس سنا نمیتوانستید بگویید چون مجلس دارای گرایش فلان است پس دولت برخاسته از آن دارای چنین گرایشی است اما میتوانستیم کد بیاوریم که برای فلان دولت، امریکایی ها علاقه داشتند امینی بیاید و یا سفارت امریکا گفته فلان دولت بیاید خوب است، دربار گفته است اگر این دولت بیاید خوب است یا خیر، در واقع دولتها، گرایشاتشان و در مجموعه قوه مجریه بر اساس منویات آن هسته سخت قدرت در آن زمان طراحی می شد و کاری هم به مردم نداشتند اما بعد از انقلاب واقعیتی است که نمیتوان از آن عبور کرد، واقعیت این است که یک زمانهایی بوده که مردم تصمیم گرفتند در انتخابات مشارکت کنند.
پس از انقلاب دولتها تحت تاثیر گرایش عمومی بود
بعد از انقلاب ما ۱۲ دولت داشتیم، از دولت بنی صدر، دولت آقای رجایی تا همین دولت آقای حسن روحانی ما به راحتی (شما روزنامه نگاران و ما کنشگران سیاسی) می توانیم کُد دهیم که این بخاطر این بوده است که اکثریت مردم دوست داشتند با دنیای خارج تعامل داشته باشند و بجنگند و دفاع کنند، چپ یا راست شوند، بگویند اقتصاد مهم است یا نیست. دولت احمدی نژاد و خاتمی هم همین بود بنابراین بعد از انقلاب اتفاقی که افتاده این است که قوه مجریه تحت تاثیر گرایش عمومی جامعه شکل گرفته حتی اگر توسط شورای نگهبان مهندسی شده باشد، نمی توانیم بگوییم که مثل دولت های زمان پهلوی بی توجه به گرایش عمومی بوده است و این همان نقطه ای بود که ما از جامعه میگرفتیم و آن شکاف بین شخصیت حقیقی و حقوقی حکومت یا فضایی که بین جمهوریت و اسلامیت در قانون اساسی بود اینها را با هم ترکیب میکردیم و میگفتیم سیستم اصلاح پذیر است
یعنی اگر مردم تصمیم بگیرند با استفاده از این شکافی که در قانون اساسی است، بنابراین سیستم اصلاح پذیر است وقتی سیستم اصلاح پذیر است اصلاح طلبی و فعالیتهای سیاسی ممکن است اما اگر این تعطیل شود یعنی گفته باشد قانون اساسی به صورت جزمی همه اختیارات را به ولایت مطلقه داده است، شورای نگهبان هم تعیین میکند و بعد سیستم ولایت مدار است و دیگر در آنجا سیاست تعطیل میشود، اصلاح طلبی هم تعطیل میشود بخاطر اینکه چه چیزی را میخواهد اصلاح کند؟ اصلا چیزی باقی نمیماند که بخواهد آن را اصلاح کند.
آن بخشی که ما به اسم بودجه و تقسیم کیک قدرت یا اقتصاد در ذهنمان است، آن را که خودشان تقسیم میکنند اگر نفت فروخته شود، اگر نفت بیاید و اگر ما با امریکا رابطه داشته باشم و تحریم ها برداشته شود هر کسی سهم شیرش را بر میدارد و اصلا دیگر هنری نیست که چه تاثیری بگذاریم. جایی سیاست مطرح میشود که دیده شود، جامعه دیده شود و این در انتخابات است، نه در انتخابات بلکه در اعتراضات و مخالفتها هم است منتهی بحث ما انتخابات است.
من به لحاظ شخصی اعتراضات را حق مردم می دانم، حق اعتراضات مسالمت آمیز چیزی است که دیگر همه آن را در کشور ایران پذیرفتهاند و نمیتوان از آن عبور کرد ولی در مورد مجلس، انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات شورای شهر و اساسا انتخابات هنوز من معتقد هستم که انتخابات روزنهای است برای اینکه ما بتوانیم گرایش عمومی جامعه را بفهمیم بنابراین مشارکت مهم است چون مشارکت مهم است. اگر سطح مشارکت از سقفی بالاتر بیاید ما میتوانیم وجود داشته باشیم اما اگر از کفی پایین تر برود و در کف بماند امکان سیاست ورزی ما نیست و سیاست تعطیل است و همان هسته سخت قدرت میتواند یک جامعه، یک امت یکپارچه و یکدست را داشته باشد و بازی را جلو ببرد که خیلی هم خوشحال هستند دیدید که به تعبیری آب از لب و لوچه شان آویزان است که چند نفر از طالبان به سفارتمان رفتهاند و فلان اقدام را انجام دادند و این را به عنوان یک جنبش اصیل اسم بردند و گفتند طالبان یک جنبش اصیل است و برخاسته از پشتونها است و اصلا این مهم نیست که در طالبان سیستم تصمیم گیریشان چیست، نوع نگاهشان به دنیا چیست؟ هر روز دارند زن و بچه مردم را میکشند و بعد اگر در افغانستان به قدرت برسند تمام این آزادیهای نیم بندی هم که ملت بیچاره افغانستان بدست آورده، از بین خواهد رفت.
نظر شما