سلام نو – سرویس سیاسی: «شکست تمام عیار» این تنها اسمی است که میتوان روی خروجی کار اصلاحطلبان در این دوره از انتخابات گذاشت. هر چند تمام نامزدهای اصلی و فرعی اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری رد صلاحیت شدند و بخش مهمی از این جریان سیاسی اعلام کرد که نامزدی در انتخابات ندارد و از خیر مشارکت فعال در انتخابات گذشت، اما باز هم چیزی از بار شکست اصلاحطلبان کم نمیشود.
نتیجهای که برای عبدالناصر همتی رقم خورد احتمالا برای هر نامزد اصلاحطلب دیگری، به جز مصطفی تاجزاده، رقم میخورد. حتی شاید مصطفی تاجزاده هم در بهترین حالت انتخابات را به دور دوم میکشید و در نهایت باز هم در برابر عدم مشارکت مردم در انتخابات و ابراهیم رییسی شکست میخورد.
عملکرد سوال برانگیز شورای نگهبان چیزی نیست که بتوان از آن گذشت و آن را کتمان کرد، اما واقعیت این است که به نظر میرسد حتی با یک عملکرد بهتر باز هم اصلاحطلبان شانسی برای پیروزی نداشتند.
حالا سوال مهم این است که اصلاحطلبان چرا به این نقطه رسیدند و از امروز به بعد در دوران رییسی اصلاحطلبی و اصلاحطلبان چگونه باید در دوران ۴ ساله رییسی به فعالیت سیاسی خود ادامه دهند؟
واقعیت تلخ این است که شکست امروز اصلاحطلبان محصول عملکرد بد و غیرقابل دفاع دولت روحانی به خصوص در دی ۹۶، آبان ۹۸، ماجرای هواپیمای اوکراینی و معیشت مردم، عملکرد ضعیف اصلاحطلبان و شخص محمدرضا عارف در مجلس و فقدان استراتژی و راهبرد درست آنان برای انتخابات ریاست جمهوری است.
اصلاحطلبان در بهار ۹۶ چک سفید امضایی که در بهار ۹۲ به روحانی داده بودند را به سادگی تمدید کردند و با توجه به عملکرد خوب او در دور نخست خود را تضمین روحانی نامیدند و حتی احتمال برخورد خشن ترامپ و به هم ریختن تمام پیش فرضها را ندادند. اصلاحطلبان نه تنها چک سفید امضای بهار ۹۲ را تمدید کردند بلکه با نامزد پوششی کردن اسحاق جهانگیری یک از شاه مهرههای خود را فدای دولت روحانی کردند.
بلافاصله پس از پیروزی دولت روحانی با کمرنگ شدن جهانگیری چَک اول به اصلاحطلبان خورد اما آنها حاضر به پذیریش واقعیت نشدند و راه خود را از دولت جدا نکردند. در ادامه نیز اسحاق جهانگیری با دلایلی چون مسئولیت پذیری و درگیر بحران بودن کشور در دولت باقی ماند و ابتدا آبرو، اعتبار و شخصیت خود و بعد اصلاحات را خرج دولت روحانی کرد.
مشکل دیگر اصلاحطلبان عملکرد فراکسیون امید و شخص محمدرضا عارف در مجلس شورای اسلامی بود. پیروزی قاطع لیست امید در تهران باعث شد تا برخی رسانهها و جریانات سیاسی اصلاحطلب انتظار فزایندهای از فراکسیون امید در مجلس ایجاد کنند. با گذشت زمان نه تنها این انتظارات فزاینده برآورده نشد، بلکه چهرهای مثل محمدرضا عارف که مدعای ریاست جمهوری بود نتوانست فراکسیون امید را مدیریت کند.
این مسئله باعث ناامیدی فزاینده مردم از اصلاحطلبان شد به خصوص با توجه به این نکته که در برابر بمباران رسانهای رقیب دست اصلاحطلبان چندان پر نبود.
اما مسئله آخر فقدان استراتژی و راهبرد مشخص نزد اصلاحطلبان بود. پس از انتخابات مجلس ۹۸ تا مدتها شورای عالی بلاتکلیف بود، نهاد اجماع ساز جدید با تاخیر تشکیل شد و هیچ فکری درباره ایجاد یک جبهه رسانهای جدید برای اصلاحطلبان نشد. نتیجه این فقدان استراتژی و راهبرد آن بود که ظاهرا حضور اصلاحطلبان در انتخابات صرفا برای حضور بود نه چیز دیگری.
بحران در اصلاحطلبان وقتی تشدید شد که جواد ظریف، حسن خمینی و علی لاریجانی نیز هر کدام به شکلی از رقابت ریاست جمهوری باز ماندند و دست این جریان را خالی گذاشتند.
مشکلات راهبردی اصلاحطلبان اما در کمپین انتخاباتی همتی هویداتر شد. آنان که قائل به مشارکت در انتخابات بودند خیال میکردند که با فعالیت در توییتر، اینستاگرام و کلاب هاوس و چند ستاد دست و پا شکسته استانی میتوانند انتخابات را به دور دوم بکشند. این توهم در روز انتخابات تشدید شد و چهرههای نزدیک به ستاد همتی خبر از موج همتی و نرخ مشارکت ۵۲ تا ۵۴ دادند، اما تنها یک روز کافی بود تا این توهم فرو بپاشد.
نرخ مشارکت حتی به ۵۰ درصد نرسید و همتی بعد از رییسی، آرای باطاله و رضایی رتبه چهارم انتخابات را کسب کرد، آن هم با رایی که حتی به ۳ میلیون نفر هم نرسید.
حالا در این شکست تمام عیار و در این ناامید مطلق، که سایهای بلند بالا بر سر تمام گروههای سیاسی دارد، چه باید کرد؟ آیا اصلاحطلبان به پایان کار رسیدهاند و هیچ راهی برای پیروزی نیست؟
تاریخ نشان داده که حتی پس از بارها و بارها شکست سنگین هنوز شانس پیروزی وجود دارد، اما به شرط آن که تلاش کرد، ایدهدار، امیدآفرین و آینده نگر باشیم. آبراهام لینکلن و ژاک شیراک بارها شکست خوردند تا یک بار برنده شدند، برنی سندرز سالها جنگید تا جناح چپ حزب دمکرات قوی شد و سید محمد خاتمی عبور از خود را دید و بعدها توانست تکرار کند.
اصلاحطلبان برای رسیدن به فصل تازه پیروزیها باید به چند نکته توجه کنند:
۱- نقد و نظارت دولت جدید و همکاری با رییسی بر سر موضوعات ملی: پیش از همه چیز اصلاحطلبان باید نسبت خود را با دولت ابراهیم رییسی مشخص کنند. نیازی نیست احزاب و چهرههای اصلاحطلب از اصلاحطلبی و هویت خود عدول کنند و عنوانهای بی معنایی مثل اصلاحطلبِ اصولگرا را یدک بکشند.
کافی است اصلاحطلبان دولت رییسی را مورد نظارت و نقد مشوقانه قرار دهند و در موضوعات ملی مهمی مثل برجام، جمعیت، محیط زیست، توسعه، زنان و بسیاری از موارد دیگر به او برنامه دهند یا دست یاری به سویش دراز کنند.
این راه نه تنها به اعتلای ایران خواهد انجامید بلکه مبتنی بر هویت، منش و روش اصلاحطلبی است و میتواند فضا را برای فعالیت احزاب اصلاحطلب بیش از پیش باز کند.
۲- تجدید نظر در اندیشهها و ایدهها و اصلاح اصلاحات: وقتی پس از انتخابات ۹۲ برخی جوانان اصلاحطلب از اصلاح اصلاحات سخن گفتند برخی بزرگان پاسخ دادند که بگذارید اصلاحطلبان پوستی داشته باشند که شما آن پوست را بکنید. اصلاحطلبان در ۹۲ دست رد به سینه جوانان زدند و ترجیح دادن همان سیاق خط امامی های اول انقلاب و دوم خردادیها را بدون بازنگری ادامه دهند.
حالا از کارگزاران تا اتحاد ملت و از ندای ایرانیان تا اعتماد ملی همه و همه باید دنبال تجدید نظر در اندیشه، تشکیلات، روش و منش خو باشند. احزاب اصلاحطلب باید به چهرههای پیشرو اما سایه نشینی مثل محمدرضا تاجیک از نو میدان دهند و نسبت خود با مردم، قدرت و دیگر بازیگران سیاست را از نو تعریف کنند.
۳- بازسازی تشکیلاتی: روزی جبهه مشارکت شاخه دانش آموزی داشت، اما حالا اکثر احزاب در بهترین حالت یک شاخه جوانان و یک دفتر زنان دارند. تشکیلات حزبی اصلاحطلبان امروز ضعیف است. خبری از شاخههای فعال و پویای کارگری، دانشجویی و محیط زیست نیست. از طرف دیگر چهرههای کلیدی اصلاحطلبان در اکثر استانها همان چهرههای دو دهه قبل هستند و نشانی از نیروهای تازه نفس واقعی نیست.
اصلاحطلبان باید در این دوران ساختارهای تشکیلاتی خود را از نو سازمان دهند، این ساختارها مسیر ارتباط مردم با احزاب است و احیای آن میتواند بدنه هوادار اصلاحطلبان را افزایش دهد.
۴- جذب حداکثری: اصلاح مواردی مثل رویکرد شورای نگهبان به جذب حداکثری نیاز است، یعنی اصلاحطلبان نه تنها نباید به فکر حذف باشند بلکه حتی باید دنبال شکل دادن ائتلافی با اصولگرایان، منتقد اتفاقاتی همچون رد صلاحیت علی لاریجانی نیز باشند.
نظر شما