به گزارش رکنا، عبدالجبار مختوم نژاد سرباز کلانتری۱۱۰ شهدا که با قرائت قرآن و مدیحهسرایی برای اهل بیت شناخته میشد، هنگام انتقال یکی از مجرمان خطرناک به کلانتری به شهادت رسید. متهم که از مجرمان سابقهدار است پس از به شهادت رساندن مأمور پلیس به محل زندگیاش در کرج گریختهبود که خیلی زود شناسایی و بازداشت شد.
عبدالجبار مختوم نژاد سرباز کلانتری۱۱۰ شهدا که با قرائت قرآن و مدیحهسرایی برای اهل بیت شناخته میشد، هنگام انتقال یکی از مجرمان خطرناک به کلانتری به شهادت رسید. متهم که از مجرمان سابقهدار است پس از به شهادت رساندن مأمور پلیس به محل زندگیاش در کرج گریختهبود که خیلی زود شناسایی و بازداشت شد.
ظهر روز شنبه نهممرداد رهگذرانی در یکی از خیابانهای نزدیکی کلانتری۱۱۰ شهدا تعقیب و گریز سرباز وظیفه و مرد جوانی را مشاهده کردند که حکایت از آن داشت مرد جوان متهمی است که از دست سرباز وظیفه فرار کردهاست. تعقیب و گریز زمان زیادی نکشید که سرباز وظیفه متهم را گرفت و هنگامی که قصد داشت به دستان او دستبند بزند مرد جوان دست به چاقو برد و ضربات متعددی به سرباز وظیفه زد و به سرعت از محل گریخت. سرباز وظیفه غرق در خون روی زمین افتاد که رهگذران موضوع را به پلیس و اورژانس خبر دادند.
با اعلام این خبر به سرعت تیمی از مأموران کلانتری شهدا به محل اعزام شدند که با پیکر خونین سرباز وظیفه عبدالجبار مختومنژاد روبهرو شدند و برای نجات جانش او را به بیمارستان منتقل کردند.
دستگیری سارق شرور
مأموران پلیس دریافتند سرباز وظیفه در حال انتقال سارق سابقهداری به نام علی از دادسرا به کلانتری بوده که سارق شرور در نزدیکی کلانتری اقدام به فرار میکند و سرباز وظیفه هم او را تعقیب و در نهایت در جدال با متهم به شدت زخمی میشود و سارق هم موفق به فرار میشود. در حالی که تحقیقات برای دستگیری ضارب فراری ادامه داشت به مأموران پلیس خبر رسید سرباز وظیفه بر اثر شدت جراحات و اصابت چاقو به قلبش روی تخت بیمارستان فوت کرده است. با شهادت سرباز وظیفه پرونده وارد مرحله تازهای شد و تیم ویژهای از کارآگاهان ادارهدهم پلیسآگاهی به دستور قاضی محمدجواد شفیعی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران برای دستگیری متهم وارد عمل شدند.
دستگیری قاتل با موتور سرقتی
بررسیهای تیم جنایی نشان داد علی سارق سابقهداری بوده که چند روز قبل از حادثه هنگام سرقت موتورسیکلت دستگیر و صبح روز حادثه برای بازجویی به دادسرا منتقل میشود، اما هنگام برگشت از دادسرا برای فرار از دست سرباز وظیفه با چاقو او را به شهادت میرساند. مأموران پلیس در تحقیقات بعدی محل زندگی متهم را در شهر کرج شناسایی کردند و برای دستگیری وی به کرج رفتند، اما دریافتند متهم پس از حادثه محل زندگیاش را ترک کرده است.
در حالی که تحقیقات برای دستگیری قاتل فراری ادامه داشت مأموران پلیس ساعت۹:۳۰ شامگاه شنبه نهم مرداد متهم را در نزدیکی یکی از پارکهای شهر کرج که سوار بر موتورسیکلت سرقتی بود شناسایی و در یک تعقیب و گریز کوتاه وی را دستگیر کردند.
اعتراف به قتل
قاتل فراری پس از انتقال به تهران به قتل سرباز وظیفه اعتراف کرد. وی صبح دیروز در حالی که پاهایش در غل و زنجیر و دستانش دستبند بود، برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد.
متهم در بازجویی با اظهار پشیمانی به قتل اعتراف کرد و در ادامه به دستور قاضی محمدجواد شفیعی برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان ادارهدهم پلیسآگاهی قرار گرفت.
گفتگو با متهم
روی صندلی نشسته و چشمانش را به موزاییکهای اتاق دوخته است. رنگ و رویش هم پریده است و مدعی است که هنوز باور ندارد که سرباز وظیفه بیگناهی را به قتل رساندهاست: «فکر نمیکردم عاقبت موتور دزدی به قتل سرباز بیگناهی ختم شود. متهم میگفت: پشیمان هستم، چون لحظه حادثه به چیزی جز فرار فکر نمیکردم که دست به چاقو شدم و این حادثه را رقم زدم.»
سابقه دار هستی؟
بله، من سابقه سرقت موتورسیکلت دارم. البته در تهران سرقت نمیکردم و سرقتهای من همراه یکی از دوستانم در شهرستان تویسرکان همدان بود.
چه شد که برای سرقت به تهران آمدی؟
ماجرای طول و درازی دارد.
توضیح بده.
من برای خودم زندگی خوبی داشتم و سر کار میرفتم و الان هم یک دختر هشتساله دارم، اما متأسفانه وقتی بیکار شدم با همسرم اختلاف پیدا کردم و او طلاق گرفت و من و دخترم را تنها گذاشت.
به چه کاری مشغول بودی؟
من آشپزم و چندین سال قبل در تویسرکان آشپزی میکردم که چند سال قبل برای کار به تهران آمدم و در تهران و کرج هم در دو دانشگاه آشپزی میکردم، اما بیکار شدم و بعد از بیکاریام زندگیام از هم پاشید و زنم طلاق گرفت که دوباره همراه دخترم به تویسرکان رفتم.
چه شد که تصمیم گرفتی وارد جرگه خلافکاران شوی؟
وقتی به شهرمان رفتم یکی از دوستانم که سابقه سرقت داشت به من پیشنهاد داد با او سرقت کنم. از آنجایی که دوران نوجوانی عاشق موتورسیکلت بودم و تعمیرات موتور هم بلد بودم تصمیم گرفتم موتور سیکلت سرقت کنم.
بعد چه شد؟
سرقتهای سریالی من از ابتدای سال۹۸ شروع شد و در نهایت اواخر سال۹۸ در حالی که ۲۲موتورسیکلت سرقت کردهبودم، دستگیر شدم و به زندان افتادم. در دادگاه به یک سال و نیم زندان و رد مال محکوم شدم تا اینکه خرداد ماه۹۹ با گذاشتن وثیقه از زندان به مرخصی آمدم و دیگر بازنگشتم و فراری شدم. برای اینکه شناسایی و دستگیر نشوم دوباره راهی کرج شدم و در آنجا خانهای اجاره کردم و دوباره تصمیم گرفتم سرقت کنم.
چرا برای سرقت به تهران میآمدی؟
فکر میکردم در تهران شناسایی نشوم و میخواستم با سرقت رد مال کنم.
درباره سرقتهای سریالی در تهران توضیح بده.
سرقتهای تهران را تازه شروع کردهبودم و هنوز تا اینکه سریالی شود جا داشت. من تصمیم گرفتم سرقتهایم را از جلوی بیمارستانی در حوالی خیابان پیروزی انجام دهم و به همین خاطر ششروز قبل از حادثه به جلوی بیمارستان رفتم و یک موتورسیکلت هوندا سرقت کردم و بعد به خانهام رفتم و آن را فروختم.
دوباره دو روز بعد به همان محل رفتم و این بار یک موتور سیکلت آپاچی سرقت کردم تا اینکه روز سوم برای سومین سرقت به جلوی بیمارستان رفتم. آن روز من در حال باز کردن قفل موتور سیکلتی بودم که صاحب موتور سیکلت قبلی متوجه من شده بود. او چند روز قبل که موتور سیکلتش را سرقت کردهبودم فیلم دوربینهای مداربسته بیمارستان را دیده بود و هنگام سرقت سوم مرا از روی هیکل و تیپم شناخته بود که به اداره پلیس زنگ میزند و درخواست کمک میکند. لحظاتی بعد من متوجه مأموران پلیس شدم که به سرعت فرار کردم، اما صاحب موتورسیکلت قبلی و دوستانش مرا تعقیب کردند و گرفتند و به شدت کتکم زدند به طوری که کتفم از جا در آمد. پس از این به بیمارستان منتقل شدم و پزشک بیمارستان کتفم را جا انداخت و بعد هم به کلانتری شهدا منتقل شدم که روز حادثه هنگام بازگشت از دادسرا این اتفاق افتاد.
چرا سرقتها را از جلوی بیمارستان انجام میدادی؟
معمولاً افرادی که به بیمارستان مراجعه میکردند بیمار داشتند و گرفتار بودند و به همین خاطر وقتی جای پارک گیرشان نمیآمد موتورسیکلتشان را در محلی رها میکردند که سرقت آسانتر میشد.
درباره روز حادثه توضیح بده.
آن روز صبح سرباز وظیفه من و متهم دیگری را به دادسرای جشنواره منتقل کرد. قاضی، متهم اولی را آزاد کرد و برای من هم ۱۰۰میلیون تومان وثیقه نوشت که به همراه سرباز به کلانتری برگشتیم. در نزدیکی کلانتری به سرباز گفتم که گرسنهام و از او خواستم برای من ساندویچ فلافل بخرد که او قبول کرد و هر دو از تاکسی پیدا شدیم. او دستبند مرا از دستش باز کرد و و به دست خودم زد و کیسهای که لوازم جرم من که چاقو هم داخل آن بود به دستم داد و سفارش ساندویچ داد. قرار بود ساندویچ بگیریم و به کلانتری ببریم و آنجا بخوریم. در حالی که او مشغول سفارش بود وسوسه شدم که فرار کنم به همین دلیل من از فرصت استفاده کردم و کلید پا بند را مخفیانه برداشتم و پابندم را باز کردم و چاقویم را از داخل کیسه برداشتم و داخل جیبم گذاشتم. وقتی ساندویچ را گرفتیم و به طرف کلانتری به راه افتادیم ناگهان شروع به دویدن کردم که سرباز وظیفه هم پشت سرم دوید و مدام دستور ایست میداد، اما من تصمیم خودم را گرفتهبودم و به فرارم ادامه دادم تا اینکه او به من رسید و مرا گرفت و وقتی میخواست دستبند بزند چاقو را از جیبم بیرون آوردم و به او ضربه زدم.
بعد کجا فرار کردی؟
از کوچهها خودم را به خیابانی رساندم و آنجا خودروی دربستی به مقصد خاتونآباد پاکدشت کرایه کردم. برای اینکه راننده به من شک نکند باند کتفم را باز کردم و روی دستبند کشیدم که فکر کند دستم زخمی شده است. در خاتون آباد قیچی آهنبری خریدم و دستبندم را بریدم و از آنجا دوباره راهی خانهام در کرج شدم. میدانستم که مأموران خیلی زود رد مرا میزنند به همین خاطر موتور سیکلت سرقتی که در خانه داشتم سوار شدم و به داخل خیابان آمدم و در نهایت هم ساعت۹:۳۰ شب شناسایی و دستگیر شدم.
نظر شما