سلام نو – سرویس اجتماعی: تهران بعد از چهار سال شورای شهری جدید و بعد از دو سال و نه ماه شهرداری جدید یافته است، شورا و شهرداری که به طور قطع رویکردی متفاوت نسبت به شهر و شهروند خواهند داشت.
با تازه شدن تیم مدیریتی شهری تهران بار دیگر این سوال مطرح شده که این کلانشهر شلوغ چگونه میتواند از نقطه فعلی خود به سمت نقطه مطلوب حرکت کند؟ با بافت فرسوده و ناکارآمد باید چه کرد؟ با شهرهای جدید اطراف تهران چه؟
مهرناز عطاران، کارشناس ارشد طراحی شهری و فعال اجتماعی معتقد است جز در مواردی خاص اصلا نباید به فکر تخریب بافتهای شهری بود، بلکه باید دنبال اصلاح و استفاده از تمام ظرفیتهای پنهان آنها بود. او با وجود تمام مشکلات، تهران را شهری پر ظرفیت دانست که توان حرکت به سمت نقطه مطلوب را دارد.
در ادامه گفتوگوی مهرناز عطاران با سلام نو را میخوانید.
تهران وضعیتی دارد که بسیاری از آن راضی نیستند. چطور میتوان از وضع ناخوشایند فعلی به وضع مطلوب رسید؟ باید به فکر تخریب و دوباره سازی بود یا با پذیریش وضع موجود به سمت اصلاح رفت؟
واضح است که پذیریش وضع موجود از توسعه فردی تا توسعه جامعه و شهر -که یک موجود زنده است - یکی از مهمترین مسائل و اولویتها است. واقعیت این است که تا یک مسئله را نپذیریم نمیتوانیم به سمت اصلاح آن حرکت کنیم. نمونه روشن این حرف وضع کودکان کار است که سالهای سال حتی وجودشان انکار شد، اما حالا در مرحله پذیرش قرار گرفتهایم و امید میرود که با پذیرش این واقعیت به زودی به سمت اصلاح وضع کودکان کار حرکت کنیم.
به هر شکل گاهی به نظر میرسد برای حل مشکل و اصلاح اساسی آن، به ویژه در بافتهای فرسوده، هیچ راهی جز تخریب نیست.
تخریب هیچ وقت راه حل نیست، حتی در بافتی که بسیار پر مسئله به نظر برسد و از نگاه ما هیچ ظرفیتی نداشته باشد. دلیل این مسئله آن است که ما همیشه از بیرون به مسئله نگاه میکنیم. ما تا وقتی عضوی از بافت و جامعه ساکن آن نباشیم نمیتوانیم قضاوت دقیق و درستی بکنیم که آیا آن محدوده و بافت واقعا بدون ظرفیت است یا خیر؟
در بافتهای شهری ما تنها جاهایی را میتوانیم تخریب کنیم که هیچ عقلانیتی پشت آن نباشد؛ مثل سکونتگاههایی که زیر کابل فشار قوی، روی گسل زلزله یا در حریم رودخانه ساخته شدهاند. مصداق این سکونتگاهها را در محدوده فقیر نشین و ویلانشین به صورت همزمان میبینیم. این سکونتگاهها چون از نظر آسیب جسمانی برای ساکنانش بسیار خطرناک است حتما باید تخریب شود و در جای دیگری از نو ساخته شود.
در نتیجه اگر یک بافت این مسائل محیط زیستی و کالبدی که برای سلامت انسان مضر است را نداشته باشد اصلا نباید تخریب رخ دهد و باید با توان افزایی به سمت اصلاح آن رفت. پیش شرط حرکت به سمت اصلاح هم همانطور که اشاره کردم پذیرش واقعیت است که البته شناخت این واقعیت اصلا ساده نیست.
باید به خاطر داشته باشیم هر محدودهای از تهران با وجود ایرادهایی که دارد پر از ظرفیت است و ما باید به مرور این ظرفیتها را تقویت و ضعفها را از بین ببریم. به باور من این مسیر اولین و آخرین راهی است که میتوانیم با طی کردن آن به نقطه مطلوب برسیم.
الزامات فرهنگی، اجتماعی یا سیاسی حرکت به سمت این نقطه مطلوب چیست؟ ما به چه پیش شرطهایی نیاز داریم؟
در حوزه فرهنگی مسئلهای که خیلی مهم است به رسمیت شناختن گروههای مختلفی است که در تهران زندگی میکنند. این روزها که بحث افغانستان داغ است میتوانیم به یاد بیاوریم که در خیلی از محلات ما شاهد حضور ساکنان افغانستانی هستیم ولی متاسفانه ما این گروه و بسیاری از گروههای دیگر را به رسمیت نمیشناسیم.
برخلاف خیلی از ادعایهای انسان دوستانه برآمده از پیش زمینه مذهبی، ما متاسفانه در عمل چنین منشی در پذیریش دیگران نداریم و خیلی از این آدمها در محلات خود حتی از بعضی خدمات محروم میشوند. نتیجه این رفتار آن میشود که آن فرد نسبت به محله حس تعلق پیدا نمیکند و مدام دنبال رفتن به محله و در نهایت شهر بهتری است که او را بپذیرد. در نهایت اگر این پذیریش رخ ندهد و فرد توان داشته باشد در پله آخر از کشور مهاجرت میکند.
این حس تعلق که به آن اشاره کردید چطور شکل میگیرد؟
ما باید زیر ساختهای فعالیتهای مدنی را تقویت کنیم، انجمنهای محلی را شکل دهیم و استقلال واقعی را به آنها دهیم. از طرف دیگر از کودکی بچهها را با مشارکت مدنی آشنا کنیم تا در محله خود نقش آفرینی کنند. این گونه حس تعلق به محله شکل میگیرد و افراد به راحتی از محله خود دل نمیکنند.
به باور من اولویت نخست برای رفتن یک محدوده به سمت مطلوب همین الزامات فرهنگی-اجتماعی است، نه سایر الزاماتی که مطرح میشود. البته بحثهای سیاسی و ساختاری هم مهم است چون اجازه فعالیت مدنی در محله مهم است و باید به تشکلهای محلی قدرت واقعی و اختیارات داده شود. این اتفاق که رخ دهد آدمها به محله دل میبندند و ماندگار میشوند و این ماندگاری و پایداری توسعه را در یک محله ممکن میکند؛ پایداریای که اگر وجود نداشته باشد هیچ وقت نمیتوانیم به سمت نقطه مطلوب حرکت کنیم.
البته مسائل دیگری مثل محیط زیستی که در حال نابودی است هم بسیار مهم است. امروز ما در حالی به یک بنای ۴۰ ساله میگوییم کلنگی که طول عمر بنا در کشورهای توسعه یافته ۱۰۰ سال است. خود این تخریب آسیب به محیط زیست و هدر رفت منابع است. با این همه بحثهای فرهنگی و اجتماعی مهمترین اولویت برای حرکت به سوی نقطه مطلوب و اصلاح مسائل دیگر است.
یکی از راهکارهایی که برای کمک به اصلاح تهران و تخلیه فشار از روی آن انتخاب شد ساخت شهرهای جدید بود. پروژه این شهرها تا چه اندازه موفق بود؟
به نظرم این واضح است و نیازی به اثبات هم ندارد که ما شهر جدید موفق نداریم. البته شاید تجربههای نسبتا موفقی وجود داشته باشد ولی موفق نه. متاسفانه با این همه ما هنوز هم در فکر ایجاد شهر جدید هستیم، آن هم بدون این که شهرهای جدید قبلی یا شهرهای فعلی را توسعه دهیم. ما اگر همین ظرفیتهای فعلی را توسعه دهیم نیازی به شهر جدیدی نداریم.
اگر بپذیریم شهر جدید راهکاری برای تخلیه فشار جمعیت بوده باید این را بدانیم که اگر سایر شهرها فرصتهای اشتغال و خدمات کافی داشتند اصلا این جمعیت اضافی به تهران هجوم نمیآورد. اگر آمایش سرزمینی واقعا طراحی و اجرا شود ما میبینیم که اصلا نیازی به تخلیه جمعیت از جایی نیست که برای آن جمعیت شهر جدید بسازیم.
امروز هم میبینیم که شهرهای جدید ما اغلب بیهویت و مسئلهدار هستند. بسیاری از آنها تبدیل به محل خوابگاهی شدهاند و ساکنان آن دنبال این هستند که با تهیه پول از این شهرها به جای بهتری بروند.
بدون شک توقف ایجاد شهرهای جدید و تقویت شهرهای دیگر با نگاه آمایش سرزمینی میتواند کار بسیار مفیدتری برای توسعه متوازن در کل کشور باشد.
البته این نکته را نیز باید گفت که در خیلی از کشورها که شهرهای جدید ایجاد شده نسلهای بعد شهرهای جدید را دوست داشتند و هویتی شکل گرفته است. باید تحقیق شود در ایران نسلهای بعد چه رفتاری با این شهرها دارند و آیا به این شهرها علاقهمند شدند یا مانند نسلهای قبل دنبال فرار از این شهرها هستند؟
نظر شما