سلام نو _ سرویس اجتماعی: از جمله مهمترین عواملی که تعیین کننده شخصیت فرد در بزرگسالی است، رابطه او با مراقب یا مادرش است. وجود یا عدم وجود این رابطه و همچنین چگونگی و کیفیت این رابطه بین نوزاد و مراقب، مورد توجه بسیاری از روانکاران و روانشناسان قرار گرفته است. دلبستگی، مفهومی است که از مطالعات رفتار شناسان حاصل شده است. به طور کلی میتوان گفت یکی از عوامل شکلگیری شخصیت در بزرگسالی، کیفیت رابطه با مادر در زمان کودکی فرد است؛ از این رو پرداختن به نظریه دلبستگی، میتواند راهی برای مطالعات موردنظر در زمینه رشد و شکلگیری شخصیت افراد در آینده باشد.
مریم آملی مقدم، مشاور خانواده و زوج درمانگر در گفتوگو با سلامِ نو در رابطه با سبک دلبستگی و نحوه برقراری ارتباط با دیگران در بزرگسالی گفت: طبقِ نظریهی جان بالبی، یکی از نظریه پردازانِ بزرگ جهان، شکلگیریِ دلبستگی از نحوه ارتباط برقرار کردن فرد با مادر و یا مراقب اولیهی خود شروع میشود که میتواند تعیین کننده رفتار و ارتباط فرد در بزرگسالی با دیگران باشد.
وی با بیانِ اینکه سبک دلبستگی افراد به دو دسته ایمن و ناایمن تقسیم شده است، اضافه کرد: در سبک دلبستگیِ ایمن مادرانی که به نیاز های کودکان خود به جا و مناسب پاسخ دهند و در موقعیتهای صحیح در دسترس باشند، کودکانی سالم تربیت میکنند که میتوانند در بزرگسالی با دیگر افراد ارتباط سالمی برقرار کنند و در مقابل در سبک دلبستگی ناایمن اگر مادر ناکافی باشد و به نیازهای کودک خود به موقع و به جا پاسخ ندهد این کودکان دچار سبک دلبستگی ناایمن میشوند و در بزرگسالی دچار مشکلات ارتباطی میشوند. خود سبک دلبستگی ناایمن به سه نوع اضطرابی، اجتنابی و آشفته تقسیم میشود.
آملی مقدم با اشاره به اینکه در سبک دلبستگی ناایمن، اعتقاد و ذهنیتِ اساسی کودکان به تنها بودن، کافی نبودن و بد بودن خلاصه میشود، ادامه داد: در بزرگسالی، آن دسته از کودکانی که ذهنیتِ من کافی نیستم را دارند دچار سبک دلبستگی اضطرابی، کودکانی که اعتقاد دارند من تنها هستم دچار سبک دلبستگی اجتنابی و کودکانی که ذهنیت من بد هستم در آنها شکل میگیرد دچار سبک دلبستگی آشفته و یا دو سوگرا میشوند.
این زوج درمانگر در پاسخ به این پرسش که این سبک و مدل با نحوه تعامل با کودک در کودکی چه ارتباطی دارد، گفت: طبیعتا اگر کودکی گریه کند هنگامی که مادرش او را در آغوش میگیرد، کودک آرام میشود اما اگر مادر در دسترس نباشد به کودک احساس طرد شدن دست میدهد و حس میکند ارزش کافی ندارد.
وی افزود: این کودکان در بزرگسالی دوست دارند از طرف دیگران تایید شود و قطعا این سبک دلبستگی اضطرابی در روابط عاطفی و روابط دوستانهی فرد تاثیر بسیاری میگذارد.
مریم آملی مقدم با بیانِ اینکه در سبک دلبستگی اجتنابی، کودک همواره از گریه کردن منع شده و به او گفته میشود که باید مستقل باشد، ادامه داد: ذهنیت این دسته از کودکان به سرعت تبدیل به بزرگسالی میشود و اعتقاد دارند که باید در لحظات سختی فقط خود پشتیبان خودشان باشند، افرادی را در جامعه مشاهده میکنیم که زودرنج هستند و اکثرا در خود فرو میروند، آنها دچار شخصیت اجتنابی هستند و برای این دسته از افراد، برقراری ارتباط با دیگران سخت است.
وی با اشاره به اینکه سبک دلبستگی آشفته یا دو سوگرا زمانی شکل میگیرد که در مواقعِ موردِ نیازِ کودک، بهجای همدلی به او ضربه زده شود، افزود: این سبک بسیار ضربه زننده و دردناک است. زمانی که کودک بسیار نیازمند توجه والدین خود است اما همواره در معرض رفتارهای ظالمانه و تهدید آمیزِ فیزیکی قرار میگیرد، غریزه زنده ماندن به او میگوید که باید به یک آغوش امن پناه ببرد و متاسفانه همین مساله آسیبپذیرش میکند.
این مشاورِ خانواده افزود: تصور کنید پای کودک شکسته است و مادر قصد دارد او را به بیمارستان برساند حالا در این مسیر بهجای ناز و نوازش، همدلی و همدردی خود نیز کودک را کتک میزند در نتیجه روان کودک مورد تجاوز قرار میگیرد و متاسفانه اکثر افرادی که دارای اختلالات روانی هستند دچار سبک دلبستگیِ آشفته و دوسوگرا بودهاند.
مریم آملی مقدم با اشاره به اینکه تمامی افراد با توجه به خودگوییهایی که دارند میتوانند متوجه سبکِ دلبستگیِ خود شوند، گفت: برای اینکه بدانیم جزو کدام گروه از سبکهای دلبستگی هستیم باید به ذهنیت و خودگوییهایی که داریم رجوع کنیم، به عنوان مثال اعتقاد و خودگوییهای فردِ دارای سبک دلبستگی ایمن، اطمینان از وجود شخصی در مواقع تنهایی و حساس زندگی است، کسی که امنترین و گرمترین آغوش را دارد، در مواقع اشتباه در کنار فرد مانده و او را سرزنش نمیکند و فردی که فارغ از جنسیت به او احترام میگذارد.
وی افزود: در مقابل افرادی که دارای سبک دلبستگیِ اضطرابی هستند ذهنیت و خودگوییهایی همچون از دست دادن عزیزان، داشتن حس ناامنی و استرس و ترس از دست دادن و طرد شدن از طرف عزیزان را دارند. افراد اجتنابی اعتقاد دارند که تنها کسی که در مواقع بحران میتواند آنها را نجات دهد، خودشان هستند، به هیچ کس احتیاج ندارند و از صمیمی شدن با آدمها و ضربه خوردن از آنها میترسند.
آملی مقدم در پایان با اشاره به اینکه افرادِ دو سوگرا هم اصلا خود را قبول نداشته و نمیدانند که از زندگی چه میخواهند، ادامه داد: آنها در تصمیمگیری ها مردد هستند و احساس میکنند در روابط صمیمی سرزنش میشوند و حتی نمیدانند که خود را دوست دارند یا نه، بارها به خودکشی فکر کردهاند و سابقه خودزنی و استفاده از الکل را دارند، غالبا در حال گریه هستند، احساس میکنند حال بدی دارند و اعتقاد دارند که انسانی بدبخت هستند که ناتوان بوده و زجرکشیده است.
نظر شما