سلام نو – سرویس بیناللملل: همه فکر میکردند با ریاست جمهوری جو بایدن در آمریکا شکافی که ترامپ بین ایالات متحده و اروپا ایجاد کرد اندک اندک ترمیم شود و این دو متحد قدیمی بار دیگر در کنار یک دیگر گام بردارند. در ابتدا چنین هم به نظر رسید. از پاریس تا برلین به استقبال بایدن آمدند، آمریکا بازگشت به سر میز برجام را آغاز کرد و دو طرف مواضع مشابهی درباره چین گرفتند.
اما همه چیز به همین جا ختم نمیشود. آمریکای بایدن آن شور و شوقی که باید را برای بازگشت به آغوش متحد قدیمی خود نداشت و فاصله خود را با اروپا حفظ کرد. نمونه این فاصله را در ماجرای افغانستان و عراق میتوان دید. در ماجرای افغانستان اروپا با شیوه خروج آمریکا موافق نبود و در عراق هم با وجود کمرنگ شدن آمریکا، فرانسه روز به روز پررنگ شد.
اما مهمترین اتفاق و اختلاف چند هفته پیش و با پیمانی جدید که بین ایالات متحده، بریتانیا و استرالیا بسته شد رخ نمایی کرد؛ پیمانی تحت عنوان آکوس. آکوس پیمانی امنیتی است که بر مبنای آن ایالات متحده و بریتانیا به استرالیا برای توسعه و استقرار زیردریاییهای هستهای کمک خواهند کرد و بر حضور نظامی غرب در منطقه اقیانوس آرام میافزایند.
مشکل این پیمان کجاست؟ آن جایی که بدون اطلاع اتحادیه اروپا منعقد شد و در نتیجه آن قرارداد چند میلیارد یورویی فراسنه و استرالیا در حوزه زیردریاییها اتمی لغو شد.
در نتیجه این پیمان فرانسه در اقدام قابل توجه سفیران خود را از ایالات و استرالیا فراخواند. ژان ایو لودریان، وزیر خارجه فرانسه، این وضعیت را یک «بحران جدی» در روابط توصیف کرد و گفت: «این واقعیت که برای اولین بار در تاریخ روابط آمریکا و فرانسه سفیر خود را برای مشاوره فرا میخوانیم، یک اقدام جدی سیاسی است که عمق بحران موجود میان کشورهای ما را نشان میدهد.»
اما این پایان کار نبود. خشم فرانسه از آکوس بسیار بیش از اینها است. طی هفته گذشته فرانسه نشست امنیتی با بریتانیا را لغو کرد و آن را تابع دولت آمریکا دانست. در اقدام بعدی فرانسه وحدت ناتو را زیر سوال برد و تهدید به خروج از آن کرد. در نهایت نیز حرفهایی درباره آغاز مذاکرات یک جانبه فرانسه با چین و روسیه زده شد. به نوشته نشنال اینترست مقامات فرانسوی حتی از کشورهای دیگر اتحادیه اروپا خواستند توافق تجاری اتحادیه اروپا و استرالیا را لغو کنند.
آکوس را باید یک توافق آنگلوساکسونی نامید. آن طور که نشنال اینترست نوشته این توافق ابتدا بین مقامات ارشد بریتانیا و استرالیا شکل گرفته و بعد از طرف لندن به واشنگتن منتقل شده است. همین زمینه نشان از تغییر رویکرد آمریکا در سیاست خارجی میدهد، تغییر رویکردی که به باور نشنال اینترنست منطقی است و فرانسه به آن واکنشی شدیدتر از از آنچه باید نشان داده است.
با این وضعیت سرنوشت فرانسه و از آن مهمتر، اتحادیه اروپا چه میشود؟ پاسخ به این سوال دشوار است. در سایه بازنشستگی آنگلا مرکل از سیاست کاریزماتیکترین و مهمترین رهبر اتحادیه اروپا از دست این اتحادیه رفت. امانوئل مکرون به عنوان رییس جمهور فرانسه هر چند انگیزه جانشینی مرکل در اروپا را دارد، اما دو مشکل اساسی دارد.
مکرون باید بپذیرد که توان رهبری، حمایت داخلی، نفوذ و اعتبار آنگلا مرکل را ندارد. به جز این مکرون هر لحظه با خطر شکست از نیروهای دست راستی فرانسه مثل ماری لوپن روبهرو است. با این همه فرانسه از زمان جدی شدن خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا سودای رهبری این بلوک قدرت را داشت.
دو سال پیش و در روزهای بریگزیت مکرون از کشورهای عضو اتحادیه خواست با توجه به اینکه اکنون فرانسه تنها قدرت اتمی اتحادیه اروپا است، با این کشور وارد یک گفتگوی استراتژیک در زمینه قدرت بازدارنده اتمی این کشور و همچنین افزایش بودجه دفاعی شوند. او بارها از لزوم رسیدن به سیستم دفاعی مشترک و مستقل از آمریکا سخن گفت و بارها تلاش کرد تا برنامههای سیاسی فرانسه را در قالب اتحادیه اروپا پیش ببرد.
شاید مکرون امروز را فرصت مناسبی برای قدرت نمایی ببیند، اما یک چیز را نباید فراموش کند و آن قدرت خفته آلمان است. آلمان در تمام سالهای پس از جنگ جهانی دوم تلاش کرد تا کمترین تنش و خطر را از نظر سیاسی و نظامی داشته باشد و تصویر توسعهطلب از خود به نمایش نگذارد، اما هیچ تضمینی نیست که این تصمیم در آینده هم ادامه داشته باشد. معادلات سیاسی و ژئوپلیتیک در حال تغییر است؛ شاید آلمان بعد از بیش از ۷ دهه بار دیگر از خواب بیدار شود و به قدرت نمایی بپردازد.
نظر شما