به گزارش سلام نو به نقل از مجله گردشگری علی بابا، چه فکر میکردم و چه شد! سربازان شوالیه با اسبان تازهنفس به درب ورودی کاخ نزدیک میشوند و دروازه قرون وسطیِ قلعه باز میشود تا صدای سُمهای اسبهایشان رعشه بیندازد به تن دشمنان. شمشیرهایشان که هر چیز و هر کسی را به کام تلخ مرگ میکشاند، با شیهه و نفس زدن سینههای اسبانشان همراه میشود و اسطورهای به پا میکنند. اینها تمام چیزهایی بودند که به محض دیدن دژ آغشت به ذهنم رسیدند، اما ای دل غافل، ای کاش این یک قلعه باستانی بود.
سرفصلهای مقاله نمایش
ماجرا آنطور که تصور میکردم نبود و یک لاری نامی این بنا را حدود 10 سال قبل ساخت. اینجا ایران است، روستای آغشت، آبوهوای کوهستانی البرز با مردمی خونگرم با میوههای آبدهان راهانداز، با مراسم خاص، با نفس زدن طبیعت.
اگر قلعه جدید روستا را کنار بگذاریم، زمان در روستای آغشت، ما را میبرد به چندصد سال پیش یا شاید هم هزاران سال قبل که مجلهگردشگری علیبابا از این روستای پُرآب میگوید که حس همان روز و شبهای قدیم را برایمان زنده میکند و میگوید زندگی روستای چیز دیگری است.
تاریخچه روستای آغشت
قبل از اینکه نگاه مسلمانان به ایران بیفتد یا حتی قبل از اینکه اسلامی وجود داشته باشد، روستایی با برکتهای همهجوره مانند تمشک و آلو، عسل طبیعی، توت و لبنیات در آن گوشهوکنار استان البرز که در هزاران سال پیش نمیدانم به این استان چه میگفتند، وجود داشت. راست و دروغش را نمیدانم اما میگویند مردمان اولیه این روستای مسحورکننده، گبرها (در ابتدا به زرتشتیها میگفتند و بعدها به کلمه توهینآمیزی تبدیل شد و به کافران و مشرکان، گبر گفته میشد) زندگی میکردند.
دقیقا در 70 سال پیش در سال 1330 شمسی که سر و ته جمعیت روستا را میزدید، فقط 300 نفر میدیدید که شب و روزشان را میگذراندند، تا اینکه جمعیتش در سال 1375 به 236 کم شد که نمیدانم از مهاجرت به شهرنشینی بوده یا از بیکاری. اما هر چه که باشد دلشان آمد از این روستای زیبا بیایند بیرون. اما در آخرین سرشماری سال 1395 به 770 نفر افزایش پیدا کرد.
کمی از لهجه شیرین مازنی و طالقانی به زبان مردم روستای آغشت خوش آمده و اصلا وقتی که در اینجا پایتان را زیر برگهای رنگی تَر و خشک روستا فرود میآورد، آوای شیرین این لهجه را از زبان مردمش میشنوید. از دو محله روستای آغشت، انجیرداران و سوماقداران غافل نشویم که مشخص است به خاطر پرورش انجیر و سماق نام این دو نعمت را رویشان گذاشتهاند.
نام مایه حیات بر روستای آغشت
آب. همه چیز این روستای ییلاقی و کوهستانی به خاطر بارانهایی که، چشم شیطان کور، بی موقع و باموقع میبارد و آبهای روان و چشمههای خروشان، (آغشت) را هم روی روستا و هم روی قلعهاش گذاشتند. من که به مردم آغشت حق میدهم که به افتخار آب و فراوانی، نامش را روی روستایشان بگذارند.
اگر خیلی بخواهیم وارد جزئیات بشویم و این واژه را برایتان باز کنیم. «آو» به معنی آب و «غشت» به معنای انباشته شدن/فراوان بودن را کنار یکدیگر بچسبانند و کلمه «آغشت» ظهور کند که حتی نام قلعهاش را هم از همین نام بردارند.
روستای آغشت کجاست؟
از استان البرز بعید بود که در همان حوالیهای کردان، قلب شهرستان ساوجیلاغ، بخش چندار و 12 کیلومتری دهستان برغان شهر کرج و دقیقا بین دره سیبان و دره ورده، یک روستای پربرکت و جنگلی چون آغشت داشته باشد به چه عظمت است.
رودخانه سرحال به نام گلین در شمالش قرار گرفته و روستای تکیه و باغبان کلا هم از جنوب هوایش را دارد و روستای آجین دوجین و ولیان از غرب و شمال غرب و دره سیبان و دره رده هم از شرق چه دورهمی به پا کردهاند.
اگر هم خیلی وارد مختصات جغرافیایی روستای آغشت بخواهیم بشویم، با 50 درجه و 87 دقیقه طول از سمت شرق و 35 درجه و 98 دقیقه عرض از سمت شمال مختصاتش محاسبه میشود.
نظر شما