به گزارش سلام نو، ابوالحسن علی خرقانی (زاده ۳۵۲ هجری قمری و در گذشته ۴۲۵ هجری قمری) عارف و صوفی نام دار ایرانی بوده است. ظاهراً او در سال ۳۵۲ هجری قمری در روستای خرقان قومس از توابع کوهستان بسطام به دنیا آمده است. او بایزید بسطامی را مقتدای خود دانسته و مانند ابوسعید ابوالخیر از احمد بن عبدالکریم قصاب آملی خرقه گرفته است. گفته شده که سلطان محمود غزنوی به دیدار او رفته و از او پند خواسته است. در گفته ها و داستان ها به جای مانده که ابوسعید ابوالخیر و پورسینا به خرقان رفته و با او گفتگو داشته و مقام معنوی او را ستوده اند. از مریدان و شاگردان نام دار او خواجه عبدالله انصاری بوده است. مرگ شیخ حسن در روز شنبه دهم محرم سال ۴۲۵ هجری قمری و در سن ۷۳ سالگی در روستای خرقان بوده است.
شیخ ابوالحسن خرقانی در روستایی به نام قلعه نو خرقان در ۲۴ کیلومتری شمال شاهرود در بخش بسطام آرمیده است. مجموعه آرامگاه با توپوگرافی جالب به صورت باغ ایرانی است و نهر آبی از کنار آن روان است و در کنار آن مکانی برای استراحت گردشگران در نظر گرفته اند. در وسط مجموعه بنای آرامگاه و مسجدی منسوب به شیخ ابوالحسن واقع است. محراب این مسجد که متعلق به دوره ایلخانی است از جمله مهمترین بخش های بنا بوده و تنها محرابی است که رو به مغرب ساخته شده و در آن نوشتار فارسی بکار رفته که بدین مضمون است: «گفت علی شیخ قدس الله رحمه: قبله بر پنج است؛ کعبه، قبله مومنان است . بیت المعمور، قبله فرشتگان است. عرش، قبله دعاگویان است و حق، قبله جوانمردان و دوستان».
شیخ ابوالحسن علی بن جعفر بن سلمان خرقانی «یا علی بن احمد» عارف بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری از چهره های بسیار درخشان عرفان ایرانی است که در آزاد اندیشی و مردمگرائی جهانی و وسعت نظر انسانی و تفکر والای عرفانی ممتاز و کم نظیر است. گفتار و کردار این عارف کیهانگرای ایرانی که در نیمه دوم قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری در خرقان شاهرود می زیسته، در طی گذشت نزدیک به یک هزار سال همواره مورد توجه، مطالعه و سرمشق عارفان، شاعران، متفکران و محققان بوده است.
گفته می شود شیخ ابوالحسن بر سردر خانقاه خود چنین نوشته بود «هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد». امروزه این گفتار بشر دوستانه، شعار ملی گردشگری کشورمان است.
وی در سال ۳۵۱ یا ۳۵۲ هجری در روستای خرقان متولد و در روز سه شنبه دهم محرم (روز عاشورا) سال ۴۲۵ هجری در سن هفتاد و سه سالگی در همان روستا جهان را بدرود گفت. مشهور است که مانند عارف معروف معاصر خود شیخ ابو سعید ابوالخیر، خرقه ارشاد و طریقت از شیخ ابوالعباس احمد بن محمد عبدالکریم قصاب آملی داشته است.
در منقولات و حکایات باقی مانده است که شیخ ابوسعید ابوالخیر، ابوعلی سینا پزشک نامی و ناصر خسرو قبادیانی، شاعر و متفکر ایرانی که معاصر شیخ ابوالحسن خرقانی بودهاند به خرقان رفته و با وی صحبت داشته و مقام معنوی وی را ستودهاند. گفته اند که سلطان محمود پادشاه مقتدر غزنوی به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی رفته و از وی کسب فیض کرده و نصیحت خواسته است.
در مورد ارتباط معنوی بایزید بسطامی عارف قرن دوم و سوم هجری با شیخ ابوالحسن خرقانی که از وفات بایزید ۲۳۴ هجری تا تولد شیخ ابوالحسن ۳۵۱ یا ۳۵۲ هجری یکصد و هفده یا هجده سال فاصله است مطالب زیادی در آثار نویسندگان و محققان به ویژه عارفان قرن های بعد آمده که قابل توجه و تأمل میباشد.
بدیهی است اینگونه ارتباطات آشکار مؤید بقای روح و استمرار و انتقال هویت و معنویت پنهان از چشم ظاهربین بشری است که فهم ضعیف و محدود ما به ندرت قادر به درک جلوه هایی از آن میباشد. شیخ فرید الدین عطار نیشابوری عارف بزرگ قرن ششم و هفتم هجری در این باره مینویسد:
نقل است که شیخ بایزید هر سال یک نوبت به زیارت دهستان شدی بسر ریگ که آنها قبور شهداست، چون بر خرقان گذر کردی باستادی و نفس برکشیدی، مریدان از وی سؤال کردند که شیخا ما هیچ نمیشنویم، گفت: آری که از این ده، بوی مردی میشنوم، مردی بود نام او علی و کنیت او ابوالحسن به درجه از من پیش بود، بار عیال کشد و کشت کند و درخت نشاند.
خواجه عبدالله انصاری «پیر هرات»، عارف بزرگ قرن پنجم هجری و گوینده رسائل مقالات و مناجات های خوش آهنگ و دلنشین و سوزناک و سراپا هنر عرفانی از شاگردان و مریدان خاص شیخ ابوالحسن خرقانی بوده است. وی سال ها در خرقان بسر برده و در خانقاه خرقان از محضر پر برکت شیخ ابوالحسن خرقانی کسب فیض کرده تا بسرحد کمالات معنوی نائل شده است. چنانکه خود گفته است: «مشایخ من در حدیث و علم و شریعت بسیارند. اما پیر من در تصوف و حقیقت شیخ ابوالحسن خرقانی است اگر او را ندیدمی کجا حقیقت دانستمی» خواجه عبدالله انصاری در مناجات و مقالات خود درباره درک فیض از مکتب شیخ بزرگ خرقان چنین آورده است: عبدالله مردی بود بیابانی، میرفت بطلب آب زندگانی، ناگاه رسید به شیخ ابوالحسن خرقانی، دید چشمۀ آب زندگانی، چندان خورد که از خود گشت فانی، که نه عبدالله ماند و نه شیخ ابوالحسن خرقانی، اگر چیزی میدانی من گنجی بودم نهانی، کلید او شیخ ابوالحسن خرقانی.
منبع: تریپ یار
نظر شما