سولماز ابیانه رو به دلیل رنگ نمای خونههاش به یک چهرهی سرخاب زده تشبیه میکنه و راجع بهش میگه: "چهرهی سرخاب زده و راز و رمز مکنون، در دلِ کوچه پس کوچههای تنگ و باریکش سالیان درازی است که گردشگران زیادی را به دیدارش میکشاند. در امتداد مسیر کاشان به نطنز انتهای جادهای فرعی که به سمت غرب کشیده شده شما را به یکی از مهیّجترین روستاهای ایران میرساند؛ تنپارهای از کوه کرکس و یادمانی از اصالت. ابیانه روستایی ییلاقی و کوهستانی واقع در عمق درّهای است که در محاصرهی کوهها قرارگرفته. با کوچههایش میشناسندش و کوچههایش را با پنجرههای مشبّک و درهای چوبی ارزشمندش."
اون از شوق دیدن هنر و ظرافتی که در جزئیات این روستا هست میگه: "باید فلانوری مشتاق باشی تا در زوایای نهان و آشکارش جلوههایی از هنر را ببینی گاه در تیرک سقف خانههایش، گاه در گلمیخها و کوبه های پرچ شده برپیشانی درهایش و گاه در سرستون منبر مسجدهایش و یا حتّی در چین دستان کهنسال پیرزنانش. موسم عاشقی و شیوهی دلبری این دیار، در گرو روز و ماه نیست اما باد پاییزی یا به قول مردم منطقه وایِ پاییزی که در هزارتوی کوچههای باریک میسُرَد، دیدن این سرخرویِ سرخپوش حُسنی دگر دارد."
سولماز از رفتن به ابیانه در زمانهای مختلف سال و تجربه حضور در اون با وجود بادهای موسمیِ دزدکی و فاشَکی و نوروزی میگه: "زمستانش امّا سرد و برفی است و اصولاً آسمانش فقط در زمستان میبارد. بادِ نوروزی در اسفند بیداری طبیعت را نوید میدهد و شکرخندِ غنچه بر شاخههای درختان مینشاند. بعد از آن هوا رو به گرمی میرود و خشک و نیمه خشک است. تقریباً در میانهی تابستان یعنی در هفتم مردادماه نسیمی خنک میوزد و از پسِ چارقد سفیدِ زنانِ روستا موهایشان را دزدکی مینوازد. چندی بعد در هفدهم همانماه باد خنک دیگری بر این روستا میوزد که آن قدرها محافظهکار نیست و پردههای آویخته بر پنجرههای مشبّک روستا را فاشَکی به رقص در میآورد."
اون از علت رنگ و دوام بناهای روستا میگه و توصیف قدمت ابیانه رو گره میزنه به شعر استاد شفیعیکدکنی: "روستای ابیانه دهکدهای سرخ رنگ است که رنگ و لعاب و استحکام بناهایش را از خاکش میگیرد چرا که خاکش دارای املاحی از مس و آهن است که هرچه باران بخورد محکمتر میشود. به مصداق شعر زیبای استاد شفیعی کدکنی، ابیانه پیری است صبور که سالخوردگیاش را برنمیتابد و به همان شادی دیرین باقی است:
پشت آن پنجره در ابیانه
برقی از آذر برزین باقی است
جامهی خویش دگرگونه نکردهاست و
هنوز
به همان شادی دیرین باقی است
پشت آن پنجره در ابیانه
زنی استاده و میخواند راهاب رهایی را
کوک سازش را تغییر نداده ست و
صدا
در همان پردهی شیرین باقی است
پشت آن پنجره در ابیانه
آرزوها و نگاه آن زن
از پس گرد قرون و اعصار
به همان شیوه و آیین باقیست"
نظر شما