سمانه سبحان؛ بلاگر سفره و دوست داره آگاهانه و مسئولانه سفر کنه، اون نه تنها به حیوانات علاقه داره بلکه عاشق‌شونه. این‌طور که به نظر میاد سمانه سفر بیرونی رو قدمی برای سفر درونی می‌دونه. اون سفری به البرز، سد لفور رفته و در راه برگشت از این سد زیبا با مرد پیری ملاقات می‌کنه و اسم این پیرمرد رو "پدر ژپتو" می‌ذاره. با ما همراه باشید تا از ملاقات سمانه با این کهن‌سال بیشتر بدونیم.

روایت سمانه سبحان از دیدن پدر ژپتو در نزدیکی جنگل لفور

سمانه، راه برگشت از سد و جنگل بی‌نظیر لفور و دیدن پدر ژپتو رو این‌طور توصیف می‌کنه: "داشتیم از جنگل لفور برمی‌گشتیم. برمی‌گشتیم یا فرار می‌کردیم، نمی‌دونم، هر چی که بود یادم میاد که ذوق دیدن نجاری که دیروز سریع از کنارش به خاطر دیر وقت بودن عبور کرده بودیم همه تلخی‌های پشت سرم را از یاد می‌برد. از ماشین پیاده شدیم پدر ژپتو قشنگ من، تو چقدر پیر هستی، توان درستی نداشت، پشت‌اش خمیده شده بود و دستانش می‌لرزید."

روایت سمانه سبحان از دیدن پدر ژپتو در نزدیکی جنگل لفور

اون که با دیدن پدر ژپتو هم غمگین شده و هم شاد، متوجه می‌شه پیرمرد نجار به خاطر دل خودش نجاری نمی‌کنه: "ازش پرسیدم پدر چند سالت؟ گفت نمیدونم ٩٠ سال، ١٠٠سال. بعد یه خنده ی تلخی زد، خیلی خسته بود از زمانه از شرایط، دوست داشت با زن نشسته بشود، ولی توان مالی نداشت. شعر می‌خوند، از حقوق سالمندان خارج از کشور حرف زد. کمی در کنارش آرام شدیم، نمی‌دونم اون هم کنار ما آرام شد یا نه؟"

روایت سمانه سبحان از دیدن پدر ژپتو در نزدیکی جنگل لفور

کد خبرنگار: ۲۶
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • پربازدید

    پربحث

    اخبار عجیب

    آخرین اخبار

    لینک‌های مفید