سلام نو – سرویس گردشگری: با آن چهره سیاه و لباس قرمزش حالا سالهای درازی است که «حاجی فیروز» یکی از نمادهای عید باستانی ایرانیان «نوروز» است. میخواند، میرقصد، بشکن میزند و رسیدن بهار را نوید میدهد. با این همه این نماد کُهن که ریشهای به عمق چند هزار سال دارد چند سالی است که با یک اتهام تازه روبهرو است؛ نژاد پرستی.
خلاصه حرف این است که صورت سیاه حاجی فیروز و گدایی و شخصیت پایین او بیاحترامی به سیاه پوستان و محصول نگاهی گره خورده به نژاد پرستی است. به خصوص وقتی او از «ارباب خودم سامبولی علیکم» شعر میخواند به نوعی بردهداری را نیز ترویج میکند.
کار به جایی رسید که سال پیش محمدرضا جوادی یگانه، معاون فرهنگی و اجتماعی وقتِ شهرداری تهران دستور داد تا برای "جلوگیری از سؤبرداشتهای نژادی" در برنامههای نوروزی از حاجی فیروز با چهره سیاه استفاده نشود.
غلامحسین محمدی، مشاور شهردار و رییس وقت مرکز ارتباطات بینالملل شهرداری تهران از "شجاعت و مسئولیت پذیری" معاون شهرداری تهران برای دستور حذف حاجی فیروز با چهره سیاه از برنامههای نوروزی پایتخت استقبال کرد.
علی اعطا، سخنگوی شورای شهر تهران نسبت به این تصمیم واکنش نشان داد و گفت: "دستور به توقف یک امر دایر فرهنگی و دستور ناپذیر ندهید."
علی نصیریان هنرمند نامدار ایرانی هم در واکنش به این موضوع تاکید کرد کرد که سیاهی حاجی فیروز ربطی به نژادپرستی ندارد. نصیریان معتقد است که "عمو نوروز، مبارک و سیاه دلقکهای معروف نمایش سنتی ایران هستند، همانطور که در هنرهای نمایشی کشورهای دیگر هم دلقک وجود دارد."
حسین کیانی نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر هم در اینستاگرام خود نوشت که "حاجی فیروز سالهاست مرده است و چیزی از استخوانهای او باقی نمانده است. همه شخصیتها و اسطورههای آیینی و نمایشی فرهنگ ایرانزمین چنین شدهاند."
بسیار از ایران شناسان، تاریخپژوهان و اسطورهشناسان ایرانی نیز تصمیم شهرداری را شتابزده و متاثر از موجهای برآمده از فضای مجازی دانستند که پشتوانه نظری جدی و دقیقی ندارد.
حاجی فیروز از کجا آمده است؟
برای ریشههای حاجی فیروز یا عمو پیروز روایتهای متعددی وجود دارد، اما در انتهای تمام این روایات حاجی فیروز به سیاوش و خون سیاوش گره خورده است.
خواجهپیروز که پس از اسلام با نام “حاجی فیروز” مشهور شد اشاره به بازگشت پیروزمندانه “تُموز” (ایزدِ کشته شدهی سومری/بابلی) و نمونه ملی آن “سیاوش” دارد.
در توضیح معنای خواجه در فرهنگ عمید آمده است: صاحب، بزرگ، آقا، مهتر، سَرور، خداوند، مال دار، دولتمند، شیخ. لقب خواجه از روزگار غزنویان تا دورۀ مغولان نیز از القاب وزرا بوده است که از آن شمار می توان به نام کسانی چون خواجه احمد حسن میمندی، خواجه نصیر الدین طوسی، خواجه شمس الدین صاحب دیوان و خواجه رشید الدین فضل الله اشاره کرد. در دوره های بعد این لقب نه تنها برای رجال درباری و مستوفیان و صاحبان دیوان و ندیم سلطان و صاحب دیوان اشراف، که برای بزرگداشت و تفخیم ثروتمندان نیز به کار می رفت. در پاره ای منابع از پیامبر اسلام (ص) نیز به نام خواجه یاد شده است.
خواجه در زبان پارسی میانه (زبان رایج دوره اشکانیان و ساسانیان) خواتا+چک xouata chak، تلفظ میشد که معنای تحتاللفظیِ آن «خدای کوچک» و در معنای امروزیتر، «آقا» میباشد.
در نتیجه خواجه پیروز را باید به معنای مَرد و بزرگی دانست که بازگشتی پیروزمندانه از چنگال مرگ، داشته است. چهره سیاه او نماد بازگشت از جهان مُردگان است و جامه سرخ او، نمادِ خونِ سیاوش است که به ناحق ریخته شد.
آمنه بهرامی، تاریخ پژوه با اشاره به دگردیسیهای خواجه نوروز در فرهنگهای محلی نقاط مختلف ایران مینویسد:
جیگی جیگی ننه خانم در خراسان، عیار آتش باز در گیلان، رشکی و ماسی در اراک، ناری نارکه در آذربایجان و زنجان و در فارس ننه سرما مک و بوالرزونک نیز از جمله صورتهایی از حاجی فیروزاند و گاه صورتهای دگردیسی یافتهای از آنند و زن هستند، زن بودن این پیک بهاری بر اساس بن مایه اندیشگی اعصار کهن تاریخ ما که زن به طرزی نمادین در جامه الهه آبها و باروری /اناهیتا همواره پیام آور زایش و رویش بوده قابل ملاحظه است.
کتایون مزداپور، اسطوره شناس، زبانشناس و پژوهشگری لوحی آکدی در خاک میانرودان را مورد مطالعه قرار داده است، این لوحه کهن به ما میگوید که ایشتر (الهه تموز/ایزد کشاورزی) شاه دوموزی را برای ازدواج انتخاب میکند. او سپس یکباره خود به زیر زمین میرود. با رفتن او به زیر زمین زایش و رویش در زمین متوقف میشود و در پی آن دوموزی برای آوردن همسرش از زیر زمین با لبان و جامه سرخ و در حالی که دایره زنگی و نیلبک مینوازد به زیرزمین میرود و بدین سان است که سرگذشت آنها به طرزی نمادین شخصیتی چون «حاجی پیروز» را به عنوان نمایندهای از دنیایی قدسی و پیکی بهاری، امید بخش و شادی آور پدید آورده است.
بهرامی در بخشی دیگر از یادداشت خود در روزنامه ایران به ریشه دیگر خواجه پیروز اشاره میکند و مینویسد:
در منابعی دیگر خاستگاه حاجی فیروز به دوران ساسانیان بازمیگردد. کسی که در این زمان سیاه نیست و رخساری زیبا دارد و به عنوان «پیروز» و «خجسته» شناخته میشود و پیام آور نوروز برای شاه است و از جانب خدا آمده است. اینکه چرا او به رنگ سیاه درآمده و در دل فرهنگ مردم جای گرفته نیز قصه ای دیگر در پی دارد. در دل آثاری دیگر حاجی فیروز را راهنمایی میبینم که مردم را در آخرین روزهای زمستان (پنج روز آخر) به جانب دیدار ارواح عزیزانشان هدایت میکند.
شاید بتوان صورت سیاه و عادت پول گرفتن حاجی فیروزهای امروز را در دوران قاجار جستوجو کرد. جایی که نوکران خانوادهها، که گاه از میان بردگان و سیاهان نیز بودند، در ایام بهار در قامت حاجی فیروز به خیابان میآمدند، میخواندند و مردم هم آنان را بسیار دوست میداشتند به آنان پول میدادند.
در نتیجه میتوان ایراد نژادپرستی به حاجی فیروز یا خواجه پیروز را سرسری، غیردقیق و هیجان زده دانست. این که امروز حاجی فیروز همچنان در سر چهارراههای در حال گدایی و پول جمع کردن است بیش از آنکه حاصل ریشه بد این اسطوره باشد حاصله دست بردن در آن در زمانهای مختلف و البته اوضاع بد اقتصادی کشور است. به جای عبور از حاجی فیروز باید به ریشههای اصیل آن که به سیاوش و گرامیداشت بهار باز میگردد، برگردیم.
نظر شما