سلام نو – محمدعلی صفآرا: سال ۱۴۰۰ سالِ تلخی برای علی لاریجانی بود. رییس سابق مجلس که روزی بهارستان را در کف دستش داشت و برادرش رییس قوهای دیگر و عضو شورای نگهبان بود، در بهار ۱۴۰۰ رد صلاحیت در انتخابات ریاست جمهوری را تجربه کرد. رد صلاحیتی که شاید تا چند سالِ پیش بدبینترین اهالی سیاست هم احتمالش را نمیدادند.
علی لاریجانی در همین مدت کلنجار مکتوبی با شورای نگهبان درباره دلایل رد صلاحیت داشت و دست آخر دلایل رد صلاحیتش از مجاری غیررسمی منتشر شد. به جز این ورود جدیتری به مباحث اساسی مثل آزادی، عدالت و مسئله استقلال حوزه داشت.
او که داماد آیتالله شهید مرتضی مطهری است در اواسط اسفند ارجاع به شهید مطهری داد و گفت: «راز بسیاری از نابسامانیهای فکری دهههای اخیر در همین وابستگی سازمان روحانیت به دولتها نهفته است. در عالم تشیع روحانیت از اساس یک نهاد مستقل از قدرتهای حاکم و اقتصادی بود». آن مقاله معروف آیتالله مطهری یک پاراگراف مشهور دارد که میگوید: «اگر اتکای روحانی به مردم باشد، قدرت به دست میآورد اما حریت را از دست میدهد و اگر متکی به دولتها باشد، قدرت را از کف میدهد اما حریتش محفوظ است».
او در سخنرانی تازه خود اشاراتی به مسئله آزادی داشت و تحقق عدالت بدون آزادی را عملا ناممکن دانست. سخنانی که میتوان آن را در چهارچوب اندیشههای اصلاحطلبان جستوجو کرد.
با این تفاسیر علی لاریجانی در سال ۱۴۰۱ چه خواهد کرد؟ او به قدرت باز میگردد یا خلاء رهبری در جریان اصولگرایان را پر میکند و به عمود خیمهی این جریان بدل میشود.
مهدی معتمدی مهر، فعال سیاسی، در یادداشت اخیر خود در شرق مینویسد: سوابق مؤثر لاریجانی در سپاه، دولت، صداوسیما، شورایعالی امنیت ملی، مذاکرات هستهای و مجلس شورای اسلامی و عنایت به این واقعیت که لاریجانی در هر جایگاهی، صدرنشین و در زمره نفرات اول بوده است، موقعیتی فراتر از آقایان ناطق نوری یا علی مطهری و همتراز با حسن روحانی به او میبخشد و نشان میدهد که لاریجانی یک فرد نیست و بخشی از ساختار قدرت است، واجد خصلت دوراندیشی است و ازاینحیث، حتی نباید او را با برادرانش مقایسه کرد. میتوان علی لاریجانی را از ورود به مقام و موقعیتی در یک بازه معین بازداشت، اما نمیتوان او را برای همیشه از ساختار نظام جمهوری اسلامی به طور مطلق حذف کرد.
به باور معتمدی مهر لاریجانی آن مهرهای است که در پاگردها، چرخشها و تغییرات به کار میآید به شرطِ آن که «از مواجهات فردی و حاشیهسازیهای فاقد راهبرد چشم بپوشد و موضع خویش را نهتنها در عرصه سیاستورزی رسمی، بلکه در حوزه عمومی هم تثبیت کند.»
با نگاه معتمدی مهر تلاش لاریجانی برای کسب رهبری اصولگرایان با این مسئله منافات دارد. او برای رهبری اصولگرایان باید به سطح بازی حزبی ورود کرده و در میانه دعواهای سیاسی قرار بگیرد. آیا او انگیزه چنین کاری را دارد؟ پاسخ کم وبیش منفی است.
علی لاریجانی حداقل سه نوع متحد جدی در میان اصولگرایان دارد که میتوانند به جای او رهبری جریان اصولگرایی را مدیریت کنند، به خصوص با توجه به این نکته که با مقاومت کمتری از سوی مخالفان قسم خورده لاریجانی رو به رو میشوند.
مخالفان لاریجانی مشخص هستند؛ جبهه پایداری و هواخواهان احمدینژاد. متحدینش اما بخش نیمه مدرن اصولگرایان به رهبری محمدرضا باهنر، بخش مدرن یا اعتدالی شده اصولگرایان با چهرههایی چون بهروز نعمتی و کاظم جلالی و بخشی از جریان کلاسیک اصولگرا که به روحانیون سنتی و جامعتین وابسته است.
در نتیجه منطقی این است که لاریجانی رهبری جریان اصولگرا را به حرفهایهای کار سیاسی و حزبی مثل باهنر، جلالی و نعمتی بسپارد و خود با فراست و هوشمند در قامت سیاستمداری گلهمند، اما معتمد و در چهارچوب، نقش آفرینی کند و منتظر باشد تا ساختار سیاسی بار دیگر او را برای نقشی تازه فرابخواند. اما آیا چنین خواهد شد؟ آیا لاریجانی توان بازیسازی در آن سطح را دارد؟ باید صبر کرد و دید.
نظرات