سلام نو – سرویس سیاسی: ولادیمیر ولادیمیروویچ پوتین حالا دیگر آن کودک لاغر، اما نترسی نیست که به دل بچههای مدرسهای میزد و برای بقای خود به سمت ورزشهای رزمی میرفت. او حالا نه تنها رییس جمهور روسیه، بلکه به معنای واقعی و دقیق کلمه رهبر روسیه است، کسی که از نیروهای نظامی تا سیاسی و الیگاریشی پولدار روسیه همه باید حساب و کتاب خود را به او پس دهند.
او حالا نه تنها رییس جمهور بلکه الیگارشی بالاتر از هر الیگارش دیگر و قدرتی بالاتر از هر قدرتمند دیگر است. او واضع سیاست، امنیت و ایدئولوژی در روسیه است و حالا هم در حال ترسیم افقهای جدیدتری برای روسیه است. او در دکترین خود صراحتا نظم «لیبرال» را زیر سوال میبرد و میخواهد نظم روسی و چینی را به عنوان جایگزین پیشنهاد دهد، نظمی که در آن اقتدار مقدم بر آزادی و قانون است.
پوتین حالا نفر اول روسیه است و چنان قدرتی دارد که بیش از مانور در دل روسیه دوست دارد در صحنه جهانی به عنوان رهبری فراملی و موثر در سطح جهان ظاهر شود. بخشی از مداخله روسیه در اوکراین و پاسخ سخت این کشور به غرب را نیز از همین نگاه منشعب میشود، نگاهی که در آن پوتین میخواهد بگوید دوران تک قطبی گذشته و آمریکا باید به قدرت روسیه به عنوان یک قطب اعتراف کند.
پوتین که در سال ۱۹۵۲ در سن پترزبورگ به دنیا آمد، در دوران ریاست جمهوری بوریس یلتسین به مدت یک سال نخست وزیر بود و در سال ۲۰۰۰ برای نخستین بار به ریاست جمهوری رسید. او تا آن روز به جز سابقه امنیتی به عنوان یک مامور معمولی در اف اس بی و بعد مشاوره به شهرداری مسکو و در نهایت ریاست اف اس بی (سرویس امنیت فدرال روسیه) پست سیاسی قابل توجهی نداشت و در روزهای نخست ریاست جمهوری به وضوح رییس جمهور تازهکار و خامدست بود.
اما پوتین به سرعت یاد گرفت، نشان داد لیاقت رسیدن به این مقام را دارد. او به سرعت کنترل کار را در دست گرفت. حساب و کتابش با الیگارشی زمان یلتسین را مشخص کرد. جواب رییس جمهور سابق را دیگر نداد. هیچ کس را بالاتر از خود ندید. مخالفانش را با جدیت و خشونت سرجای خود نشاند. به متحدین دیروز و مدعیان آن روز که فکر میکردند به خاطر کمک به پوتین حالا او عروسک و آدم آنها است نشان داد که چنین نیست و آنها را نیز سر جای خود نشاند.
چنین انسانی- با وجود تمام ضعفهایش در فهم و کنش سیاسی- به خوبی اصول بنیادین سیاست در روسیه را یاد میگیرد و ضعفهای تاریخی و البته خود ساخته سیستمش را میشناسد. او به سیر حاکمان در روسیه نگاه میکند و میبیند تعداد کمی از آنها پس از بازنشستگی زندگی معقول و محترمانهای داشتند، بسیاری با جانشینان خود به مشکل خوردند و برخی صراحتا حذف شدند.
پوتین میداند هیچ جانشینی شبیه خودش نمیشود، حتی اگر آن جانشین چهره معتمدی مثل دمیتری مدودف باشد که یک بار برای چهار سال جای او را گرفت تا او دوباره بتواند پس از یک وقفه قانونی به قدرت باز گردد. پوتین در دوران مدودف نخست وزیر روسیه بود اما به صورت واضحی دید که حتی چهره وفادار و نزدیکی مثل مدودف هم مدل کاری متفاوت خود را دارد.
خطر وقتی بیشتر میشود که پوتین بهتر از هر کسی میداند که شیوه حکومت داری و ساختار دولتش را چنان بر اساس قدرت و مافیا گونه تنظیم کرده که هر لحظه غفلت او میتواند منجر به حذفش شود.
در چنین شرایطی پوتین برای حفظ میراثش، ادامه راهش و امنیت، ثروت و سلامت خودش و خانوادهاش چه راهی دارد؟ برای او تنها یک راه متصور است – و احتمالا همین یک راه را بیشتر ندارد- و آن حکومت بر روسیه تا دم مرگ است. به این شکل امنیت و سلامت و ثروت خود و خانوادهاش تضمین میشود و او این شانس را دارد که جانشینی مناسب برای خود پیدا یا تربیت کند. او برای حکومتی که بر اسلوب مافیایی بنا شده چارهای جز یک راه حل مافیایی ندارد.
نظرات