آذرمیدخت پورعوض*:
خدایی که عطر عشق میشناسد
خدایی که معجزه ی باران می داند
خدایی که هوای شیراز را دارد و می داند که دست های بهار وقتی به گیسوان بهار نارنج شیراز میرسد، چه راز های نهان که به گوش جانان نجوا می کند و شهر پر میشود از قصه های نیمه مانده ی سال های دور که غرق در شعر و شراب شود و هوا مست شود از بوسه های یکباره ی گل های شمعدانی لب حوض
کسی چه میداند شاید اولین بار همین قصه ی عشق بازی باد و بهار نارنج بود که سعدی لب باز کرد و دنیا را” گلستان” دید یا قدم در “جهان نمای” بی نظیر گذاشت که چشمه های “بوستان” خروشان شد و جهان را به آغوش کشید.
خدای باران نیمه ی اردیبهشت بود که دست حافظ را گرفت که عطر شاخه نباتش را ببوید و کوچه به کوچه
به دنبال یار غزل بسراید.
اگر خدای اردیبهشت شیراز نبود کدام قصیده عطر جاودان به خود می گرفت که امروز طاقچه ی خانه مان را به بوی غزل حافظ مزین کنیم
اگر خدای اردیبهشت شیراز نبود کدام آبشار طلایی از بهار کوچه باغ های شیراز بیرون میتراوید و خروشان تمام شهر را به استقبال تابستان می برد
کسی چه میداند شاید خدای اردیبهشت شیراز کاری کند که عطر دست های بید مجنون “باغ ارم” تا قلب سرد و افسون شده ی زاگرس برسد و خدا خدایی کند و بهار دوباره برگردد، دوباره برگردد…. شاید دامن آبی رنگ آسمان” البرز” شکوفه ی سپید بدهد و گل بدهد آسمان غبار گرفته اش و لباس نو به تن سال کند که هوای این روزها سخت دلگیر و افسرده ست .... مگر خدای اردیبهشت شیراز کاری بکند
ارددی بهشت ۱۴۰۱ شیراز جنت تراز
*معمار، شهرساز و فعال اجتماعی
نظرات