سلام نو – سرویس گردشگری: سولماز شگفتیهای شهر کاشان رو اینطور روایت میکنه: "دورها آواییست که مرا میخواند. خانهزاد کویر است و با سَری افراخته از تمدّنی دیرین و اصالتی فخیم، بر چشم و دل ایران و ایرانی خوش نشستهاست. در گذار از تاریخِ کهن و چنبرهی رویدادهای تلخ و شیرین، گویا تکیه بر دستواری کبریایی داشته که توانسته، هنوز رد پایی از تمدّن چندهزار سالهی سیلک را در خود محفوظ بدارد. این شهر، شهر عاشقانهها است. عشقی درونیشده در اعماقِ گدازانِ روحش در هر ساختاری از آن پیداست، شاید به همین دلیل است که حال و هوایی دلبرانه دارد، بارزترین تجسم از این دلربایی را در باغ فین تجربه میکنید. گوش جان به نوای آرامبخش آبی بسپارید که از چشمهی سلیمانیه بر رگ و ریشهی این باغ جاری میشود و به سروهای کهنسالش زندگی میبخشد و شاید هم اندوه دلی را فرومیشوید. کاشان شهر گُل است؛ چه آن گلی که از دار چوبی، بر زمینِ ترنج و لچکِ قالیاش میروید و چه آن گلی که عرقِ سردِ تنِ تبدارش، در گلابدانِ فلّزی، بر طاقچهی خانههایش مینشیند. آن یکی چشمتان و این یکی مشامتان را مینوازد."
اون از رازهای کوچههای کاشان میگه و حسهامون رو با خودش همراه میکنه: "قدم زدن در کوچهپسکوچههای آن مانند گذر از لوکیشنِ فیلمی قدیمی است. خردهالهامی کافیست که ذهن جستجوگر را به داستانپردازی وادارد، داستانهایی که هر کدام رازِ مگویی در پیرنگ خود دارند. از کوچهها گذر کنید و بر بویِ کاهگل دیوارها و بامها، تاریخ را نفس بکشید و قوّهی تخیّلتان را بال و پر دهید، شاید در یکی از همین کوچههای آشتیکنان بوده که پسرِ بازرگان دل از کف داده و در گرو عشقِ دخترِ سوگلپروری نهاده و یا شاید، دست قدرتمندی بر کوبهی مردانهی یکی از همین درهای چوبی، قلبِ زنی را، در آن سویِ در، نازکدلانه به طپش واداشتهاست. شاید خانهی دوست در بنبست کوچهی دوطبقهاش و در پسِ درهای شیشهایِ رویاها باقیست و شاید هنوز نجواها و خندههای ریزِ همپالَگیها، در گذرِ باباولی، گویاترین نوایی هست که خاموش شدهاست و شاید دخترکِ سادهدلِ کاشی، بر بالای دارِ شَعربافی، هنوز نقشهی دل بر طرح شَعر میخواند. کسی چه میداند؟"
سولماز به وجود قدیمیترین خانههای شهر و عناصر مثالزدنی اونها اشاره میکنه و در نهایت از مفاخر کاشان نام میبره: "کاشان و کاشانی به خانههای قدیمی و دلفریبی که دارد، مینازد؛ چه تفاخر برحقّی. شاکلهی هر خانهای، مجموعهای خوشخطوربط و موزون از اجزایی است که هر کدام اصالت و فرهنگ را به درستی معنا میکنند. از حوض و سرداب و آبانبارها گرفته تا مُقَرنَسکاریهای طاق و رواقِ شاهنشینها، سنخ و هویتی ایرانی دارند. خانه با صاحبش معنا پیدا میکند و کاشان با مردمانِ مهماننوازش. مردمی که با شربتی خوشعطر و طعم، ممزوج با مهر و صفایشان، در سفالینهها خیرمقدمتان میگویند. مردمانی فرهیخته و باکمال، که سهرابها و کمالالملکها، به ادبیات و هنر ایران تقدیم کردهاند. طرفهسرزمینی است کاشان! دیاری که در آن وسعتِ خورشید، به اندازهی چشمِ سحرخیزان است."
نظر شما