بروس ویلیس، بازیگر، تهیه کننده و نویسنده آمریکایی آلمانیتبار، متولد ۱۹ مارس ۱۹۵۵ در شهر ایدار-اوبراشتاین است. وی از سال ۱۹۸۰ فعالیت حرفه ای خود را در عرصه بازیگری آغاز نمود. از جمله افتخارات او میتوان به کسب دو جایزه امی و یک جایزه گلدن گلوب اشاره کرد.
بروس ویلیس، در دوران دبیرستان بـه بازیگری روی آورد و زمانی کـه در نیویورک مشغول کار بود، کشف استعداد شد و در تعدادی از نمایش های برادوی حضور یافت. او پس از حضور بی شمار در نقش های کوچک، بالاخره توانست در سریال کمدی مهتاب، نقش اصلی را به دست آورد. این نقش توانست بروس ویلیس را به عنوان استعداد جدید و تازه نفس هالیوود بـه اثبات برساند. اما فیلمی کـه او را پای ثابت اکشن های موفق کرد، فیلم جان سخت بود.
بروس ویلیس در کارنامه هنری خود، سابقه بازی در بیش از ۶۰ اثر را دارد که از میان آنها می توان به عناوینی همچون داستان عامه پسند، نجات از مرگ، گناه کیهانی، دوازده میمون، گروگان، ۱۶ بلوک، عنصر پنجم، آرماگدون، لوپر، محموله گرانبها، نیمه شب در چمنزار، نجات از بازی، اپکس، بن بست و محاصره آمریکایی اشاره کرد.
افول بروس ویلیس به روایت نیویورک تایمز
پیگیری فیلمشناسی بروس ویلیس، به ویژه از سال ۲۰۱۵، دشوار است. در سالهای اخیر، صفحه IMDb این ستاره با سیلابی از تولیدات اکشن که آثار بلندپروازانه گاه و بیگاهی مانند «Motherless Brooklyn» یا «Glass» هم در آن دیده میشود، متورم شده است. اجازه دهید چندی از این عناوین را معرفی کنیم: Hard Kill پس از First Kill منتشر شد و فیلم «مرکز تروما» در… یک مرکز تروما اتفاق میافتد. اما در واقع، اگر شما «Reprisal» را با «Marauders» یا «Acts of Violence» را با «Breach» قاطی کنید، کاملاً منطقی است. این فیلمها شاید داستانهای متفاوتی داشته باشند اما انگار عین یکدیگرند. ویلیس بیمار شده و نمیتواند دیگر بازیگری کند اما معلوم نیست چرا در انبوه این فیلمهای آبکی بازی میکند و تهیه کنندگان چهکار با این اسطوره سینما کردند.
در بین فیلمهای اخیر او، عنوان«Breach»، فیلمی ترسناک که در فضا اتفاق میافتد، از چند جهت با مجموعه همیشه در حال رشد فیلم شناسی بروس ویلیس فرق میکند.
اولین مورد این است که ویلیس درست و حسابی در این فیلم حضور دارد. او به عنوان یکی از خدمه ظاهر میشود و به کودی کرسلی (سریال ریوردیل) کمک میکند تا با نوعی انگل که مردم را به غولهایی قاتل تبدیل میکند مبارزه کند. اینکه ویلیس به این فیلمهای VOD متعهد باشد خیلی کم دیده میشود. زیرا او اغلب پانزده دقیقه در این آثار خودی نشان میدهد و تمام! در واقع این ستاره شهرتش را اجاره میدهد، نه حضور واقعیاش را.
اما مهمتر از ورود و خروج ویلیس این است که «Breach» قابل مشاهده است، یعنی آنقدر بد نیست که نتوانیم تحملش کنیم. کیفیتی متوسط که در بین این آثار خیلی کم اتفاق میافتاد. اگر با «Alien» و یا «The Thing» جان کارپنتر آشنایی نداشته باشید (که «Breach» به شدت از آن قرض گرفته است)، ممکن است با صحنهای از Breach حال کنید و حتی غافلگیر شودید. تازه در چند سکانس شاهد بازی افسار گسیخته و بیش از حد دراماتیک توماس جین هستیم که با عینک آفتابیاش درون یک سفینه فضایی آشوب به پا میکند.
همانطور که جف راس در سال ۲۰۱۸ در مراسم کمدی سنترال بروس ویلیس گفت: «شما مثل المر فاد هستید اگر او به جای باگز بانی، فیلمنامههای بد را شکار میکرد.»
بروس ویلیس در فیلم Breach.
درست است که این فیلمها اکثرا بد هستند و من از اعتراف کردن این موضوع اصلاً خوشحال نیستم، اما من واقعاً دلم میخواست حداقل برخی از آنها لذت بخش باشند، نه فقط به این دلیل که من طرفدار سرسخت ستاره تکرار نشدنی اکشن و بازیگر شخصیت محبوب جان مک کلین هستم، بلکه به این دلیل که من فیلمهای درجه ب را دوست دارم و میدانم که میتوانند تحسین برانگیز باشند. در بهترین حالت، آنها نبوغ و تدبیری را به نمایش میگذارند که من آن را به آثار تجاری و پاپ کورنی هالیوود ترجیح میدهم. آنها همچنین اغلب فضایی را برای اجراهای عجیب و غریب و تمسخرآمیز باز میکنند (باید تکرار کنم که توماس جین در فضا عینک آفتابی گذاشته است).
پس از اینکه مقالههای متعددی راجع به کیفیت پایین و داستانهای مضحک این فیلمها و حضور بروس ویلیس در آنها خواندم تصمیم گرفتم خودم تماشایشان کنم تا ببینم آیا واقعاً به همان اندازه که همه میگویند، وحشتناک هستند؟
با تماشای دوازده فیلم ویلیس در نیم دهه گذشته، الگوهایی نمایان شدند. چیزی که بیش از همه مرا تحت تأثیر قرار داد این است که این آثار تا چه حد به اسلحه و تفنگ بازی تکیه میکنند. نه فقط چون در این اکوسیستم سینمایی منزوی و تهی، خشونت همیشه با سلاح گرم مرتبط است، و بالعکس، بلکه چون اسلحه و تفنگها روی همه چیز سایه میاندازند. من بیشتر از آن چیزی که بتوانم بشمارم در این فیلمها تیراندازی دیدم. تیراندازیهای بیهوده بین شخصیتهای عضلهای با میزان بیش از حد گلوله و هدف گیریهایی که به طور مضحکی همگی افتضاح بودند. Hard Kill» (۲۰۲۰)»، که یکی از بدترین فیلمهایی این دسته بود، در واقع با چنین نمایشی شروع میشود، خیلی زود هم کل داستان از هم میپاشد و هیچ چیز با عقل جور درنمیآید.
تصویری که این فیلمها از مردانگی دارند خطرناک یا دست کم نگران کننده است. راستش این تا حد زیادی عجیب است، چون بروس ویلیس در دوران اوج خود شبیه قهرمان معمولی فیلمهای اکشن نبود. او بدن فوق العاده بزرگی نداشت و یا ادا و اصولهای اشخاصی مانند سیلوستر استالونه، آرنولد و یا ژان کلود ون دام را هم نداشت. او تجسم مردی معمولی بود که ناگهان ستاره میشود.
البته متوجه هستم، اینها همه یک فانتزی است. اما با دید صرفاً سینمایی، مشکلی که پیش میآید این است که خشونت حاصل از این تیراندازیهای بیهدف، هر گونه تلاش برای ارائه داستانی مناسب را از بین میبرد. چرا وقتی میتوانید با صحنههای تیراندازی فیلمتان را شروع و آب بندی کنید، به داستان فکر کنید؟! این فیلمها فوق العاده خسته کننده هستند چون همه چیز را نشان میدهند. در واقع چون هیچی در فیلمنامه نیست. هیچ غافلگیری و پیچشی هم وجود ندارد. حتی صحنههای اکشن جالبی هم ندارند.
در مورد خود ویلیس، او معمولاً در صندلی عقب نشسته است – اغلب به معنای واقعی کلمه. گاهی اوقات او نقش مردانی را بازی میکند که هر بار یک یا دو دقیقه با کت و شلوارشان وارد صحنه میشوند و همه را قضاوت میکنند. گاهی اوقات او نقش پلیسهای خسته یا پلیسهای سابقی را بازی میکند که زمان زیادی را پشت تلفن میگذرانند. (بیشتر لزوماً بهتر نیست: یکی از بزرگترین نقشهای ویلیس در سالهای اخیر در فیلم کمدی و اکشن «روزی روزگاری در ونیز» در سال ۲۰۱۷ بود که از بالا تا پایین مایه شرمساری است – این همان نقشی است که در آن او برهنه اسکیت میکند. )
عمدتاً ویلیس به شخصیت اصلی داستان اجازه میدهد کارش را انجام دهد. بهترین نقش اصلیها که آدم از تماشایشان حالش بد نمیشود، خشنترینها هستند، و شاید به طور تصادفی، در فیلمهای بهتر این لیست حضور داشتهاند ، مانند فرانک گریلو در «Reprisal»، مایکل چیکلیس در «10 Minutes Gone» و کریستوفر ملونی در «Marauders». فیلم Marauders در سال ۲۰۱۶ منتشر و اخیراً در ۱۰ فیلم برتر نتفلیکس ظاهر شد. این فیلم توسط استیون سی. میلر کارگردانی شده است. در هر سه فیلم آخر او بروس ویلیس حضور دارد.
شاید تصادفی نباشد که فیلمهایی که نقشهای خوب را به زنان میدهند، بالاتر از حد متوسط هستند – به جز «Extraction» محصول ۲۰۱۵، که تمام زورش را میزند تا جینا کارانو را وادار کند که از شخصیت کلان لوتز کمک بگیرد. به عنوان مثال، در Trauma Center» (۲۰۱۹)»، شخصیت رو به روی ویلیس زنی است با بازی نیکی ویلان، که باید از پلیسهای دورویی که سعی در کشتن او را در یک بیمارستان دارند، فرار کند. این نزدیکترین صحنه به فیلمهای جان سخت ویلیس است.
فیلم مورد علاقه من Precious Cargo» (۲۰۱۶)» بود، داستانی شبیه Miami Vice که در مقابل کاراکتر ویلیس نه یک بلکه دو شخصیت زن جالب با بازی کلر فورلانی و جنا بی کلی قرار میدهد. Precious Cargo همچنین خنده دارترین فیلم در سفر من به این بخش از سینمای مدرن از جنس بروس ویلیس بود.
نظر شما