به گزارش سلام نو، به روایت شاهنامه فردوسی، جمشید نام پادشاهی است از پادشاهان قدیم ایران زمین و چهارمین پادشاه، بعد از پایه گذاری سلسله پادشاهی توسط کیومرث بود که پس از پدرش تهمورث، به پادشاهی رسید. وی در اول «جم» یعنی سلطان و پادشاه بزرگ، نام داشت. سبب «جمشید» نامیدن آن شد که او سیر عالم میکرد و، چون به آذربایجان رسید روزی بود که آفتاب به نقطه حمل آمده و بهار آغاز شده بود، دستور داد که تخت مرصعی را در جای بلند گذاشتند و تاج جواهر نشان بر سر نهاد و بر آن تخت نشسته و، چون آفتاب طلوع کرد و پرتو آفتاب بر آن تاج و تخت افتاد، شعاعی در نهایت روشنی پدید آمد و، چون به زبان پهلوی شعاع و انوار نور را «شید» میگویند، این لفظ را بر جم افزودند و وی را «جمشید» گفتند یعنی پادشاه روشن و در آن روز جشنی عظیم برپا کردند و آن را روز را «نوروز» نام نهادند.
- جهان انجمن شد بر تخت اوی
فرومانده از فره بخت اوی
- به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
از آن پس، چون جشن نوروز همزمان با نو شدن سال و تحول در طبعیت بوده است تقریبا همه سرایندگان و شاعران به این تغییر و دگرگونی توجه ویژه نموه اند و هر یک مطابق با زمینه فکری خود در وصف نوروز، بهار، چمن، گلستان و شکوفه، استادانه و با نازک خیالی، شعر سروده اند. گویندگان توانای شعر فارسی، با زبردستی تمام دیبائی نگارین در کارگاه ذوق و اندیشه میبافند که تار و پود آن الفاظ منسجم، روان و نقش و نگار دلفریب آن، آفریده طبع لطیف و قدرت ابداع آنها در تصویر جمال هستی است.
در این نوشته به تعدادی از شاعران پارسی گوی که نوروز و بهار را مضمون شعر خود کرده اند، نمونههایی ذکر میشود تا در استقبال نوروز و بهار، کام خوانندگان شیرین و روزگارشان شادان باد.
رودکی؛ پدر شعر فارسی
رودکی یکی از بزرگترین شاعران فارسی دری ایران است از ابیات، قطعات، قصائد و غزلهای معدودی که از رودکی باقی مانده است، میتوان به نیکی دریافت که این شاعر در فنون تصنیف شعر، استاد و ماهر بود و سخنان وی در قوت تشبیه و نزدیکی معانی به طبیعت و وصف آن، کم نظیر است و لطافت، متانت و انسجام خاصی در آنها مشاهده میشود.
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار زینت و آرایش عجیب
لاله میان کشت، درخشد همی ز دور.
چون پنجه عروس به حنا شده خضیب
بلیل همی بخواند اندر شاخسار بید
سار از درخت سرو، مر او را شده مجیب
فرخی سیستانی؛ سرآمد سخن
فرخی سیستانی شاعر بزرگ اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم و از جمله سرآمدان سخن در عهد خویش و در همه ادوار تاریخ ادبی ایران است. این شاعر یک ترجیع بند بلند در باره نوروز دارد که بخش اول آن در اینجا آورده میشود:
ز باغای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلید باغ ما را ده که فردامان بکار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندانکه قمری بر چنار آید
چو اندر با غ تو بلبل بدیدار بهار آید
ترا مهمان ناخوانده بروزی صد هزار آید
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید
چنان دانی که هر کس را همی زو بوی یار آید
بهر امسال پنداری همی خوشتر ز یار آید
از این خوشتر شود فردا که خسرو از شکار آید
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
منوچهری؛ بهار به زبان ساده
منوچهری دامغانی از جمله شعرای طراز اول ایران در نیمه اول قرن پنجم هجری است. در شعر این شاعر استاد، نوعی موسیقی و آهنگی خاص وجود دارد چنانکه با خواندن اشعار او گویی خواننده با آهنگی سرگرمست. این موسیقی خوش آیند، روانی، سادگی فکر و صراحت منوچهری در سخن و شادابی روح شاعر، اشعار او را بی اندازه طربناک و دل انگیز ساخته است.
بر لشکر زمستان نوروز نامدار
کردست رای تاختن و قصد کار زار
وینک بیامدست پنجاه روز پیش
جشن سده طلایه نوروز نامدار
آری هر آنگهی که سپاهی شود برزم
ز اول بچند روز بیاید طلایه دار
این باغ و راغ ملکت نوروز ماه بود
این کو و کوهپایه و این جوی و جویبار
جویش پر از صنوبر و کوهش پر از سمن
راغش پر از بنفشه و باغش پر از بهار
بر سبزه بهار نشینی و مطربت
بر سبزه بهار زند سبزه بهار
(سبزه بهار نام آهنگ است)
آمد نوروز و هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مرد زمستان و بهاران بزاد
روی گل سرخ بیاراستند
زلفک شمشاد بپیراستند
کبکان برکوه بتک خاستند
بلبلکان زیر و ستا خواستند
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامگارا گیتی، تازه از سر گیر باز
حکیم عمر خیام نیشابوری
حکیم عمر خیا در قرن پنجم میزیسته و یکی از آثار مهم وی رباعیات است که شهرت عالمگیر دارد. حکیم خیام کلامش مملو از استدلال و آگاهی دادن است و هر خوانندهای را وادار به تفکر میکند. در اینجا سه رباعی که بیشتر در باره نوروز، گل، طربناکی بلبل و ناپایداری گل و سبزه است، آورده میشود:
برچهره گل شبنم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است.
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه تست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
بلبل ز جمال گل طربناک شده
در سایه گل نشین که بسیار این گل
از خاک برآمده است و در خاک شده
نظر شما