به گزارش سلام نو به نقل از رکنا، هرازگاهی اختلافات کوچک و پوچ در ابتدای زندگی مشترک ، باعث مشکلات بزرگ میشود و زوجها در همان ماههای نخست، سر از دادگاه خانواده درمی آورند. زوجی خوشبخت که زمان وصلت اقوام و آشنایان به آنها حسادت می ورزیدند. تازه داماد ۲ ماه پس از مراسم عروسی برای ماموریت اداری از تهران راهی خراسان شمالی شد .پس از چند روز وقتی ماموریتش پایان یافت در مسیر بازگشت برای تازه عروسش کشک خشک سوغاتی گرفت و با شوق و ذوق خاصی شهرستان را ترک و راهی خانه اش در تهران شد .
طلاق بخاطر کشک تازه داماد جوان وقتی به خانه رسید چمدانش را باز کرد و با خوشحالی سوغاتی را که گرفته بود ، تقدیم عروس خانم کرد .اما بخت با این همسر مهربان چندان یار نبود! چون وقتی خانمش سوغاتی را دید، بیشتر از اینکه خوشحال باشد، عصبانی شد! زن نمیتوانست تحمل کند که همسرش هدیه برایش کشک خشک خریده باشد ، هدیه دردسرساز مرد باعث بحث میان آنها شد.مرد با حالت عصبانی به همسرش گفت: چرا روزهای قشنگ زندگی مان را برای یک سوغاتی به سیاهی می کشانی !فردای آن روز زن جوان به خاطر سوغاتی همسرش به دادگاه خانواده شماره یک شهید محلاتی مراجعه و با رائه دادخواستی خواهان جدایی از مهندس جوان شد. این در حالی بود که تازه داماد از ماجرای دادخواست همسرش برای طلاق خبری نداشت. وقتی نامه احضاریه به دادگاه خانواده توسط پستچی در اختیارش قرار گرفت، باور نداشت که عروسش قصد جدایی از وی را دارد.این زوج جوان خیلی زود پای در دادگاه خانواده شهید محلاتی گذاشتند و پیش روی قاضی پرونده قرار گرفتند. مرد هنوز باور نداشت که همسرش قصد دارد از وی طلاق بگیرد و درحالی که آشفتگی درچهره اش موج می زد، به قاضی پرونده گفت: من و همسرم دو ماه پیش از ازدواج، در دانشگاه باهم آشنا شدیم و حتی زمانی که خواستیم با یکدیگر ازدواج کنیم، پیش مشاور رفتیم و هیچ مسئله و مشکلی برای زندگی عاشقانه مان وجود نداشت. نمی دانم با گذشت ۲ ماه زندگی در کنار همسرم، چرا تصمیم به جدایی گرفته است!زندگیمان خیلی خوب بود احساس میکردیم که خوشبختیم، اما همه چیز با برگشت من از ماموریت کاری خراب شد. هنگام بازگشت از سفر برای مهری کشک خشک خریدم و به خانه برگشتم ،سوغاتی را به وی دادم که ای کاش این کار را نمیکردم. از آن روز به بعد رفتارمهری به یک باره عوض شد و با دعوا و بهانه مدام سر ناسازگاری گذاشت.مهری حرفهای پرویز را قطع کرد و گفت: اگر من را اینطور شناختی که اصلاً در تصمیمم برای طلاق تردیدی ندارم. جناب قاضی من فکر میکردم ما زندگی عاشقانهای را شروع کردیم و همسرم از ماموریت کاری برگردد برایم هدیه با ارزشی می گیرد.اما پرویز خیلی خوب خودش را نشان داد فکر میکنم بیشتر از ۱۰۰ هزار تومان برایم هزینه نکرده باشد.آقای قاضی ما هنوز ۲ ماه از ازدواجمان نگذشته و من با کار همسرم سنگ روی یخ شدم.
پرویز در جواب گفت: من با تو احساس راحتی کردم و برایت این سوغاتی را گرفتم.مهری جواب داد: من که از تو نخواستم برایم زیورآلات گرانبها بگیری ،اما یک هدیه کوچک هم نگرفتی . حالا به من که رسید شد احساس راحتی! اصلا به این نتیجه رسیدم که اشتباه کردم و در همین مدت از رفتارهای همسرم خسته شدم. ای کاش براحتی بله نمیگفتم و حالا حداقل در خانه پدرم اینگونه به من بیاحترامی نمیشد.پرویز مبهوت به مهری نگاه کرد و گفت: برای یک سوغاتی داری کل عشق و زندگیمان را نابود میکنی؟! شاید من پول نداشتم که برایت کادوی بهتری بگیرم.واقعاً اگه فکر میکنی عشق و علاقه ما در حد چند تا کادوی گرانقیمت است و من نمیتوانم نیازت را برآورده کنم حرفی ندارم با جدایی موافق هستم .مهری در این میان گفت : من نمیخواستم کادوی میلیونی بگیری اما من لایق ۱۰۰ هزار تومانم؟ واقعا زندگی با تو نه ارزشی داره و نه فایدهای و... .در این لحظه قاضی حرف مهری را قطع کرد و گفت: به اشتباه یا درست حالا شما همسر یکدیگر هستید. سن شما هم زیاد نیست و در مجموع به۴۵ سال هم نمیرسید.خامی در کلامتان نمایان است . حالا دیگر نباید زندگیتان را خرابتر کنید. من فکر میکنم هر دو شما درگیر تصمیم احساسی شده اید و بدون فکر حرف میزنید. بهتراست به مشاوره بروید و پس از آن باز شما را ببینم.این زوج پس یک ماه دوباره نزد به دادگاه خانواده رفتند ، تازه عروس همچنان اصرار برجدایی داشت وبه قاضی پرونده گفت : مهریه ام ۳۱۴ سکه طلا بهار آزادی است همه رادرقبال طلاق به همسرم می بخشم. مرد جوان نیز وقتی دید که همسرش برای گرفتن طلاق مصمم است ، از قاضی خواست که حکم جدایی آنها را صادر کند.قاضی پرونده هم وقتی دید آنها مصر هستند ، حکم طلاق صادر کرد .
نظر شما