علی رشیدی معتقد است مصدوق اصلاً نگاه براندازانه‌ای نداشته است اما فاطمی از لحاظ دیدی که نسبت به اروپا داشت که راه‌حل نهایی را استقرار یک حکومت جمهوری در ایران می‌دانست.

مصدق به قرآن قسم می‌خورد که کاری  با سلطنت ندارد، اما فاطمی دنبال جمهوری بود

سمیه متقی در هم‌میهن: کودتای ۲۸مرداد که اتفاق افتاد، پس از دوره بگیر و ببندها که طبیعت رفتار کودتاچیان پس از موفقیت است بحث بر سر اینکه چرا یک دولت محبوب و مردمی در دام چنین توطئه‌ای افتاد و علل و عوامل مؤثر در این کودتا چه بوده است، بسیار به میان آمد. «اشتباهات مصدق» به‌عنوان یک رهبر سیاسی، نوع موضع‌گیری و هدف‌گذاری او برای پیشبرد برنامه‌هایش از آن دست مسائلی است که علاوه بر اهمیت تاریخی، اهمیت راهبردی هم دارد. در همین راستا گفت‌وگویی با علی رشیدی، عضو هیئت رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی و استاد دانشگاه اقتصاد در آمریکا و ایران داشته‌ایم؛ چهره‌ای که به دلیل نگاه سیاسی‌اش در سال ۵۰ پس از چندماه تدریس با نامه‌ پرویز ثابتی از اعضای ارشد ساواک به دانشگاه از ادامه تدریس بازماند؛ البته بعد از مدتی دوباره به تدریس در دانشگاه ملی پرداخت. سوابق او در رشته تحصیلی و مدیریت‌اش چه پیش و چه پس از انقلاب نشان از فعالیت گسترده او دارد؛ البته چندین سال است که او پیگیر تحقیق و ارزیابی عملکردهای تاریخی و نقش چهره‌های مختلف در وقوع حوادثی مانند کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بوده است. در ادامه متن گفت‌وگوی او می‌آید.

‌برای شروع بحث، آن زمان که پس از یک کودتای ناکام علیه مصدق و با خیال آن که فضا آرام شده است، مردم به خانه‌ها بازگشته بودند و در روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ که کودتای دیگری رقم خورد و موفق شد؛ شما کجا بودید؟

من بچه گرگان هستم. کمتر از ۱۰ ساله بودم که پدرم فوت کرده بود. در محیط بعد از شهریور ۲۰، ایران در اشغال روس‌ها و انگلیسی‌ها بود، در فضایی که روس‌ها در گرگان مستقر بودند و حزب توده همه‌کاره شهر بود و احمد قاسمی که رئیس حزب توده بود، اوضاع را می‌گرداند. من در این سال‌ها که نوجوان بودم به کلوب حزب توده و کلوب حزب ایران سرک می‌کشیدم و پیگیر جروبحث‌هایی که اتفاق می‌افتاد، بودم. روزبه‌روز به مسائل سیاسی علاقه‌مندتر شدم و به مرور شناختی از حزب توده، مباحثی مانند کمونیسم و ملی‌گرایی، منافع ملی و چهره‌هایی مانند مصدق پیدا کردم. تجربه من در آن زمان‌ها و از سن ۹سالگی تنفر از روسیه و حزب توده بود. من از ۱۳ یا ۱۴سالگی  بیشتر علاقه‌مند به منافع ملی و جبهه ملی بودم. همین زمان موضوع ملی‌شدن صنعت نفت مطرح شد و بعد هم که اتفاقات مختلف افتاد تا به ۲۸ مرداد ۳۲ رسید. در روز ۲۸ مرداد بنده روی بالکن شهرداری گرگان اعلامیه فرار شاه را می‌خواندم:«این هم نوبت محمدرضای خائن و خانواده...» همان اعلامیه‌ای که در تهران سرمقاله روزنامه نیروی سوم بود. پس از آن سخنرانی‌های دیگری هم انجام شد. شعارهای بین سخنرانی‌ها را هم چون صدای خوبی داشتم و قدم هم بلند بود، برعهده داشتم. در همین شرایط ما را به گلوله بستند و هفت هشت تا از بچه‌ها گلوله خوردند و یکی هم کشته شد. فرد کشته‌شده شبیه من بود و همین باعث شد که بسیاری تصور کنند من کشته شده‌ام؛ اما در نهایت من از بالکن فرار کردم و روی پشت‌بام ساختمان ماندم و تا ساعت‌ها که کودتاچیان بالکن را تصرف کرده‌بودند و شعار می‌دادند من آن‌جا بودم. پس از آن تا ۲۰ روز بین خانه‌های فامیل آواره و سرگردان بودم و فرار می‌کردم تا اینکه بالاخره به مشهد رفتم که پیش از من دوستانی به آن‌جا رفته بودند. رفتم و هشت تا ۹ ماه در مشهد ماندم.

‌وضعیت طرفداران مصدق در آن زمان چگونه بود؟ این سوال را از آن جهت مطرح می‌کنم که صرفاً به علل و عوامل کودتا در آن بازه بپردازیم نه آثار و نتایج.

آنهایی که ملی و طرفدار مصدق بودند بیشتر نیروی سوم بودند که خلیل ملکی گرداننده آن بود. این افراد همه جوان، از طبقه متوسط، ملی و عاشق مملکت بودند در برابر افرادی که توده‌ای یا ملاک و سرمایه‌دار بودند. به عبارتی نیرویی که واقعاً طرفدار مصدق بود این‌طور بود که قشر تحصیلکرده و دانشگاهی و دانش‌آموزی هسته اصلی طرفداران مصدق را تشکیل می‌دادند، پس از آن برخی کارمندان بانک‌ها، ادارات دولتی، دارایی و... و برخی بازاریان ملی هم بودند. کل این موارد را در نظر بگیریم این جمعیت کمتر از ۵ درصد جامعه را تشکیل می‌دادند. در برابر این‌ها گروه‌های ضدمصدق، ضدملی کردن صنعت نفت بسیار زیاد بودند و نمی‌شود این دو نیرو را از لحاظ قدرت و امکانات با هم مقایسه کرد.

‌و از نگاه شما چه کسانی کودتا را به وجود آوردند؟

در این بین دو علت برای شکل‌گیری کودتا مشهود است، اول، انقلاب نیم‌بند مشروطیت است. در قانون مشروطیت پس از این انقلاب صرفاً دو نهاد روحانیت و سلطنت تثبیت شدند. این انقلاب و دستاورد آن کمترین شباهت را به انقلاب‌های مشروطه‌سازی حکومت در جهان مانند انقلاب کبیر فرانسه و آنچه در آمریکا رخ داده‌بود، نداشت. آنها براساس عقیده ارسطویی انقلاب کرده بودند که انسان منشأ حق و تکلیف است و این فرد است که تصمیم می‌گیرد چه کسی بر او حکومت کند، چه حکومتی داشته باشد و.... یعنی حتی آن که در رأس حکومت است به خواست فرد باید برود. در انقلاب فرانسه همه روشنفکران قرن ۱۸ این کشور ۱۰ سال، ۲۰ سال نوشتند و تبیین کردند و طبقه روشنفکری آن ارسطو را می‌شناخت. خواسته مردم روی دو نقطه متمرکز بود: اول «شاه» برود و دوم قطع دست «کلیسا» بر حکومت. به این وضوح خواست‌ها مشخص بود؛ اما در انقلاب مشروطه ایران حتی سردمداران انقلاب هم مفهوم مشروطه را نمی‌فهمیدند یا اگر می‌فهمیدند، منافع‌شان اقتضا می‌کرد که به نوع دیگری آن را مطرح کنند. به هر حال خواسته مشخص نبود. قانون اساسی مشروطیت که چیزی ندارد جز مجموعه‌ای از دستورالعمل برای برگزاری انتخابات. متمم آن هم که کپی قانون اساسی بلژیک بود؛ اما بلژیک به مرور مانند انگلیس اختیارات شاه را محدود کرده‌بود، ولی در مورد سلطنت در مشروطه ایران چنین روندی پیش نرفت. محمدرضاشاه که دوره دبیرستان را در سوئیس گذرانده بود هم مفهوم مشروطه را نمی‌فهمید؛ چنان‌که وقتی هیئت ۸ نفره مرکب از حتی نمایندگان دربار که برای حل اختلاف مصدق و شاه در سال ۱۳۳۱ شکل گرفت، پس از ماه‌ها جلسه، در سال ۱۳۳۲ طرحی را آماده کردند، مجلسی که به ریاست کاشانی بود اجازه طرح آن را نداد. در این طرح بحث اینکه ارتش باید زیر نظر نخست‌وزیر و دولت باشد نیز عنوان شده بود. واکنش شاه این بود که اگر همه این اختیارات به دولت داده شود چی برای من می‌ماند. این احمقانه‌ترین جواب بود که نشان می‌داد درکی از مفهوم مشروطیت نداشته و با آن وضع خانواده امکان چنین پذیرشی را نداشت. در جامعه آن روزِ ما، شرایط شکل‌گیری مشروطیت وجود نداشت و آنها که پیگیر کار بودند به این موضوع توجه نداشتند.

دوم، عدم درک اهمیت وظیفه‌ای که قانون ملی‌شدن صنعت نفت بر عهده دولت گذاشته است؛ آن هم در محیطی که مساعد نیست. در یک سو انگلیس، روسیه و حزب توده است و در سوی دیگر دربار و شاه و همه عوامل آنها هستند. در این بین نهضت ملی‌شدن صنعت نفت شکل گرفته است و با وجود اینکه فضا خصمانه بود، توانسته قانون ملی‌شدن صنعت نفت را بگذارند. این قانون در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ پس از تصویب، در مسیر اجرا قرار می‌گیرد و ۱۴ اردیبهشت ۱۳۳۰ مصدق نخست‌وزیر می‌شود. ریشه این پیروزی به سال‌ها مبارزه مصدق در زمان اشغال ایران و جلوگیری از دادن امتیازات به خارجی‌ها است که ادامه پیدا می‌کند تا بالاخره به قانون ملی کردن می‌رسد که تصویب شد.

‌ اشکال کار این قانون چه بود؟

اشکال کار از آنجایی شروع می‌شود که مصدق مسئولیت می‌پذیرد که این قانون را اجرایی کند. در شرایطی که انگلستان شاهرگ حیاتی‌اش قرارداد دارسی و امتیاز نفت بود، مصدق آمده خلع ید کرده و این شاهرگ را قطع کرده و سفارت و کنسولگری انگلیس بسته است و همه اهداف سیاسی مصدق به دست می‌آید و اجرا می‌شود. اما با محاصره اقتصادی ایران توسط انگلیس، نفتی از ایران صادر نمی‌شود و درآمد ایران قطع می‌شود؛ همین‌طور درآمد انگلیس از ایران نیز قطع می‌شود؛ اما انگلیس در دوره امتیاز دارسی ۵۴ شرکت بین‌المللی نیز درست کرده و ایران از درآمد همه این‌ها محروم شده بود. مصدق و افرادی که همکار او بودند، هرگز اهمیت واقعی کاری را که در پیش گرفته بودند، درک نمی‌کردند؛ در واقع آنها نه از نظر فکری آماده بودند که شرایط اجرای آن را فراهم کنند و نه تعهداتی که نسبت به منافع ملی و... داشتند، اجازه سازش به آن‌ها می‌داد. در بین چندین پیشنهاد دادهشده، طرح قابل‌قبولی هم بود که اگر مصدق کمی کوتاه می‌آمد و مشاورینش هدایتش می‌کردند، نمی‌گذاشتند کار به این نقطه برسد که در اسفند ۳۱ آمریکا و انگلیس تصمیم به کودتا در ایران بگیرند. سرسختی مصدق و تنفر او از تسلط انگلیس بر اوضاع ایران از جمله موانع چنین تصمیماتی بود، مخصوصاً پس از انتشار اسناد خانه سدان که در آن مشخص می‌شود انگلیس چگونه بر همه مسائل کشور مسلط است؛ تا جایی که استخدام یک مستخدم در بوشهر هم با نظر انگلیس بوده است.

‌ درباره کودتاچیان و گروه‌هایی که وارد کار شدند با توجه به کار تحقیقی که خودتان انجام دادید بفرمایید.

در آن سوی قضیه، یعنی باند کودتاچیان، ده‌ها گروه از جمله دربار و درباریان شاه از اشرف، محمودرضا و غلامرضا گرفته تا بقیه که حتی در ۳۰ تیر علیه مصدق فعالیت می‌کردند، بودند و افسران ارتش که جیره‌خوار شاه بودند. من شاید برای اولین باردر ایران اطلاعات عده‌ای از این افراد را جمع‌آوری کردم. شاه تصور می‌کرد که ارتشی‌ها نوکر او هستند و درک نکرده بود که این قسم وفاداری که به شاه و سلطنت می‌خورند به‌عنوان سمبل وحدت ملی است و شاه در فرهنگ ایران یکی از سه رکن حفظ مملکت بوده است، شاه مثل ترامپ فکر می‌کرد جنرال‌های ارتش نوکر او هستند و فکر نمی‌کرد که این‌گونه نیست. من در مقاله‌ای لیست ۴۰-۳۰ نفر از این افسران را آوردم که پس از اتفاق ۲۸ مرداد به دلیل خوش‌خدمتی به شاه ارتقای مقام پیدا کردند. در انقلاب ۵۷ پرونده بسیاری از این افراد بیرون آمد. پس از ۲۸ مرداد سرهنگ نصیری با رفتن شبانه به خانه مصدق، ارتشبد می‌شود. حسین آزموده و مصطفی امجدی هم سرهنگ‌هایی بودند که سپهبد شدند. سرهنگ فرهنگ خسروپناه، سرلشکر شد و سرگرد واثقی در پی این حادثه سرتیپ شد. او در ۲۶ مرداد معاون شهربانی بود. وقتی نماینده حزب مردم ایران برای درخواست تظاهرات در روز ۲۸ مرداد  برای جبهه ملی، به آنجا می‌رود، او پشتش به در اتاقش بوده و درباره آماده‌سازی جمعیتی با لباس نظامی و تدارکات کودتا صحبت می‌کند و نماینده حزب می‌شنود و به مصدق گزارش می‌دهد اما مصدق آن را جدی نمی‌گیرد. بسیاری از این اتفاقات افتاده است. این نمونه‌ای از سوءاستفاده از ارتش است که افسران آن به‌جای دفاع از سرحدات در کودتا همراهی کرده‌اند.

مصدق به قرآن قسم می‌خورد که کاری  با سلطنت ندارد، اما فاطمی دنبال جمهوری بود

اسناد خانه سدان به رهبری بقایی و با ترفند آمریکایی‌ها منتشر شد که می‌خواستند انگلیسی‌ها را از ایران بیرون بیندازند. در این اسناد نفوذ سفارت انگلیس کاملاً مشخص شده است. سفارت آمریکا هم از زمان جنگ جهانی دوم کنترل وزارت کشور، ژاندارمری، شهربانی‌ها و تقسیم آذوقه در ایران را در دست داشته است. ژنرال نورمن شوارتسکف که در روز کودتا نقش بسیار مهمی داشته است، در واقع از ۶ سال قبل اداره مستشاری ارتش آمریکا در ایران زیر نظر او بوده است. مقامات کشوری و لشکری هر چه می‌خواستند به او می‌گفتند که از آمریکا برای آنها وارد کند و همین موجب تسلط او شده است. یکی از همکارانش فضل‌الله زاهدی همدستش در وزارت کشور بود؛ بنابراین آمریکایی‌ها یک گروه تکنوکرات در سراسر ایران در اختیار داشتند و در همه ایران نفوذ پیدا کرده بودند. در بین کودتاچیان استادان دانشگاه در آمریکا و آنها که به نام بورسیه فول برایت بودند، قرار داشتند. افرادی هم در ایران بودند که به‌نوعی برای کشورهایشان جاسوسی می‌کردند. مثلاً ریچارد کاتم، نویسنده کتاب ناسیونالیسم در ایران (که البته کتاب خوبی بود) و من زمانی که در آمریکا تدریس می‌کردم در سن‌پترزبورگ با او دیداری داشتم؛ البته آن زمان نمی‌دانستم او چگونه آدمی بوده است. یا آن‌کاترین لمبتون نویسنده کتب مالک و زارع در ایران که جاسوس انگلیس بود. آن‌ها افرادی بودند که محیط اجتماعی را برای رسیدن دولت‌هایشان به خواسته‌شان آماده می‌کردند.

طرفداران کودتا طبقه اشراف، مالکین، رؤسای عشایر و سرمایه‌داران نیز بودند. کارهایی که مصدق می‌خواست انجام دهد، درباره اصلاحات ارضی و سهیم‌کردن زارعین در بهره مالکان به ضرر آن‌ها بود. برادران رشیدیان، برخی روحانیون همدست آنها و شهرنویی‌ها، فواحش و آنها که همدست لات‌ها و برخی ورزشکاران بودند، همه به سرکردگی کرمیت روزولت و افراد همدست او برای آمدن به صحنه آماده شدند. پس علت موفقیت کودتاچیان عدم آمادگی مصدق بود و جدی‌نگرفتن وظیفه‌ای که بر عهده‌اش بود. مصدق از نظر وطن‌پرستی، دفاع از منافع ملی و... هیچ اشکالی نداشت.

‌ از نگاه شما عملکرد او در بازه زمانی حضورش به‌عنوان نخست‌وزیر چگونه مانع از پیشبرد اهداف و البته رسیدن به نقطه کودتا علیه او شد؟

از جمله زمینه‌های ضعف او، سابقه تحصیلاتی‌اش است که او به‌عنوان یک شخصیت روشنفکر و تحصیل‌کرده سوئیس و فرانسه دید بیشتر حقوقی و اداری نسبت به مسائل داشت.

‌ در همین بحث حقوقی که مطرح می‌کنید، از لحاظ قانونمداری و نگاه حقوقی، مصدق دست به تعطیلی مجلس زد و این خلاف قانون بود. از طرفی او در میان تجمع‌کنندگان و در بیانش مجلس را بی‌اعتبار می‌کند و می‌گوید: «مجلس آنجایی است که مردم باشند.» اگر دومی را نگوییم یک رفتار پوپولیستی بوده است هر دوی آن از یک حقوقدان بعید است.

در مورد جمله‌ای که ایشان گفته‌اند، مثل یونان قدیم است که مردم جمع می‌شدند و رای می‌دادند. این جمله زمانی گفته شده که شرایط به سمتی رفت که خواست مردم در مجلس پی گرفته نمی‌شد و منطق این صحبت درست بود. جمعیت مخالف مصدق با آبستراکسیون مانع از پیشبرد برنامه‌های مصدق می‌شود و او هم از مجلس بیرون می‌آید و سخنرانی‌ می‌کند. پس از اتفاقاتی مانند عدم همراهی مجلس برای طرح ۸نفره و قتل افشار طوس در اردیبهشت ۳۲ این سخنان گفته می‌شود. مخالفان مصدق در آن زمان هم با دخالت‌هایشان نمی‌گذاشتند منتخبان واقعی مردم به مجلس راه یابند و اکثریت شوند. مجلس در ایران هرگز نماینده واقعی خواست مردم ایران نبود. چند نماینده این سو و آن سو بودند که نمایندگی مردم می‌کردند اما نه بیشتر. بله درباره انحلال مجلس و برگزاری رفراندوم برای آن، من هم معتقدم اشتباه مصدق بوده است. چون این موضوع از لحاظ حقوقی هم اشتباه بود و همان زمان هم عده‌ای که دلسوز نهضت ملی بودند از جمله خلیل ملکی و همفکرانش، به این تصمیم اعتراض کردند و گفتند که با این کار نهادی که به شما صلاحیت می‌دهد نخست‌وزیر باشی را تعطیل کرده‌ای و دست شاه برای عزل تو باز می‌شود.  خلیل ملکی می‌گوید:« اگر چنین کاری بکنی همه ما می‌رویم به جهنم ولی ما تا جهنم هم پشت سرت هستیم.» به هر حال این اقدام اشکالات بعدی را در پی داشت.

‌ در این زمان به نظر می‌رسد که با همه بحث‌هایی که اتفاق افتاده مشخص نیست که هدف نهایی مصدق چیست. بله، در ابتدا هدف مصدق «اصلاح قانون انتخابات» و «ملی‌شدن صنعت نفت» بود اما در این برهه چه تعریف هدفی صورت گرفته؟ مثلاً در صحبت‌های حسین فاطمی به صراحت از دموکراسی و جمهوری سخن به میان آمده است و به نظر می‌رسد که به فکر براندازی است. این نگاه در سخنان مصدق دیده نمی‌شود. تحلیل شما از کنش‌های مبتنی بر هدف در مسیری که مصدق پیش‌ می‌رود، چیست؟

نکته مهمتر این است که در چه جامعه‌ای امکان استقرار حکومت دموکراتیک وجود دارد. جامعه ما از لحاظ فکری و ذهنی دچار نوعی عقب‌ماندگی تاریخی فرهنگی از زمان حمله مغول است. خود محمدرضا پهلوی دچار مشکلات عدیده‌ای بود؛ که از تربیت کودکی او در خانه یک قزاق دیکتاتور ناشی می‌شد، امروز گفته می‌شود مغز انسان در بخش مرکزی خود دوپامین ترشح می‌کند که به انسان احساس شادی می‌دهد. اگر شما هم در محیط قزاقی با زور و ترس بزرگ شده باشید، مغزتان به درستی چنین ماده‌ای را ترشح نمی‌کند و دچار مشکلات روانی در این زمینه می‌شوید. علت بسیاری از رفتارهای دیکتاتورها کمبود ترشح همین ماده است. برای جبران کمبود ترشح طبیعی آن به روابط جنسی و ورزش روی می‌آورند؛ بنابراین بچه محروم‌شده از آزادی در کودکی و سرکوفت خورده دچار مشکلات عدیده‌ای می‌شود. مردم عادی هم که شرایط مساعد تربیتی و آموزشی و ارتقای فرهنگی نداشته باشند، همین مشکلات را دارند. کودک سرکوفته و جامعه دیکتاتورزده آمادگی استقرار دموکراسی را نداشت. مصدق پس از دو سال معتقد شد که باید برای ارتقای سطح زندگی و فهم مردم سرمایه‌گذاری کرد. آن اصلاحات ارضی که مطرح کرد، تقسیم سهم مالکان و... در راستای همین تغییر بود که مردم با این سرمایه‌گذاری بر افکار و مغز افراد، آموزش بهتری را تجربه کنند تا بهتر فکر کنند و بهتر در تصمیم‌گیری‌ها نقش‌آفرینی کنند. لایحه اختیارات دوم که او مطرح می‌کند بر اصلاحات اجتماعی تاکید دارد. اصلاحات اجتماعی را مطرح کرد تا از شر آن محدودیت‌هایی که در ذهن ایرانیان وجود داشته، رها شوند. توجه کنید قانون اساسی مشروطه که ظاهراً نتیجه تلاش و فداکاری مردم برای تغییری در جهت دموکراسی و حکومت مردم بود با این جمله آغاز می‌شود که «سلطنت موهبتی است الهی...» درحالی‌که در فرانسه با گردن‌زدن لوئی شانزدهم برای حذف سلطه پادشاه (فارغ از تایید یا رد چنین عملی) انقلاب را به نتیجه می‌رسانند. ولی در ایران نیروی حاکم بر توده مردم و جامعه مخالف تغییر اساسی در سلطنت بود. به‌عبارتی مصدق در شرایط بسیار نامساعد قرار داشت. مردم طبقه متوسط در تظاهرات ملی سال‌های ۲۸،۲۹،۳۰،۳۱ و حادثه ۳۰ تیر حضور داشتند و فداکاری بسیار کردند. ولی این مردم فقط ۵ تا ۱۰ درصد جمعیت و در مراکز شهرها بودند. پس استقرار دموکراسی اصلاً ممکن نبود. اشکال مصدق آن بود که باج نمی‌خواست بدهد و بسیاری از حلقه نزدیکانش وابسته و جاسوس بودند. حتی افرادی مانند بقائی و شمس قنات‌آبادی و بعضی هم مانند مکی و کاشانی انتظاراتی داشتند که مصدق آنها را صحیح نمی‌دانست.

‌ قنات‌آبادی از جمله افرادی بود که در زمان‌های مختلف با جبهه ملی همراهی می‌کند.

چون مصدق به کسی باج نمی‌داد، بر همین اساس آنها با او دشمن می‌شدند. حتی کاشانی هم از او خواسته بود که از کاشان یکی از فرزندانش به مجلس وارد شود و فرزند دیگرش از شهر دیگر و مصدق گفته بود مردم اللهیار صالح را می‌خواهند و من چنین کاری را نمی‌کنم. معمولا کاشانی به هر کسی که پیش او می‌آمد توصیه‌نامه می‌داد که پیش وزرای مصدق بروند و پست و مقام بگیرند. مصدق نامه‌ای به کاشانی می‌نویسد که من دستور دادم که به نامه‌های شما ترتیب اثر ندهند و همین عامل اختلافات بیشتر شد. کاراکتر مصدق و رفقای او مانند صدیقی، شایگان، سنجابی، نریمان، حسیبی و پارسا همه صادق و درستکار بودند؛ اما اطلاعات‌شان درباره مسائل اقتصادی بسیار محدود بوده است. یکی از ایرادات به مصدق همین است که نمی‌دانست دنیای نفت، بازار نفت، کارتل نفت و روابط بین‌المللی در این زمینه چه بوده است. در سال ۱۹۲۷ در قرارداد اکناکاری ۷ شرکت نفتی با هم ائتلاف می‌کنند که بازار جهانی نفت دست ماست. هر جا که تولید مشکل پیدا کند ما موظف به جبران آن هستیم. در سال ۱۹۵۰ این قرارداد برقراربوده اما چرا آقای حسیبی از این موضوع خبر نداشت؟ چرا آقای صالح که سفیر ایران در واشنگتن بود، این را نگفته است؟ پس این نقص کار مشاوران مصدق بوده است.

‌ پس عملاً مصدق به دنبال تغییر حکومت و براندازی سلطنت نبود و دنبال اصلاحات بود که آن هم احتمالاً طولانی‌مدت بود؟

بله. مصدق فرد معتقد مذهبی بود؛ مثلاً پول نماز و روزه پدر و مادر خود را از طریق آیت‌الله زنجانی و شاه‌حسینی به آیت‌الله میلانی در مشهد می‌رساند که اگر نماز و روزه‌ای از طرف پدرومادرش باقی مانده باشد، فردی آن را به جای آنها انجام دهد. او در آن شرایط و با این شخصیتی که داشت بعد از ۳۰ تیر به قرآن قسم می‌خورد که با سلطنت کاری ندارد. پس قطعاً به دنبال براندازی نبوده است؛ در نتیجه در چنین شرایطی طرفش می‌فهمد که حداکثر عمل دیگر طرف چیست. او اصلاً نگاه براندازانه‌ای نداشته است. اگر فاطمی روز ۲۶ مرداد درباره حذف سلطنت سخن می‌گوید نظر خودش بوده است، فاطمی از لحاظ دیدی که نسبت به اروپا داشت که راه‌حل نهایی را استقرار یک حکومت جمهوری در ایران می‌دانست؛ اما ضروریات ایجاد این نوع حکومت جمهوری در ایران وجود نداشت.

‌ رویکرد مصدق در برخورد با مخالفانش چگونه بوده است؟ با توجه به اینکه او آدم سرسختی بوده و کوتاه هم نمی‌آمده است.

آن دید حقوقی مصدق در کنار آموزه‌ها و آن لیبرالیسمی که در سوئیس در افکارش به وجود آمده بود موجب شد که اقدام متناسب با شرایط را انجام ندهد و اقدام‌نکردن او خطری برای جامعه به وجود آورد. فضل‌الله زاهدی کودتاچی، سه ماه در مجلس متحصن بود و او با ۲۲ وکیلی که دشمن مصدق بودند لحظه‌به‌لحظه ارتباط داشته و هفته‌ای دو مرتبه سه‌شنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها با آنها جلسه داشت و آنها را برای مبارزه بیشتر با مصدق می‌پخته. اینکه مجلس مکان مقدسی است و کسی که وارد آن می‌شود نباید به آن دست زد، از جمله اعتقاداتی است که مصدق به آن پایبند بود. در مقابل خطری که آن‌ها برای ملت ایجاد می‌کردند محدودکردن آنها توجیه داشت اما مصدق چنین کاری نکرد. رفتار او بسیار مؤدبانه بود؛ مثلاً رفتار او با لویی هندرسون اشتباه بود. او آمده بود که مصدق را گول بزند. او به دفتر مصدق آمد و گفت آن میتینگ و برنامه‌هایی که حسین فاطمی و طرفداران مصدق در ۲۶ مرداد داشتند فضا را ناامن کرده و آمریکایی‌ها نمی‌توانند در خیابان رفت‌وآمد کنند که اگر ادامه یابد من سفارت را تعطیل می‌کنم و همه ما می‌رویم. مصدق چه دستور می‌دهد؟ مصدق بدون اینکه احتمال توطئه‌ای را ببیند دستور می‌دهد فردا هرگونه تجمع و تظاهراتی در سراسر کشور ممنوع است و آن را به کسی اعلام می‌کند که همان روز مقام ریاست شهربانی را از زاهدی گرفته است. یا مریم فیروز، زن کیانوری، دختردایی مصدق بوده است و کیانوری (که از ۱۰ سال قبل  جاسوس روس‌ها بوده است) هر روز زنش را به خانه مصدق می‌فرستد که درباره نبض اوضاع و فعالیت مصدق جاسوسی کند و حزب توده متناسب با آن عمل کند. از این جاسوس‌ها در بخش‌های مختلفی وجود داشته است. در کمیسیون نفت قبل از ملی شدن وقتی جلسه داشته باشند ۸ بار آبدارچی چای می‌آورد. چرا اینها شک نمی‌کردند؟ از لحاظ تاکتیکی باید متوجه می‌شدند. به هر حال در آن فضا آن‌چنان مشکلات مدیریتی، تربیتی و آموزشی زیاد بود که مصدق مستأصل می‌شود و روز ۲۸ مرداد می‌گوید اگر می‌خواهند من را بکشند، بیایند و مرا بکشند. صبح روز ۲۹ مرداد یک روز پس از کودتا عکسی هست که خانه ویران‌شده مصدق را نشان می‌دهد که چهار نفر در حال بازدید از آن هستند. ابوالقاسم کاشانی، نصیری و بقایی سه نفر از آن ۴ نفر بودند. همه آنها پیشتر همکاران مصدق بودند و حالا در حال خوش‌وبش و خندیدن هستند. مصدق از لحاظ پاکی، درستی و صداقت بدون بدیل است.

‌ این جمله را بسیاری درباره مصدق بیان می‌کنند. شما خاطره‌ای در این باره از ایشان دارید؟

آقای خازنی، رئیس دفتر مصدق بود روزی برای من تعریف کرد که یک بار مصدق سرما خورد. علتش هم گرم‌بودن هوا در اتاق کارش بود. در جلسه هیئت دولت انتظام می‌گوید که در اتاق رئیس سابق شرکت نفت یک کولر هست. ما خوشحال شدیم کولر را آوردیم و یک ارمنی آن را نصب کرد. گفتیم فردا که مصدق می‌آید خنک باشد. وقتی آمد خوشحال شد. پرسید که چه کردید و من توضیح دادم. اعتراض کرد که این کولر جزو اموال دولت ایران است و حق چنین کاری را نداشتید و باید فوراً پسش بدهید.

‌ تشکل جبهه ملی در سال ۲۸ شکل گرفت تا بتواند آن اهداف را که مصدق مطرح می‌کند به نتیجه برساند. این تشکل چقدر توانست در این مسیر مؤثر باشد؟ آیا می‌توانست بهتر عمل کند و مثلاً اثرگذار بر خنثی کردن کودتا باشد؟

در جریان ۲۸ مرداد از جهت حفاظت، جبهه ملی تقریباً هیچ نقشی نداشته است. در روز ۲۵ مرداد که کودتای اول شکست خورد، فردای آن روز احزاب مختلف در این تشکل‌ میتینگ برگزار کردند. حتی خود ما در گرگان هم علیه کودتاچیان به خیابان‌ آمدیم؛ اما کار تشکیلاتی این احزاب در حد تظاهرات بود. فقط کمی نیروی سوم در حال شکل‌گیری بود که آن هم در ابتدای راه بود و با دستوری که مصدق صادر کرد مبنی بر اینکه هیچ‌گونه تظاهراتی در روز ۲۸ مرداد شکل نگیرد، صحنه برای اوباش آماده شد. یک روز که از جلسه هیئت نمایندگان اتاق [بازرگانی] می‌آمدم، یکی از اعضا در مسیر برای من تعریف کرد که دوستی در سفارت انگلیس داشتم که روز ۲۷ مرداد ۳۲، به من گفت فردا ساعت ۵ بیا فلان جا. من رفتم و بعد از چند دقیقه جیپی آمد و سوار شدیم و تا شهر نو رفتیم. در بزرگ باغی باز بود و دیدیم ۶۰، ۷۰ نفر جاهل دور میزهای عرق، شراب و صبحانه بودند. آنها چند ساعت بعد لول و پاتیل سوار ماشین شدند و رفتند به سمت خانه مصدق. این‌ها را سفارت انگلیس برای کودتا آماده کرده بودند. باتمانقلیچ و ارفع یک لشکر خصوصی در ورامین برای این کار آماده کرده بودند. جدال ۲۸مرداد، جدال نامتوازنی بود و ۲۴ تانک ارتش خانه مصدق را ویران کردند و زاهدی گماشته آمریکا و انگلیس در جیپی که سروان ورقا افسر شهربانی توده‌ای آن را هدایت می‌کرد به‌سوی خیابان ارگ و ایستگاه رادیو برای سخنرانی کودتاگران روان بود. به‌طور کلی غفلت‌های مصدق در مواجهه با دشمنان را می‌توان دسته‌بندی کرد و به این نتیجه رسید که موفقیت کودتای ۲۸ مرداد حاصل کوتاهی مصدق در اقدام علیه دشمنان قیام مردم ایران بود. علل این کوتاهی مدیریتی، تاکتیکی، تربیتی و فرهنگی شناخته می‌شود:۱.کم‌توجهی به عظمت و اهمیت اقدام ملی کردن نهضت نفت برای انگلستان و آمریکا و نقش جهانی استعمارگران و رقابت آنها با یکدیگر و در مقابل بلوک شرق که شکست دادن نهضت ملی کردن صنعت نفت  برایش امری حیاتی بود. ۲. شخصی و فردی تصور کردن مبارزه و تصمیم‌گیری درباره وقایع و حوادث روزانه که از یک طرف باعث کوچک شدن حلقه همکاران و مشاوران و از طرف دیگر موجب ارتکاب اشتباهات مهلک در انتصابات و تصمیمات در روزهای بحرانی شد.۳. محدودیت‌های تربیتی، آموزشی، اخلاقی و دینی که مانع قاطعیت در انجام و اقدام علیه دشمنان بود و باعث سوءاستفاده از اخلاق مصدق علیه او می‌شد. ۴.تسری روابط اجتماعی و سیاسی با همکاران در دوره قبل از ملی کردن صنعت نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به دوره نخست‌وزیری (حداکثر بیست نفر به‌عنوان رهبر چند حزب و دار و دسته با دانش و بینش اندک و جاه‌طلبی‌ها و منافع شخصی متضاد بودند) درحالی‌که فضای سیاسی بعد از سی تیر ۱۳۳۱ جهان‌بینی، ‌احزاب و مدیریت بسیار قوی‌تر و منسجم‌تری را ضروری ساخته بود. بنابراین دکتر مصدق بعد از پیروزی سی تیر و شکست دربار و همدستان آن در برکناری‌ها، می‌بایست نیروهای روشنفکری ملی، تکنوکرات و دانشگاهی طرفدار نهضت را در جهت تشکل‌گرایی حزبی مدرن با ایدئولوژی نهضت ملی، سازماندهی با دیسیپلین حزبی و سلسله‌مراتب هدایت می‌کرد که در تمام کشور پرچمدار و نگهبان نهضت ملی باشند و برای این کار آموزش می‌دیدند و در این بین انجام بقیه انتخابات دوره هفدهم در سایر نقاط کشور با مشارکت و نظارت مؤثر حزب محافظ نهضت ملی ضروری بود تا با پیدا شدن اکثریت در مجلس برای دولت جلوی همه مسائل بعدی گرفته شود.

کد خبرنگار: ۹
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • پربازدید

    پربحث

    اخبار عجیب

    آخرین اخبار

    لینک‌های مفید

    ***