بخشی از این گفتگو را در ادامه میخوانید:
* «جنان هلالیراد» از همان روزها برای رسیدن به حداقلهای تحصیلی و داشتن کتاب در مقابل همه ایستاده، با مدیر مدرسه و معلمانی که در آبادان و خرمشهر، مخالف ثبتنام او در مدرسه نمونه دولتی یا تحصیل در رشته تجربی بودند، صحبت کرده، پای میز مدیران کتابخانه رودکی نشسته و سال گذشته در زمان کنکور تا ساختمان سازمان سنجش به تهران آمده و خواستههایش را بیان کرده. این روزها هم به اتاق مدیران دانشگاهی و وزارت علوم رفت و آمد دارد تا بلکه برای ثبتنامش در رشتهای که در کنکور ۱۴۰۲ قبول شده، موافقت کنند.
به گزارش سلام نو به نقل از روزنامه اعتماد، سالها جنگیده و حالا میگوید که امکان ندارد کوتاه بیاید و در رشته دیگری جز پزشکی، تحصیل کند. هنوز مسوولان وزارت علوم پاسخ ندادند که آیا به عنوان نخستین دانشجوی کمبینا وارد لیست دانشجویان پزشکی ایرانی خواهد شد یا نه ولی از حدود دو هفته پیش قولهای زیادی به او دادهاند. «با تمام مشکلات، پزشکی قبول شدم ولی دانشکده اعلام کرد که نمیتوانیم شما را ثبتنام کنیم و وزارت علوم با آن مخالفت میکند چون نخستین شرط تحصیل در این رشته داشتن سلامت کامل بدن و داشتن دو چشم و نه فقط یک چشم است.» نابینای مطلق نیست و هنوز رنگهای سیاه و سفید و بازی نور و سایه را میبیند و روزهایی را هم به یاد میآورد که ۳۰ درصد بینایی داشت و برای رفتن به اتاق معاینه، انتظار ژله و خوراکیهای رنگارنگ را میکشید.
* جنان سال ۸۴ با مشکل شبکیه چشم در آبادان به دنیا آمد و یکی از پزشکان به دنبال لرزش چشمهای کودک، این مشکل را متوجه شد و بررسیهای بیشتری را توصیه کرد. شبکیه چشم کودک هنوز تشکیل نشده بود و رفتوآمدهای او به مراکز درمانی از سه ماهگی شروع شد و تا همین روزها ادامه دارد. «بعد از کلی پیگیری در بیمارستان شرکت نفت نهایتا گفتند درمان مشکل من هنوز کشف نشده و باید تحت نظر پروفسور باشم بنابراین به دکتر مرادیان ارجاع داده شدم تا تحت نظر قرار بگیرم.»
* قدیمیترین تصویر از آن زمان روزی است که به همراه پدر و مادر پشت در اتاق انتظار نشسته بودند: «قبل از معاینه باید قطرهای در چشمم ریخته میشد تا شبکیه برای معاینه باز شود. قطره چشم را میسوزاند و من هم کوچک بودم. پدر و مادرم برای اینکه راضیام کنند برایم خوراکی و ژله میخریدند.» ژله را گرفت، قطره را داخل چشمش ریختند و بعد به داخل اتاق دکتر رفت. روی صندلی نشست و دکتر دستهایش را تکان داد و پرسید؛ جنان این چند تاست؟ تا ۸ سالگی بینایی او در حدی بود که نقاشی میکشید. «در نقاشیهایم چشم و مژه وجود داشت و از همین طریق هم متوجه بینایی من شدند. حدود ۳۰ درصد بینایی داشتم ولی خونریزی حین یکی از جراحیها بخش زیادی از بینایی من را از بین برد.»
* او در توصیف و تشریح علاقهاش به رشته پزشکی میگوید؛ به عنوان کودکی که در بیمارستان بزرگ شده و جراحیهای مختلفی داشته از همان دوران کودکی به زیستشناسی و فضای بیمارستان علاقه پیدا کرده است و این علاقه، بعدتر در مدرسه تقویت شده: «مهمترین عامل، پزشکم و رفتار او بود. دکتر مرادیان که استاد دانشگاه هم هست، خیلی رفتار خوبی با من داشت و همیشه به درمان من امیدوار بود و هست. میگفت به زودی سلول بنیادی به نتیجه میرسد و چشمهای تو هم از این طریق درمان میشود و بینایی خود را به دست میآوری. پرسنل بیمارستان هم رفتار خوبی با من داشتند و حالا هم به عنوان کسی که در آن بیمارستان بزرگ شده همه من را میشناسند. هیچوقت هم ترسی از بیمارستان یا معاینه بیهوشی نداشتم چون همیشه در رفتوآمد بودم و به آنجا عادت داشتم. در دوره راهنمایی متوجه شدم که میخواهم این مسیر را بهطور جدی ادامه دهم و در کلاس نهم تصمیم گرفتم با وجود تمام مخالفتها به رشته تجربی بروم. فیزیولوژی بدن برای من خیلی مهم بود، عاشق ریاضی و علوم بودم ولی هنوز به رشته پزشکی فکر نمیکردم تا زمان کنکور که این رشته تبدیل به اولویتم شد.»
* او برای رفتن به کلاس دهم یکبار دیگر در آزمون نمونه دولتی شرکت کرد و نفر نخست آزمون شد. اینبار البته مدرسه از او استقبال کرد و به مادرش گفته بود؛ مگر میشود نفر اول آزمون را ثبتنام نکنیم. ما فقط منتظر هستیم، جنان بیاید تا او را ببینیم. «در آن مدرسه به من انرژی داده شد و نه تنها روحیه جنگجویانهام تضعیف نشد که بیشتر حفظ شد. آنجا به من میگفتند تو برای پزشکی هستی و جایت درست است و مطمئن باش که به هدفت میرسی. من از بدن اطلاعات زیادی داشتم ولی هدفم پزشکی نبود. هدفم بالاترین رشتهها در علوم تجربی بود.»
* جنان هلالی راد که حالا با رتبه ۴ هزار در رشته علوم پزشکی دانشگاه آبادان قبول شده است حتی برای شرکت در کنکور هم هیچ کتاب تستی به خط بریل نداشت و کلاس کنکور هم نرفت اما از آنجایی که سطح مدرسه بالا بود خواندن همان درسها در سطح مدرسه، دانش او را برای آزمون سراسری بالا برد. «معدلم تا سال دوازدهم بیست بود. سعی میکردم درسها را عمیق یاد بگیرم و وقتی درس را کامل یاد میگرفتم سوالهای تستی و تشریحی را حل میکردم. همان زمان هم بسیاری برایشان سوال بود که برای کنکور چطور میتوانم بدون کتاب تست درس بخوانم و در آزمون شرکت کنم.» او یک بار دیگر چندین بار پیش ازبرگزاری کنکور وقتی در تهران حضور داشت به سازمان سنجش رفت و با مدیران درباره شرایط آزمون صحبت کرد.
* حین ثبتنام گزینه نیاز به دفترچه بریل و منشی را پر کرده بود و در سازمان سنجش دوباره شرایط را توضیح داد. آنها او را مطمئن کردند که به وعدهشان درباره دفترچه و منشی عمل میکنند ولی چنین نشد. «سر کنکور نهتنها دفترچه بریل نبود که منشی هم رشتهاش غیرمرتبط بود. او دکترای شیلات داشت و به درسهای تجربی مسلط نبود. منشی با اینکه سعی کرد سوالات را بخواند اما موفق نبود چون نمودارهای فیزیک و زیستشناسی و زمینشناسی و معادلات شیمی تخصصی است به همین دلیل و دقیقا به خاطر نبود امکانات، بسیاری از سوالات کنکور را سر جلسه از دست دادم و سازمان سنجش سر قولش نماند.
* به خودم گفتم؛ دیگر تمام شد و برایم مهم نیست. این همه دوندگی کردم ولی هیچکس سر قولش نماند. من با همه کمبود امکانات خود را به اینجا رساندم ولی وقتی قدرم را نمیدانند دلیلی ندارد که خود را ناراحت کنم. مادرم خیلی ناراحت شد ولی گفتم، من یک سال دیگر را برای نبود امکانات تلف نمیکنم و با سوابق به دانشگاه میروم چون معدل کلم ۱۹ و ۷۵ صدم بود و سوابق خوبی داشتم اما وقتی نتیجه آمد رتبهام چهار هزار بود. من سوالاتی را به علت نداشتن دفترچه بریل و منشی متخصص از دست داده بودم، منتها پاسخ تمام سوالات دیگر درست بود و نمره منفی نداشتم و از طرفی معدلم بهشدت بالا بود بنابراین با از دست دادن سوالات دیگر، رتبهام پایین نیامد.
* پس از اعلام نتیجه دوباره انرژی گرفتم درحالی که با آن شرایط پیش آمده در کنکور، بسیاری فکر میکردند که قصه جنان دیگر تمام شده است چون هر کسی از من دربارهاش میپرسید، قبل از جواب میگفتم در حق من بیعدالتی شد. برای رشتههای پزشکی، داروسازی و دندانپزشکی مجاز به انتخاب رشته بودم، بنابراین با کمک خانمی که برای انتخاب رشته به من معرفی شده بود، تصمیم گرفتم که رشته پزشکی در تهران، شیراز و آبادان را به عنوان اولین گزینهها انتخاب کنم.»
البته در همان زمان هم تحقیق کردند و متوجه بودند که امکان ثبتنام در این رشته وجود ندارد اما او نمیخواست حق انتخاب رشته پزشکی را از خود بگیرد: «پدر و مادرم گفتند؛ حق انتخاب را از خودت نگیر و از همین جا، جا نزن. رشته خوب را از دست نده و انتخاب کن. اگر قبول شدی، حداقل مدرک وجود دارد که قبول شدی ولی اجازه ندادند و درنهایت هم امیدوار بودیم اگر قبول شدم با رسانهای شدن، مشکل حل شود. خانواده با این پیشنهاد، روحیه جنگجویی من را تقویت کردند و من برای انتخاب رشته اولویت اول را پزشکی و داروسازی و پیراپزشکی تهران، شیراز و بعد پزشکی آبادان انتخاب کردم.»
* صبح روز اعلام نتایج بسیاری از دبیرها و افرادی که حتی مخالف تحصیل جنان در رشته تجربی بودند به او پیام دادند و او با دریافت آن همه پیام، متوجه قبولیاش در کنکور شد. «امسال برای کنکور سال عجیبی هم از نظر انتخاب رشته و همزمان و نحوه اعلام نتایج بود. من حتی نمیدانستم نتایج کنکور اعلام شده و پس از دریافت پیامها به خواهرم گفتم نتایج را ببیند. او هم به من گفت که پزشکی قبول شدهام. پدر و مادرم خیلی خوشحال شدند و آن لحظات را تا آن موقع، هیچگاه در زندگیام تجربه نکرده بودم. مسابقات زیادی شرکت کرده و مقام آورده بودم ولی هیچکدام تاثیری که اعلام نتایح کنکور داشت را نداشت.»
* آنها در این مدت تحقیق کردند و متوجه شدند که پیش از جنان، شش نفر در کشورهای دیگر با این شرایط، مدرک پزشکی دریافت کردهاند. «آخرین نفر هم یک خانم انگلیسی است که نابینا و ناشنوا است و در دوره کووید ۱۹ مدرک خود را در این رشته گرفته است. آنها نه تنها در کشور خود مانعی ندارند که از طرف دولتها حمایت میشوند و نامشان در کتابهای سمبل اراده هم ثبت میشود چون به هر حال رشته سختی است. بنابراین متوجه شدیم مانع جهانی نیست ضمن اینکه الان آقای فرزاد طیباتی را با شرایط من در ایران داریم که در ایران اقتصاد خوانده اما وقتی به امریکا رفته در آنجا پزشکی خوانده و حالا با مدرک کایروپراکتیک در تهران مطب دارد.
* حالا که فهمیدم مانع جهانی برای افرادی چون من برای تحصیل در رشته پزشکی نیست، جنگجو بودن خود را حفظ میکنم و عقب نمیروم. خانواده هم انرژی زیادی دارند و میگویند؛ تا اینجا جنگیدی بنابراین عقب نرو. من هم گفتم تلاشم را میکنم که هفتمین نفر، ایرانی باشد تا حتی به استثنا هم که شده من این رشته را بخوانم. تمام تلاشمان را کردیم که از وزارت علوم، این اجازه را بگیریم تا ببینیم حرف آخر آنها چیست. هنوز قبول نکردند ولی امیدواریم قبول کنند. تمام تلاشم را میکنم که قبول کنند ولی اگر قبول نکنند مجبورم به دنبال مدرک زبانم باشم، از ایران بروم و در کشورهای دیگر پزشکی بخوانم.» جنان هلالی راد در حال حاضر زبان انگلیسی را در حد خوب یاد گرفته است و همزمان به صورت خودخوان و از طریق یوتیوب در حال یادگیری زبانهای فرانسه و آلمانی است، چراکه به خاطر شرایط خاصش، کمتر امکان حضور در آموزشگاههای زبان، برایش وجود دارد. او در کنار پرداختن به ریاضی و علوم و زیستشناسی در این سالها ادبیات کار کرده و در دو سال اخیر نیز رتبه نخست داستاننویسی منطقه را آورده است.
* عاشق ارباب حلقهها و هری پاتر است و همزمان به مجسمهسازی هم علاقه دارد، منتها این علاقه در کودکی به صورت ساخت مجسمه با گل بود و حالا با خمیرهای مخصوص این کار را انجام میدهد. فن بیان خوبی دارد و میگوید به قدری که در کودکی کارتنها را نگاه کرده روی فن بیانش تاثیر گذاشته است. شاید لجبازی وجه منفی آن روحیه جنگجویانه باشد که دیگران دربارهاش بگویند و از آن به عنوان یک نقطه ضعف یاد شود ولی همین روحیه او را تا این مسیر آورده است: «خیلیها میگویند جنان اگر تصمیم بگیرد دیگر به حرف هیچکس گوش نمیدهد و لجباز است. این روحیه به خاطر پدر و مادرم بود که همیشه به تصمیمم احترام میگذاشتند. میگویند؛ هیچکس نمیتواند نظر او را عوض کند بلکه او نظر دیگران را عوض میکند.
* میگویند؛ جنان تند و تیز حرف میزند و حرفهایش را رک میگوید و ممکن است بعضی وقتها این کار، خوب نباشد. میگویند؛ جنان غرور خاص خود را دارد ولی من، این غرور را مدیون قوی بودن خودم میدانم. درست است که میگویند؛ جنان یکدنده است و به حرف کسی گوش نمیدهد اما به قدری، به مسیرم فکر کردم که کسی نتواند متوقفم کند. در این دو هفته، خیلیها گفتند به جای این کارها وکیل شوم مخصوصا اینکه فن بیانم خوب است ولی وکالت و حقوق علاقه من نیست و حتی اگر بهترین وکیل دنیا هم باشم باز از خودم راضی نیستم.»
نظر شما