به گزارش سلام نو، پنج مرد تبهکار هنگامی که برای سرقت وارد خانهای میشدند، صاحبخانه را بیهوش و نقشه سرقتشان را اجرا میکردند.
ساعت ۳ بامداد ۲۱ آبان، صدای تلفن مرکز فوریتهای پلیسی به صدا درآمد و زنی وحشتزده از ورود چند سارق به خانه همسایهاش خبر داد و گفت: ناگهان متوجه سر و صدایی از خیابان شدم. معمولاً در خیابان ما تردد خودرو زیاد نیست آن هم نیمهشب، از روی کنجکاوی به بیرون نگاه کردم و سه مرد را دیدم که از طریق بالکن وارد خانه همسایه شدند.
دو خودرو هم در فاصله چندمتری از هم منتظر آنها هستند. چون با همسایهمان رفت و آمد داریم، کنجکاویام بیشتر شد و همانطور که نگاه میکردم، لحظاتی بعد دیدم همان مردان ناشناس در حالی که هرکدام وسیلهای از خانه را در دست دارند، بیرون میآیند و هر بار چند شیء مسروقه را در خودروها میگذارند. من مطمئنم آنها سارق هستند. لطفاً زودتر بیایید.
با تماس زن جوان، بلافاصله مأموران پلیس وارد عمل شده و وقتی به محل رسیدند، خودروها با دیدن گشت پلیس فرار کردند، اما مأموران موفق شدند یکی از سارقان را دستگیر کنند.
مأموران با حضور در خانه محل سرقت متوجه شدند که اعضای خانه بیهوش شدهاند. فرد دستگیرشده ضمن اعتراف به سرقت با همدستی ۴ نفر دیگر مدعی شد با دستمال آغشته به مواد بیهوشی، اعضای خانه را بیهوش کردهاند.
به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت تحقیقات برای دستگیری چهار متهم فراری و شناسایی مالباختگان احتمالی ادامه دارد.
آموزش سرقت در زندان
متهم در بازجوییها درباره انگیزه خود از سرقتهایش گفت: وضع مالیام نسبتاً خوب است، اما دوبار دعوا کردم و هر بار ۹ ماه به زندان افتادم. در طول مدتی که در زندان بودم با کلکسیونی از مجرمان و شیوه و شگرد خلاف و جرم آشنا شدم. وقتی همبندیها و همسلولیهایم میفهمیدند که به خاطر دعوا زندان افتادهام، به من میخندیدند. میگفتند حداقل کاری کن که ارزش زندان رفتن داشته باشد. همین حرفها مرا ترغیب کرد که وقتی آزاد شدم، به دنبال خلافی بروم که حداقل پول داشته باشد.
با همدستانت چطور آشنا شدی؟
بیشتر آنها همسلولیهایم بودند که در زندان با آنها آشنا شدم یا همدستان و رفیقهای آنها.
نقشه سرقتهایتان چه بود؟
از سه تا پنج صبح در خیابانهای تهران پرسه میزدیم و خانههایی را انتخاب میکردیم که به نظر میرسید صاحبخانه پولدار است. بعد هم از طریق بالکن یا شکستن در ورودی وارد خانهها شده و سرقت را انجام میدادیم. اگر گاوصندوق هم داخل خانه بود با شاهکلیدی که خودم ساخته بودم، در آن را باز میکردم.
اگر صاحبخانه داخل خانه بود، چکار میکردید؟
با یک دستمال آغشته به مواد بیهوشی وارد میشدیم و در صورتی که فرد یا افرادی داخل خانه بودند، خیلی راحت دستمال را روی دهانشان میگذاشتیم و کاری میکردیم آنها ۵ یا ۶ ساعتی عمیقتر بخوابند.
نمیترسیدی این کار باعث مرگ آنها شود؟
قبلاً روی خودمان امتحان کرده بودیم و میدانستیم چه مقدار دارو بریزیم که مرگآور نباشد.
چرا شرق تهران را برای سرقت انتخاب کرده بودید؟
برایمان فرقی نمیکرد. شاید، چون از سمت شمال کشور به تهران میآمدیم، شرق تهران را انتخاب کردیم. ما در هفته دوبار از شمال راهی تهران میشدیم و سرقتها را که انجام میدادیم، با وسایل سرقتی راهی شهر خودمان میشدیم و کمی استراحت کرده و چند روز بعد دوباره سفر به تهران و سرقت و...
نظر شما