سلام نو - سرویس اجتماعی: اگر از شما درباره قتل و قاتل سریالی در ایران بپرسند احتمالا اولین اسمی که به خاطر میآورید قاتل عنکبوتی مشهد یا خفاش شب است؛ دو قاتلی که زنها را به بهانههای مختلف میکشتند.
اما نامی وجود دارد که از هر دو نام ذکر شده وحشتناکتر است و به عنوان اولین قاتل سریالی ایران شناخته میشود؛ اصغر قاتل. علی اصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل در سال ۱۲۸۷ متولد شد و در سال ۱۳۱۳ در تهران به دار آویخته شد. او در مدت زندگی خود بیش از ۳۰ قتل مرتکب شد.
تمایز اصغر قاتل با بسیاری از قاتلان زنجیرهای پس از خود سوژه قتلها و البته جنبه بینالمللی جنایتهای او است. او کودکان را به قتل میرساند و تنها به قتل اکتفا نمیکرد، بلکه به آنها تجاوز میکرد! جنایت اصغر قاتل صرفا به ایران محدود نبود و او بخش مهمی از جنایتهای خود را در عراق مرتکب شد و به زندان افتاد، اما در نهایت آزاد شد.
تولد اصغر قاتل در خانوادهای بد نام و خلافکار!
علیاصغر بروجردی در خانوادهای بزرگ شد که به معنای واقعی کلمه جرمخیز و خلافکار بودند. سابقه دزدی و قتل و راهزنی چیزی بود که تو خانواده اصغر قاتل زیاد بود. پدربزرگ اصغر به نام زلفعلی راهزن مشهور منطقه بروجر و ملایر بود و توی راهزنیهاش سابقه آدم کشی هم داشت. علی میرزا، پدر اصغر هم پدر پیشه و مثل پدرش به راهزنی مشغول بود. علی میرزا از پدرش هم خشنتر بود و میگفتند که بیش از ۴۰ مسافر و عابر را با دست خودش به قتل رسانده است.
با این همه گذشته اصغر قاتل در هالهای از ابهام قرار دارد. مشخص نیست اصغر در بروجرد متولد شده یا عودلاجان تهران. همینطور معلوم نیست سرنوشت پدرش چه شده است. بعضی روایت میگویند علیمیرزا از راهزنان معروف راه مشهد بود که به دست نیروهای قزاق در ایران به قتل رسید و بعدها زن وی همراه با فرزندانش به بغداد رفتند. بعضی هم میگویند بد نامی علیمیرزا منجر شد که تحت تعقیب قرار بگیرد و به همین خاطر با خانوادهاش به عراق فرار کرد؛ کشوری که اصغر قتلهای خود را در آن آغاز کرد.
کشتار اصغر قاتل در عراق
یکی از برادران اصغر در بغداد قهوهخانهای برپا میکند و او هم ابتدا نزد برادرش مشغول به کار میشود. وی بعدها به فروش آجیل و تنقلات به کودکان و دانش آموزان پرداخت و از همین راه به اغفال آنان دست زد.
اصغر با فروش تنقلات به کودکان و نوجوانان با آنان طرح دوستی میریخت و کمکم با وعدههایی آنها را به خلوتی میکشید و به آنان تجاوز میکرد یا آنها را مورد اذیت و آزار قرار میداد. نخستین بار در سن ۱۴ سالگی به علت اذیت و آزار کودکان در بغداد دستگیر شد و به زندان افتاد. اما کمی سن وی باعث شد تا خطر وی جدی گرفته نشود با رضایت والدین کودکان آزاد شود.
اصغر مجدداً به فروش آجیل و تنقلات به کودکان مدرسهای روی آورد. با مشخص شدن آزار رسانی وی به ۵ کودک در بغداد، علی اصغر محکوم به ۹ سال حبس شد.
عواقب کودک آزاری باعث شد تا اصغر از سن ۲۷ سالگی بعد از تجاوز کودکان را بکشد. به این ترتیب وی تا پایان اقامت خود در عراق ۲۵ کودک و نوجوان را به قتل رساند. به اعتراف خودش هنگامی که آخرین کودک را در بغداد میکشت توسط کودک دیگری دیده شد به همین علت به سرعت و برای همیشه از عراق فرار کرد و به ایران بازگشت.
اصغر قاتل درباره جنایتهایش در عراق میگوید:
درعراق در قهوهخانه برادرم هر چه پول میگرفتم خرج اطفال میکردم. مدتی هم در مساجد، آجیل میفروختم و با اطفال رابطه برقرار میکردم تا این که به علت فریب دادن ۵ بچه از فرزندان متمولین آنجا سال حبس کشیدم. پس از آزادی، از برادرم خواستم که برایم زن بگیرد ولی قبول نکرد.
دیگرهمیشه با اطفال بودم تا این که یک شب یک شاگرد نجار به نام حسن را فریب دادم با پنج نفر دیگر به او تجاوز کردیم به خاطر همین دو سال حبس کشیدم و از طرف محکمه تحت نظر پلیس بودم. هر شب پلیس در خانه میآمد و بودن مرا در خانه کنترل میکرد، پس تصمیم گرفتم به هر پسری که تجاوز میکنم، او را به قتل برسانم.
در بغداد ۲۵ پسر را سر بریدم اغلب جنازه را در شط غرق میکردم، برخی را هم به قدری ماهر شده بودم که از سر بریدن هیچ آثاری نمیگذاشتم آخرین بچه را که میکشتم کودک دیگری مرا دید که من از همانجا به ایران فرار کردم.
آدم کشی در ایران و بازداشت
اصغر قاتل در مدتی کوتاه هشت نفر را در تهران کشت و جنازههای آنها را در جنوب تهران رها ساخت. با این وضعیت سردار تیمورخان مفتش باتجربه تامینات تهران مأمور پیگیری قتلهای زنجیرهای در جنوب تهران شد. مأموران با اجیر کردن چند چاه کن، به تلاش خود برای یافتن اجساد در قنات ادامه دادند. ماموران در ۸ اسفند ۱۳۱۲، به مردی میانسال در بیابان برخوردند که یک پیت حلبی و یک پشته حمالی همراهش داشت. او که اصغر قاتل بود در آن موقعیت از دست ماموران فرار میکند اما بعد از ۲ روز در حوالی شاه عبدالعظیم دستگیر میشود.
اصغر قاتل بعد از بازداشت به کشتن ۲۵ کودک در عراق و ۸ کودک در ایران اعتراف کرد. او دلیل کار خود را این طور میگوید:
«اینها یک عده بیپدر و مادر هستند؛ بیسر و پا و خوشگلاند. وقتی که ریش آنها درآمد، دزدی میکنند. من با اینها دشمنی دارم. اینها دشمن مملکت هستند. به این جهت آنها را کشتهام. من در خارجه که بودم از اینها خیلی بودند و خیلی از آنها را کشتم. اینجا هم که آمدم، دیدم در اینجا هم هستند و آنها را میکشتم.»
اصغر قاتل در زندان؛ ترسناک و خوش آواز
علی صالح اردوان از بزرگان بختیاری که در ایام بازداشت اصغر قاتل در زندان قصر به دلایل سیاسی در بند بود مینویسد:
اصغر قاتل هم در همین زندان نمره یک محبوس بود. ولی بهقدری مورد احترام و مراعات واقع میشد که سبب حیرت عموم بود. مأمورین میگفتند: چون به هر صورت به دارش میکشند، از این لحاظ مراعاتش را میکنند. ولی این گفته حقیقت نداشت. زیرا محبوسین دیگری هم بودند که کشتن آنها حتمی بود و هیچگاه به این نحو مورد عنایت واقع نمیشدند. علت حقیقی این بود که مأمورین از او میترسیدند. او مردی بود بلندقامت، چهارشانه، زردموی و چشم روشن، بینهایت قوی و خوی درندگی و سبعیت از پای تا سرش نمایان بود. هیچیک از مأمورین را یارای این نبود که بهتنهایی یا با کمک دیگری با وی بستیزد. لذا با او از در دوستی و مدارا پیش آمدند.
اردوان می نویسد: غذایش هر وعده سه ظرف چلوکباب و مخلفات آن بود. به طوری که روزی، چون یک ظرف دوغ از ناهارش کم بود غذا صرف نکرد تا همه به جنبوجوش افتادند و کسری آن را ترمیم نمودند. آوازی بسیار خوش و مطبوع داشت، ولی خواندنش منحصر به ابیات عربی و لحن حجازی بود.
دیدار با رضا شاه
سلیمان بهبودی از مشاهیر دربار پهلوی در کتاب خاطرات خود به دیدار رضاشاه پهلوی با اصغر قاتل اشاره میکند:
اعلیحضرت همایونی فرمود: بله، آدمهای بد را باید از بین برد.
علیاصغر گفت: بله قربان، همهشان را از بین بردم!
بعد فرمود: باز هم هستند؟
گفت: بله قربان.
اعلیحضرت پرسید: چند نفر را کشتی؟
اصغر بدون معطلی جواب داد.
بعد پرسید: چرا خارجیها را نکشتی؟ مگر داخل آنها بد نبود؟
جواب داد: چرا قربان! از آنها هم ۲۵ نفر را در بغداد کشتم.
بعد اعلیحضرت با نفرت و خشونت فرمود: ببریدش جانی بالفطره را!
خود اصغر قاتل درباره دیدارش با رضا شاه به اردوان میگوید: اعلیحضرت سؤال فرمود: علت اینکه بچههای بیگناه مردم را بعد از ارتکاب به آن عمل شنیع سر میبریدی چه بود؟
جواب عرض کردم: قربان اولاً این بچهها همه لواطکار بودند و گناهکار؛ در میان آنها بیگناهی نبود.
اعلیحضرت فرمود: پس تو خودت هم که لواط کار بودی، گناهکاری؟
جواب عرض کردم: قربان برای اینکه بر غلام مسلم و محقق شود که این اطفال لواط کارند، این آزمایش را میکردم که بعداً با اطمینان خاطر سرشان را کف دستشان بگذارم. چون نمیخواستم در مملکتی که اعلیحضرت شاهی میکند، یک نفر لواط کار وجود داشته باشد.
گفتوگو با اصغر قاتل: از کشتن بچهها خیلی خوشحال میشدم
روزنامه اطلاعات هم در آن ایام گفتوگویی را با اصغر انجام داد که بخشی از آن در زیر میآید:
آیا پس از کشتن آنها تغییر حالتی برای تو دست نمیداد؟
ابداً، بهعکس خیلی خوشحال میشدم. فقط افسوس میخورم که یک نفر دیگر را در نظر داشتم بکشم، ولی موفق نشدم و گرفتار شدم.
آن یک نفر که بود؟
احمد خرسی!
مشروب هم میخوردی؟
چهار سال است توبه کردهام!
سابق چقدر مشروب میخوردی؟
شبهایی که خوش بودم دو بطری عرق میخوردم.
منبع: آفتاب، روزنامه ایران، ایرنا
نظر شما