به گزارش سلام نو به نقل از ایسنا، نم نم باران از لای سفال های کوزه ای بام به پایین فرو می ریزد و در «کوچه ساعتچی» به دنبال جای دنجی هستم که ۳ سالی می شود یک عده دور هم جمع می شوند، کتاب می خوانند و حال خوبشان را با هم تقسیم می کنند. اما در شهر لنگرود، کسی به نامگذاری کوچه ها از سوی شهرداری، توجه ندارد. از هر کس بپرسید، «کافه کتاب راپا»؟ می گوید برو «کوچه فرید» و این نام چقدر برایم آشناست.
۲۰ سالی می شود قدیمی ترین مطبوعاتی لنگرود بسته شده است ولی مردم لنگرود، با مطبوعاتی «صالح فرید لنگرودی» خاطره دارند. مطبوعاتی او در همین کوچه بود.
صالح فرید خود از اهالی تئاتر و نمایش لنگرود بود و خیلی از مردیم لنگرود او را به نام «فرید تعزیه خوان» و «فرید شمر» می شناسند. او سالها در روزنامه اطلاعات تهران و گروه های نمایشی کار کرده و سال ۱۳۴۲ به زادگاهش لنگرود بازمی گردد و در همین کوچه نخستین و قدیمی ترین مطبوعاتی لنگرود را راه اندازی و مدتی بعد علاوه بر تدارک گروه های نمایشی، تعزیه لنگرود را هم پایه گذاری می کند. متاسفانه گفته شده مطبوعاتی فرید، بخاطر ضمانت بانکی فردی از دست می رود.
اگر جوانترها ندانند که پاتوق پدرانشان، «کتابفروشی میرفطروس» و «مطبوعاتی فرید» بود، اما کوچه فرید نامی است که شنونده را به سالهای دور می برد. به روزهایی که شهر لنگرود، سرآمد شهرهای فرهنگی شرق گیلان بود، شب های شعر و تئاترها و تعزیه هایش هنوز جزو خاطرات نسل های ۵۰ تا ۷۰ است.
حالا «کافه کتاب راپا» در کوچه فرید، انگار تولد دوباره همان نشست های فرهنگی است، اما برای نسلی که با اندیشه های نو و سبک زندگی متفاوت در جستجوی معنای زندگی هستند.این کافه، ۳ سالی هست در یک عمارت تاریخی توسط تعدادی از جوانان خوش فکر لنگرود راه اندازی شده است.
از درب ورودی که وارد دالان باریک خانه می شوید، کاغذ یادداشت کسانی که از این کافه خاطره خوبی دارند، بر دیوار دالان آویخته شده است. انگار پرده ای از کاغذ، حاوی اندیشه های جدید بر دیوار کافه به یادگار مانده است.
جلوتر تلویزیون سیاه و سفیدی که رویش نوشته شده؛ «یادش بخیر» و مرا به دوران کودکی می برد که انیمیشن ها دوران کودکی را با شوق فراوان ولی سیاه و سفید می دیدیم.
عمارت؛ بنایی دو طبقه در یک باغ است که با یک راه پله چوبی به طبقه بالا می رود. اتاق هایی در طبقه نخست و چند اتاق و یک ایوان وسیع در طبقه بالا که با ستون های چوبی و شیرسرهای کنده کاری شده، سربندی ایوان و بام سفال سر را استوار نگه داشته است. سبک خانه روایتگر معماری اواخر دوره قاجار است و کف حیاط همچون خانه های قدیم گیلان با قلوه سنگ های رودخانه ای کف پوش شده است.
درختان باغ پر از نارنج و پرتقال شده و برگ های پهن و وسیع گیاه باباآدم، خانه باغ های قدیم گیلان را تداعی می کند و در این روزها که خانه ها کوچک و کوچکتر می شود و حیاط ها آب می روند و دیگر خبری از چاه آب و باغ و گل های شمعدانی دور حوض نیست، کافه کتاب لنگرود، پاتوقی برای جوان هایی شده که این سبک خانه ها را کمتر دیده اند.
مدیر کافه کتاب راپا، درباره این خانه که ۳ سالی است احیا شده، می گوید: ۳ سال پیش وقتی این خانه را از مالک اجاره کردیم تا یک متر حیاط پر از علف هرز بود و فقط بدنه چاه حیاط را می توانستید ببینید. تمام حیاط پر از شاخه های شکسته درختان و سفال های فروافتاده بام بود. با زحمت فراوان خانه را روبهراه و در حد توانمان مرمت کردیم. حتی گلکاری و باغچه بندی های حیاط هم به همت خودمان بود.
آقای تاج با اشاره به قدمت تاریخی این خانه و کاربری های قبلی عمارت توضیح می دهد: سال ساخت خانه را نمی دانم، ولی ۸۰ ساله های لنگرود از این ساختمان خاطره دارند و آنگونه که از کهنسالان شنیده ایم، این بنا متعلق به یک تاجر برنج بوده است.
به جز فضای مسکونی، انتهای حیاط هم انبار و اسطبل دیده می شود و باتوجه به نزدیکی عمارت به بازار لنگرود و باغ سبزه میدان، می توان گفت در زمان خودش رونق زیادی داشته است.
وی اضافه می کند: بعد از انقلاب ۵۷، این بنا به عنوان کمیته انقلاب کاربری پیدا کرد. زمانیکه ما بنا را اجاره کردیم، هنوز شعارنویسی های اول انقلاب، روی برخی از دیواها بود که اکنون با رنگ پوشیده شده است. بعد از آن مدتی به عنوان مدرسه تغییرکاربری پیدا کرد و بعدها می شود مطب دکتر پورامام علی. او پزشک متخصص قلب و عروق بود و دهه شصتی های لنگرود، به خوبی به یاد دارند که به این مطب می آمدند. ما هم از ورثه پورامام علی بنا را اجاره کردیم.
تاج، بخش های مختلف خانه را نشان می دهد و توضیح می دهد که چگونه بنا را مرمت کرده اند تا بتواند پاسخگوی کاربری جدیدش باشد. وی در علت نامگذاری کافه هم می گوید: هدف ما راه اندازی کافه ای بود که پاتوقی برای اهالی فرهنگ باشد. ما در این کافه هفته ای یک بار برنامه های کتاب خوانی و نمایش نامه خوانی و بعضا اجرای نمایش هم داریم و ایوان وسیع طبقه دوم، به نوعی برای ما کاربری سن تئاتر را دارد.
مدیر کافه کتاب لنگرود از استقبال جوانترها از فضای فرهنگی جدید می گوید و از اینکه ممکن است بزودی این کافه بسته شود.
تاج می افزاید: موعد اجاره ما تمام شده و مالک تاکنون راضی به تمدید اجاره نشده است. حالا که کافه بین اهالی جا باز کرده و مورد استقبال قرار گرفته، مالک نگران است مبادا این بنا از سوی اداره میراث فرهنگی ثبت ملی شود.
مدیر کافه کتاب راپا، این روزها دنبال بنای تاریخی دیگری در لنگرود است تا بتوانند با احیای آن پاتوق دیگری برای کتابخوان های لنگرود و دورهمی های نسل جوان ایجاد کند.
و من در زمان خداحافظی از خانه تاجر برنجی که نامش هم در تاریخ نمانده، می گویم: «بقول بزرگی زندگی مثل تئاتر، لحظه به لحظه و زنده است... کات ندارد و مجال تمرین یا اجرای دوباره را نمی دهد. اگر خرابش کردی، نباید بقیش را ببازی، فقط میتوانی بقیه اش را بهتر و بهتر بازی کنی.»
نظر شما