به گزارش سلام نو میرزا تقیخان فراهانی ملقب به امیرکبیر از بزرگترین و تاثیرگذارترین رجال سیاسی دو قرن اخیر ایران و فرزند کربلایی محمد قربان فراهانی که در یکی از روستاهای فراهان اراک متولد شده بود و در محضر خانواده قائم مقام نشو و نما یافته بود در کوتاه مدتی با نشان دادن ذکاوت خود در ماموریتهای سیاسیاش و کارهای فرهنگی، همچون تاسیس دارالفنون و نشر روزنامه و اصلاح وضع نظام، پایان دادن به فتنه سالار در خراسان و صدها کار دیگر، چنان به اوج اصلاحی رسیده بود که در دورهی ناصری دیگر مثل او را کسی شاهد نبود.
اما یکی از آفتهای رایج دورهی قجری دامنگیر امیرکبیر و آن هم آفت چشم و همچشمی بود که یک شبه حکم قتل وی را برای او رغم زد.
خلاصه زندگینامه امیرکبیر
امیرکبیر با نام کامل میرزا محمدتقی خان فراهانی اولین صدراعظم ایران در دوره ناصرالدین شاه قاجار بود. او در منطقه فراهان متولد شد و دوره کودکی خود را در دربار قائم مقام فراهان گذراند.
امیرکبیر بهواسطه هوش و ذکاوتی که داشت مورد توجه قائممقام و عباس میرزا نایبالسلطنه قرار گرفت.
میرزا محمدتقی در سنین جوانی به خدمت خاندان قائم مقام فراهان درآمد و پس از آن برای مدتی سمت «مستوفی نظام» را به عهده داشت.
محمدتقی خان پس از مرگ محمدشاه و به کیب مقام پادشاهی توسط ناصرالدین شاه، بهعنوان صدراعظم ایران انتخاب شد.
او در دوران کوتاه صدارت خود در راستای پیشرفت کشور اقدامات بسیاری انجام داد که میتوان از میان آنها به گسترش روابط خارجی، ایجاد سفارتخانههای دائمی در کشورهای دیگر، اصلاحات در دستگاههای دولتی، تاسیس مدرسه دارالفنون و توسعه پستخانهها و چاپارخانهها اشاره کرد.
امیرکبیر دارای القاب زیادی از جمله کربلایی محمد تقی، میرزا محمدتقیخان، مستوفی نظام، وزیر نظام، امیر نظام، امیرکبیر و امیراتابک اعظم بود.
امیرکبیر پس از حدود سه سال صدارت با دسیسه درباریان و مادر شاه از سمت خود برکنار و به کاشان تبعید شد. او حدود ۴۰ روز بعد در باغ فین کاشان توسط علی خان حاجبالدوله به قتل رسید. روز ۲۰ دی، سالروز درگذشت امیرکبیر در تقویم «روز ملی توسعه» نامگذاری شده است.
از تولد تا شهادت میرزا محمدتقی فراهانی
میرزا محمدتقی فراهانی، در تاریخ ۱۹ دی ماه سال ۱۱۸۵ خورشیدی در روستای هزاوه منطقه فراهان، از توابع شهرستان اراک متولد شد. خانواده پدری و مادری میرزا تقی خان از طبقه پیشهور بودند. پدر او، کربلایی قربان از آشپزان دربار قائم مقام اول، خاندان بزرگ قریه مهرآباد بود و مادر او که فاطمه سلطان نام داشت، دختر استاد شاه محمدبنا از اهالی فراهان بود.
محمدتقی در دوره کودکی با فرزندان خردسال قائم مقام اول همبازی بود. مورخان نقل کردهاند که او مسئولیت انتقال ظروف غذا به حجره درس فرزندان قائم مقام را به عهده داشت و همین امر سبب میشد پس از بردن ظرفهای غذا پشت در حجره مانده و به درسها گوش فرا دهد.
در روایتها آمده است که روزی قائم مقام از فرزندان خود سوال درسی میپرسد؛ اما هیچ یک موفق به پاسخگویی نمیشوند.
امیرکبیر جواب سوال را میدانست و به آن پاسخ میدهد؛ پس از این اتفاق قائم مقام به او انعامی میدهد؛ اما او قبول نمیکند و در عوض از قائم مقام میخواهد تا به او اجازه دهد بههمراه فرزندان او از کلاسها بهره ببرد.
محمدتقی شیوههای منشیگری، نامهنگاری و صدور احکام دیوانی را از قائم مقام یاد گرفت تا اینکه قائم مقام پس از مدتی تحریر و نگارش پارهای از احکام و نوشتهها را بر عهده محمدتقی خان گذاشت.
محمدتقی پس از رسیدن به سن جوانی موفق شد سمت منشیگری در خانه قائم مقام را به دست آورد.
منشی گری در منزل قائم مقام باعث کسب تجربه برای محمدتقی خان شد. او بهواسطه این شغل توانست با رجال سیاسی آن زمان آشنا شود و حتی با شاه ملاقات کند.
در سال ۱۲۰۸ شمسی، پس از قتل گریبایدوف در ایران، امیرکبیر هنگامی که تنها ۲۲ سال داشت به دستور قائم مقام مامور شد تا برای عذرخواهی بههمراه «خسرو میرزا» به روسیه تزاری سفر کند. دومین ماموریت او نیز زمانی صورت گرفت که او وزیر نظام آذربایجان بود.
در این ماموریت او بههمراه ناصرالدین میرزا که در آن زمان ولیعهد بود به ایروان سفر کرد تا با تزار روسیه که به این شهر آمده بود ملاقات کند.
اولین ماموریت مهم سیاسی امیرکبیر زمانی بود که او به ریاست هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس «الرزنه الروم» برای حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی برگزیده شد که این ماموریت دو سال به طول انجامید.
پس از اینکه محمدشاه در سال ۱۲۲۷ شمسی درگذشت، میرزا تقی مسئولیت رساندن ولیعهد از تبریز به تهران را بر عهده گرفت.
او با قرض گرفتن ۳۰ هزارتومان از یک تاجر تبریزی موفق شد تا نیروی نظامی تدارک دیده و بههمراه ولیعهد راهی تهران شود.
آنها پس از ۶ هفته به تهران رسیدند و ناصرالدین شاه بلافاصله پس از تاجگذاری میرزا محمدتقی را بهعنوان صدراعظم خود برگزید و به او لقب «امیرکبیر» را داد. در فرمان ناصرالدین شاه هنگام انتخاب امیرکبیر بهعنوان صدراعظم آمده است:
ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق میافتد، میدانیم.
همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم. بهجز شما به هیچ شخص دیگر چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.
چگونگی قتل امیرکبیر ماجرایی تامل برانگیز و تاثرگذار است که افراد و عوامل بسیاری در آن نقش دارند.
اقدامات و برنامههای اصلاحی امیرکبیر به مذاق بسیاری از رجال سیاسی، دیوانیان سنتی، دولت مردان، درباریان و سفارتخانههای خارجی خوش نیامد و از همان آغاز سرناسازگاری با او برداشته و اندک اندک موفق شدند تخم بدگمانی و سوءظن را نسبت به امیرکبیر در دل شاه بکارند.
در میان دشمنان و بدخواهان امیرکبیر یک نام از دیگران پررنگتر و برجستهتر است؛ مهد علیا، مادر ناصرالدین شاه قاجار و مادرزن امیرکبیر که سرسختانه و مجدانه در راه سقوط امیر کوشید تا بالاخره موفق به عزل وی شد و پس از چندی با برنامهریزی نحوه کشتن امیرکبیر، نقشه قتل او را کشید.
جسد امیرکبیر ابتدا در گورستان «پشت مشهد» کاشان دفن شد اما چند ماه بعد پیکر او به درخواست همسرش به کربلا منتقل شد و در اتاقی به خاک سپرده شد که به روی صحن حرم مطهر امام حسین (ع) باز میشود.
- محل دفن جنازه امیرکبیر: عراق، کربلای معلی، حجره جنوب شرقی صحن امام حسین (ع)
درباره قتل امیرکبیر
ماجرای قتل غم بار امیر با نام مهد علیا گره خورده است؛ او که به هر دلیل سرسختترین دشمن امیر معرفی میشود، موثرترین فرد در کشته شدن امیر شناخته شده است.
در گزارشهای وزیر مختار انگلیس آمده است: “برانداختن دولت امیرنظام، بیشتر نتیجه توطئه و نیرنگ اندرون شاه است که در رأس آن مهد علیا مادر شاه قرار دارد. ”
مهد علیا که نام اصلیاش ملک جهان خانم است، همسر محمدشاه و مادر ناصرالدین شاه قاجار است. تمامی هم عصران او و نیز نویسندگان و پژوهندگان، مهد علیا را زنی قدرتمند، بانفوذ و مدیر و مدبر توصیف کردهاند.
او در زمان پادشاهی همسرش به سبب بیماری و نیز درویش مسلکی شاه، در امور کشور و مسائل سیاسی و عزل و نصبها نفوذ و دخالت فراوانی داشت و به صدرات رسیدن امیرکبیر، باوجود نارضایتی و تلاشهای مهد علیا برای صدارت مهرههای خود، سبب خشم او شد.
دلایل گوناگونی را در باب کینه مهد علیا نسبت به امیرکبیر برشمردهاند؛ از تلاش مهد علیا برای جلب نظر امیرکبیر و دست رد امیر بر سینه او گرفته تا جاه طلبیها و فزون خواهیهای مهدعلیا.
آنچه بدیهی است اصلاحات امیرکبیر منافع بسیاری را در دربار به خطر انداخت و دشمنان زیادی را برای امیر به وجود آورد؛ دشمنانی که خود امیرکبیر از وجود آنها و دسیسههایشان باخبر بود، اما به سبب شوق و انگیزهاش برای اعاده عظمت ایران، از اقدامات خود عقب نمینشست.
دشمنان امیرکبیر در دربار که از سوءظن مادر شاه نسبت به امیر باخبر بودند، شکایات خود را نزد او میبردند و در توطئه علیه امیر با مهد علیا هم داستان میشدند. اندرونی شاه یکی از مهمترین کانونهای مخالفت با امیر بود.
محدودیتهای فراوانی که امیرکبیر برای مادر شاه به وجود آورد، ازجمله قدرت مطلق امیر و تبدیل شاه به یک مقام تشریفاتی، تخفیف شاهزادگان قاجاری، کاهش حقوق و مستمریهای وی و دیگر زنان دربار، زیر نظر گرفتن رفت و آمدها و روابطش با شاهزادگان و سفارتخانههای بیگانه ازجمله انگلستان، محدودکردن ملاقاتهای او با شاه و دیگر محدودیت ها؛ مهد علیا را به دشمن اصلی امیرکبیر بدل کرد.
امیرکبیر با اقدامات خود، دشمنان زیادی در دربار داشت، اما هیچکس مانند مهد علیا با امیر دشمن نبود؛ زنی که امید فراوانی به پادشاهی فرزند و نفوذش بر او به عنوان ملکه مادر داشت، با سدی قدرتمند به نام امیرنظام برخورد کرد.
خصومت مهد علیا با امیر به حدی بود که ازدواج دخترش عزت ملک خانم با امیرکبیر به فرمان ناصرالدین شاه نیز نتوانست در بهبود روابط آن دو مؤثر باشد. مهد علیا که در برابر امیر خود را ناتوان میدید، در ساقط کردن او از قدرت و حتی از حیات، هرچه دسیسه و تدبیر داشت به کار گرفت.
نحوه توطئه عزل امیرکبیر
مهمترین کاری که مخالفان امیرکبیر و در راس آنها مهد علیا برای براندازی امیر انجام دادند، به وحشت انداختن شاه از قدرت امیرکبیر و تحریک حسادت شاه بود.
مهد علیا همیشه خطر قدرتیابی روزافزون امیرکبیر و به حاشیه رانده شدن شاه را به پسرش گوش زد کرده و او را از امیرنظام بیم میداد.
قتل میرزاتقی خان امیرکبیر
مهدعلیا سعی کرد ناصرالدین شاه را متقاعد کند که امیر سودای سلطنت را در سر میپروراند و عزت و احترام او نزد مردم بیشتر از شاه است. این توطئه چینیها و دسیسهها ابتدا در شاه کارساز نبود، ولی آن قدر تکرار شد و آن قدر از زبانهای مختلف شنیده شد، که سرانجام در او اثر کرد.
مهد علیا به بهانه زیارت و ساختن بقعهای برای امام زادهای ساختگی به شهر ری رفت و در آنجا به اتفاق هم دستان خود تصمیم گرفتند برای نابودی امیر در همه جا شایع کنند که امیرکبیر خیال عزل شاه را دارد و میخواهد به جای او بنشیند.
علاوه بر این، مهد علیا و دیگران سعی کردند وضعیت کشور را آشفته کرده و به شورشها دامن بزنند و با این کار امیر را در تنگنا قرار دهند. ازجمله آنها تشویق بابیها به ادامه شورشها و اغتشاشات، دامن زدن به فتنه سالار، تحریک سربازان و نظامیان بود.
سرانجام تلاشهای همه جانبه مخالفان امیرکبیر، اعم از اندرونی دربار به ویژه مادر شاه، سفارت انگلیس و افرادی نظیر میرزا آقاخان نوری، نتیجه بخشید و شاه جوان و بیتجربه را از موقعیت صدراعظم توانمند خود به وحشت انداخت. آنها ابتدا موفق شدند مقام صدارت را از او خلع کنند، اما مقام امارت همچنان در دست امیر بود.
در روز ۲۰ آبان ۱۲۳۰ هـ.ق ناصرالدین شاه با ارسال این دست خط، امیرکبیر را از صدارت عزل کرد: “چون صدارات عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم. باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید. ”.
ماجرای تبعید امیرکبیر
مهد علیا و دیگر مخالفان امیرکبیر اما با وجود اینکه پیروزی بزرگی به دست آورده بودند، به آن اکتفا نکرده و به توطئه چینیهای خود ادامه دادند.
آنها میدانستند که صرف وجود امیرکبیر در تهران، چه اندازه برایشان مشکل آفرین است و نیز به خاطر تعلق خاطر شاه به او همواره احتمال بازگشت دوباره امیرکبیر به قدرت توسط شاه وجود دارد.
این بود که با همکاری و مشاوره با کلنل شیل، وزیرمختار انگلیس، هم شاه و هم امیرکبیر را راضی کردند که امیر به حکومت کاشان منصوب شود.
پس از آن نیز شایعه کردند که امیرکبیر قصد پناهنده شدن به سفارتخانه روسیه را دارد و با این شایعات شاه را بیم ناک کردند.
شاه نیز امیر را از کلیه مناصب دولتی و لشکری (امیرنظامی و حکومت کاشان) عزل کرد. یک یا دو روز بعد امیر همراه با مادر و همسر و فرزندانش (علیرغم مخالفت شاه و مهد علیا) راهی فین کاشان شد.
صدور فرمان قتل امیرکبیر
دشمنان حتی وجود امیرکبیرِ فاقد منصب و مسئولیت و دور از پایتخت را نیز برنتابیدند و از ترس بازگشت دوباره او به قدرت، نقشه کشتن امیرکبیر را کشیدند.
مهد علیا و میرزا آقاخان نوری برای دستیابی به اهداف خود نبودن امیرکبیر را لازم میدانستند، اما گرفتن چنین فرمانی از ناصرالدین شاه کار سادهای نبود و با سخن چینی و بدگویی از امیر نزد شاه، نتیجهای حاصل مهد علیا و دیگران نشد.
مهد علیا که احساس شاه نسبت به امیر را میدانست، سعی کرد در مواقع غیرعادی فرمان قتل امیر را از او بگیرد.
سرانجام فرصت مناسب را به دست آوردند.
چهل روز پس از تبعید امیرکبیر به کاشان در شبی که جشن عروسی علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه با سلطان خانم بود و زمانی که ناصرالدین شاه که از خود بی خود شده بود، مهد علیا فرصت را مغتنم شمرده، فرمان کشتن میرزا تقی خان امیرکبیر را خطاب به علی خان حاجبالدوله فراش باشی، از فرزندش گرفت.
شاه که نیمههای شب به خود میآید، دستور میدهد که حاج علی خان را ببیند و حکم را برگرداند، اما به او گفتند که حاج علی خان برای اجرای دستور به سمت کاشان راه افتاده است.
نحوه کشتن امیرکبیر در حمام فین کاشان
هنگامی که علی خان فراش باشی به کاشان رسید، امیرکبیر در حمام بود؛ ماموران دولتی درهای حمام را بستند تا کسی داخل نشود.
امیرکبیر که در گرمخانه حمام غرق در خیالات خود نشسته بود، به یکباره متوجه ورود جلادان شاه به محوطه حمام میشود و پس از طی صحبتهایی بین امیر و فرستاده شاه، سرانجام علی خان با کمال گستاخی و جسارت از امیرکبیر میخواهد که بدون یک لحظه فوت وقت آماده مرگ گردد و تنها تقاضایی که از امیر قبول میشود، این است که نحوه اجرای حکم را خودش تعیین کند.
امیر از جا بلند شد و غسل کرد و در وسط گرمخانه نشست و چون عادت به رگ زدن و خون گرفتن داشت، دستور داد که دو رگ بازوی وی را قطع کردند و دو دست را روی زمین گذاشت و شاهد فواره زدن خونهای گرم و پرجوش و خروش، که جز استقلال و عظمت کشور چیزی نمیتوانست آن را تسکین دهد، بود.
پس از گذشت لحظاتی علی خان نگاهی به جلاد دیگر انداخت و دستور داد لگدی به میان دو کتف امیرکبیر بزند و سپس حولهای به دهان امیرکبیر فرو کرد و راه نفس او را که به شمارش افتاده بود نیز بر او بست و پس از چند لحظه جسد بیجان میرزا تقی خان امیرکبیر در میان خونهای صحن گرمخانه حمام فین افتاده بود و فرستادههای ناصرالدین شاه با عجله و شتاب بسوی تهران روانه شدند تا خبر قتل امیر را برسانند.
به این ترتیب، با حسادتها، کینهتوزیها و دسیسههای بسیاری از جمله مهد علیا، مادر ناصرالدین شاه، ایران یکی از شریفترین و نجیبترین خدمتگزاران خود را از دست داد.
نظر شما