به گزارش سلام نو، پس از باران داستان دکتر صادق مهرپرور و همسرش ستاره سالاری است که وقتی عازم شمال ایران « گیلان» میشوند در یک تصادف رانندگی کشته میشوند و فرزندانشان (مرضیه و مسعود) از آنجایی که به این مرگ مشکوک هستند.
جهت بررسی بیشتر به شمال سفر میکنند، هرچه از سفرشان در شمال میگذرد آنها از راز خانوادگیشان اطلاعات بیشتری بهدست میآورند.
این اطلاعات به نقل از مادربزرگشان نقل میشود.
در روایتی که خدمتکار مادربزرگ مرضیه و مسعود،شیرین « مهناز انصاری »از رویدادهای قدیم بازگو میکند، به داستان زنی اشاره میشود که شوهرش ارباب است و به خاطر بچهدار نشدن زنش با اصرار مدام زن اولش«کتایون ریاحی»تصمیم به ازدواج میگیرد که با یک دختر رعیت ازدواج کند و از طبقه رعیت همسر اختیار کند
این وسط مادرزن اول ارباب «مهرش صبرکن» به همراه برادرزن اول ارباب « رحیم نوروزی» مشقتهای زیادی به زن ارباب میدهند.
خانوم کوچیک « مرجان محتشم» با اینکه یک رعیت زاده بود، به اصرار خانوادهاش زن دوم ارباب روستا شد تا برای او پسری به دنیا بیاورد.
نهایتاً فرزندی که به دنیا آورد یک دختر بود. در آخر هم بعد از کشته شدن همسرش آواره شد و از خانه خان بیرونش کردند.
نظر شما