کیتی هر وقت بخواهد او را داخل کمد بگذارم، این چهره غمگین را در می آورد.
دوک بعد از اینکه تصادفاً یک گلدان گل را شکست واقعاً ناراحت شد.
وقتی ساعت 4 صبح گرسنه است ولی همه خوابند.
گربه من اخیراً بچه گربه داشت. من نام این یکی را گربه غمگین گذاشتم.
وقتی کوپر می خواهد بازی کند، اما همه ما مشغول تماشای تلویزیون هستیم.
شیر آب حمام را درست کردید؟ چرا؟ چرا این کار را با من می کنی؟
همه دوستانم به من گفتند که یک جعبه را امتحان کنم، اما ببین که صاحبم چه چیزی به من داده است ؟ این یک کاسه است و من خیلی غمگینم.
از قیافه اش خیلی گیج می شوم... غمگین است یا کنجکاو؟
صورت سگی شاد در چین های پیشانی این سگ غمگین وجود دارد.
زندگی واقعی سام غمگین
با میلی، قلدر انگلیسی بدخلق من آشنا شوید
من نمی خواهم فقط در سایه بنشینم. بیا بازی کنیم!
داچشوند من ناراحت است که دستانش هرگز آنقدر دراز نخواهد بود که بتواند یک سلفی مناسب بگیرد.
فقط ساعت 10 صبح است، می خواهم بیشتر بخوابم.
نظر شما