۲۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۸:۱۰
کد خبر: 9766597

انگیزشMotivation  وضعی است که به رفتار نیرو و سمت و سو می دهد.<br/>انگیزش از لحاظ ذهنی به عنوان یک میل هشیار، تجربه می شود مانند: میل به غذا، نوشیدنی، میل جنسی و...

علل انگیزش شامل دامنه ای از رویدادهای فیزیولوژیک درون مغز و بدن تا فرهنگ و تعامل های اجتماعی می شود.

انگیزش های اساسی مانند تشنگی، گرسنگی و ارتباط جنسی تا میزان زیادی برخاسته از میراث زیست شناختی ما هستند.

درمورد انگیزش های پایه، روانشناسان بین دو نوع نظریه ی انگیزش، تمایز قائل شده اند.

این تمایز عوامل ایجاد انگیزش و چگونگی کنترل رفتار توسط انگیزش را شامل می شود.

نظریه های سائقDrive Theories که بیانگر موارد مذکور هستند، بر نقش عوامل درونی در انگیزش تأکید دارد.

برخی سائق های درونی مانند سائق های مرتبط با گرسنگی یا تشنگی، بازتاب نیازهای پایه ای فیزیولوژیک هستند.

انگیزش هایی مثل ارتباط جنسی یا پرخاشگری، عوامل سائق، بستگی کمتری به نیازهای فیزیولوژیکی مطلق دارند.

نظریه های مشوّقIncentive انگیزشی هستند که بر نقش انگیزشی رویدادهای بیرونی یا موضوع موردنظر تأکید می کنند.

غذا، نوشیدنی، شریک جنسی، موضوع به وجود آورنده ی پرخاشگری، ارتباط با دیگران، احترام، پول، پاداش و موفقیت، همگی مشوّق هستند.

مشوّق ها موضوعات انگیزش هستند و بیشتر آن ها به عنوان پاداش نیز عمل می کنند.

آن ها می توانند باعث ایجاد لذت شوند و رفتار ایجاد شده را تقویت می کنند.

برخی از مشوّق ها، تقویت کننده های نخستین می باشند. بدین معنی که بدون این که یادگیری پیشین داشته باشند می توانند به عنوان پاداشی مستقل عمل کنند؛ به طور مثال: مزه شیرین یا احساس جنسی، ممکن است در نخستین تجربه خوشایند باشند.

مشوّق های دیگر دومین تقویت کننده ها هستند که آن ها وضعیت خود را به عنوان پاداش، تا حدودی از طریق یادگیری مرتبط با دیگر رویدادها به دست می آورند. به طور مثال: پول یا نمره خوب؛ بر پایه ی تجربه ی فرهنگی ما از آن ها و با موفقیت و وضعیتی که بازنمایی می کنند، می توانند مشوّق هایی اثربخش باشند.

برای حیوانات یک محرّک شرطی همراه با غذا، می تواند به عنوان یک پاداش موثّر عمل کند.

نظریه های مشوّق و سائق چشم انداز گوناگونی در مورد کنترل انگیزش فراهم می آورند اما این دو دیدگاه از نظر موضوع متفاوت هستند و دوگانگی بین این دو دیدگاه وجود ندارد.

سائق ها و تعادل حیاتی

زندگی ما وابسته به ثابت نگاه داشتن چیزهای خاصی است. اگر حرارت مغز ما چند درجه تغییر کند، به سرعت هشیاری خود را ازدست خواهیم داد.

افزایش و کاهش میزان چند درصدی آب بدن، موجب ناکارایی مغز و بدن و سرانجام خطر مرگ خواهد شد.

حیوانات و انسان ها به ایجاد توازن میان وضعیت های افراطی فیزیولوژیکی نیاز دارند.

انسان ها به گونه ای طراحی شده اند که وظیفه ی نگه داری این توازن بر عهده ی خود آن ها است. حتّی زمانی که دنیای اطراف انسان ها تغییر می کند، وضعیت درونی آن ها به نسبت ثابت باقی می ماند.

برای نگه داری دنیای درونی ما در چارچوب محدود بقای فیزیولوژیکی، بدن ما فرآیندهای فعّال کنترل و نگه داری تعادل حیاتی - که یک وضعیت ثابت درونی است - دارد.

یک فرایند کنترل تعادل حیاتی، سامانه ای است که فعّالانه برای نگه داری یک وضعیت ثابت عمل می کند(یعنی تعادل حیاتی).

مثلا، ترموستات خنک کننده یا گرم کننده است. آن ها به گونه ای طراحی شده اند که می توانند دما را یکسان و ثابت نگه دارند.

بسیاری از فرآیندهای فیزیولوژیکی ما نیز مانند ترموستات ها عمل می کنند، یعنی باعث فعّال شدن انگیزه هایی می شوند که تعادل حیاتی موجود زنده را حفظ می کنند.

دمای بدن و تعادل حیاتی

کاهش ۱۰درجه سانتی گراد دمای مغز باعث می شود تا هشیاری خود را ازدست بدهید.

اگر در هوای بسیار سرد یا گرم قرار گرفته باشید، مغز شما تنها چند درجه ی سانتی گراد می تواند نسبت به دمای محیط، از آسیب دیدن در امان بماند.

سامانه های کنترل تعادل حیاتی، چه فیزیولوژیک،چه روانی، دلیل این ثبات و امنیت هستند.

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***