سلام نو - سرویس اقتصادی: موسی پژوهان، متخصص برنامه ریزی و استاد دانشگاه معتقد است کشور از نبود نظریه پایه توسعه رنج می برد و به همین دلیل عملی کردن آنچه در برنامه ششم آمده بسیار دشوار است.
پژوهان در گفت و گو با سلام نو با بیان اینکه ما هیچ گاه نظریه پایه توسعه نداشته ایم، گفت: پاسخ به سوال کوتاه چرا ایران توسعه پیدا نمی کند؟ بسیار مفصل است. تجارب دنیا نشان داده کشورهایی که توسعه پیدا کرده اند به معنای واقعی کلمه و از همه جنبه ها اصطلاحا دارای یک نظریه پایه توسعه بودند. به این معنا که همه آنها از یک رویکرد توسعه مشخص برخوردار بودند.
او افزود: ژاپن نمونه خوبی از این کشورهاست. ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم که در تحریم کامل قرار داشت، نظریه توسعه برای خودش طراحی و اجرا کرد. سرمایه گذاری روی منابع انسانی اصلی ترین دلیل توسعه آنها بود. این در حالی است که ژاپنی ها به لحاظ جغرافیایی و منابع معدنی، کشور نسبتا منزوی و کم برخورداری است و به لحاظ یکپارچگی سرزمینی می توانیم بگوییم یکپارچگی ندارد و متشکل از صدها جزیره است. اما ژاپن ثابت کرد منابعی که ما به آن می گوییم منابع طبیعی نقشی که تصور می شود در توسعه داشته باشند را ندارد و این منابع انسانی است که نقش کلیدی در توسعه کشور می تواند ایفا کند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: در واقع در ژاپن، نیروی انسانی، پایه و اساس و زمینه ای بود که بر مبنای آن باید توسعه اتفاق بیفتد. حالا در کشوری مثل ما که هم منابع انسانی غنی وجود دارد و دارای منابع طبیعی و خدادادی غنی هستیم سوال اساسی این است که چرا توسعه پیدا نکردیم؟ مخصوصا بعد از مشروطه که ترقی خواهی و توسعه تبدیل به یک گفتمان عمومی در جامعه شد. علی رغم این 110 سال تجربه نه در دولتمردان و نه در مردم توسعه به مفهوم واقعی خودش تجربه نشده است.همواره این سوال بی پاسخ مطرح بوده است که توسعه چیست و از کجا باید شروع کرد؟
پژوهان تصریح کرد: واقعا باید از کجا شروع کرد؟ از اینکه خام فروشی نکنیم و نفت را تبدیل به سایر محصولات و مشتقات کنیم ؟ از مسائل فنی و تکنولوژی شروع کنیم ؟ مثل ژاپن از نیروی انسانی به توسعه برسیم؟ از مسائل فرهنگی یا اقتصادی شروع کنیم ؟ یا مدیریت ما ضعف اساسی دارد؟ تا زمانی که به این سوال پاسخ مناسب و عملی داده نشود عملا ما وارد چرخه توسعه نمی شویم. ما به مفهوم کمی رشد داشتیم اما توسعه ای که به صورت همه جانبه باشد و موجب پایداری اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی جامعه باشد را هیچگاه نداشتیم. این مساله تاریخی است و برای امروز و ده سال و بیست سال پیش نیست. هیچ وقت در تاریخ کشور ما اتحاد در دیدگاه این خواست همگانی و مشترک، بیان عملی به خود نگرفته است.
این پژوهشگر برنامه ریزی با اشاره به دو نظریه موجود در رابطه با توسعه اظهار کرد: دو نظریه وجود دارد که یکی می گوید دولت باید مسیر توسعه را شروع می کرد و مردم هم در این مسیر هدایت شوند و نظریه دوم می گوید این مردم هستند که باید خودشان مطالبه گر توسعه باشند و قاعدتا مردمی که حرکت به سوی توسعه را آغاز کرده اند به دولتی دست پیدا می کنند که برآیند این مردم باشد . هر دو نظریه را می توان دارای اعتبار دانست . ولی در یک جمع بندی کلی به نظر من می رسد که قبل از آن باید نظریه پایه توسعه داشته باشیم.
او با اشاره به برنامه های توسعه پس از انقلاب یادآور شد: به نظرم برنامه های توسعه به عنوان یک تکلیف توسط دولت ها نوشته است. باید تحقیق کنید و ببینید که چقدر این برنامه ها مبنای بودجه ریزی قرار گرفته است. مخصوصا در حوزه مسائل منطقه ای مثل مناطق مرزی، مناطق محروم و مناطق دارای پتانسیل. اگر تحقیق کنید به نتایج بسیار ناامید کننده ای می رسیم. جون مشخص نبوده توسعه قرار است از کجا شروع شود.اگر شما نگاه کنید به جز برنامه ششم که کمی قضیه اش فرق دارد در پنج برنامه قبلی تکالیف خوبی در زمینه توسعه در همه جوانب برای دولت تعیین شده است اما تقریبا می شود گفت در هیچ کدام از این برنامه ها اتفاق خاصی نیفتاده است و بیشتربه جای پرداختن به مساله توسعه، امور جاری مملکت تمشیت شده است.
پژوهان اضافه کرد: در برنامه ششم برخی از مسائل که در برنامه های قبلی مثل توسعه منطقه ای حضور پررنگ داشت، به صورت ضعیف دیده شده است و بحث مدیریت یکپارچه شهری که از ضرورت های توسعه کشور است خیلی ضعیف به آن پرداخته شده است. این برنامه هم در اجرا مشکلات برنامه های قبلی را دارد . این برنامه انحرافش با بودجه بسیار زیاد است و عملی کردن آنچه در برنامه ششم آمده بسیار سخت است.