سلام نو – سرویس اجتماعی: دنیای امروز هزاران بار از دنیای قدیم انسانها متفاوت است، اما با این همه، پرسش اساسی دنیای امروز نیز مانند دیگر دورانها این است که چطور میتوان شاد و موفق بود و از زندگی رضایت خاطر داشت؟ چطور میتوان به گونهای زیست که در میانسالی و کهنسالی حسرت روزهای گذشته و انتخابهای قبلی را نخوریم؟
برای پاسخ به این سوالها با محمدصادق نجات، کوچ حرفهای و مربی مهارتهای زندگی، گفتوگو کردیم و این پرسشها را با او در میان گذاشتیم. نجات از اهمیت شناخت معنای زندگی سخن گفت و یادآوری کرد که هر دستآوردی الزاما منجر به رضایت خاطر نمیشود.
مشروح گفتوگو سلام نو با محمدصادق نجات را در ادامه میخوانید.
ما امروز با دنیایی شلوغ و چند لایه طرف هستیم که انتخابهای هر انسان در آن بسیار گسترده و فرصتها بسیار محدود است. در چنین دنیایی چطور میتوان به رضایت خاطر، شادکامی و موفقیت رسید؟ چطور میتوان مطمئن شد که از هزاران انتخابی که در زندگی میکنیم مجموعهای از بهترین انتخابها را داشتهایم تا بعدها حسرت نخوریم؟
من پیش از هر چیز از تمام کسانی که این گفتوگو را میخوانند دعوتمیکنم که به جای «شادکامی» به «بِهزیستن» فکر کنند. مارتین سلیگمن، پدر روانشناسی مثبتگرا، در یک دوره تئوری شادکامی اصیل را ارائه کرد و گفت آدم ها برای شادی زندگی می کنند. بعد از مدتی مشاهده کرد مواردی وجود دارد که الزاما در آن شادی نیست، اما رضایت و آرامش هست.
نمونه آن زنی است که انتخاب میکند مادر باشد. این زن ۹ ماه سختی مطلق، ۲ سال سختی پیوسته و بعد هم زندگی پر چالشی را برای تربیت فرزند خواهد داشت که در آن شادی پیوسته، مطلق و همیشگی نیست، اما در این روند در حال کسب چیز بالاتری است. در نمونه دیگر فرزندی را داریم که چند سال از عمر خود را صرف نگهداری از والدین پیر خود میکند.
سلیگمن با استناد به شواهدی از این دست نظرش را تغییر داد و گفت که آدمها فقط دنبال شادی نیستند، بلکه به دنبال چیزی هستند که «بِهزیستن» نام دارد. آدمی که به سمت بهزیستن حرکت میکند رضایت خاطر و امنیت دارد و از لحظات لذت میبرد. در نتیجه من پیشنهاد میکنم نگاه خود به زندگی را تغییر دهیم و بدانیم قرار نیست همیشه شاد باشیم بلکه قرار است دنبال بهزیستن و زندگی بهینه باشیم.
با چنین نگاهی برای این که به بِهزیستن برسیم و از انتخابهای خود ناراضی نباشیم نباید دنبال نتایج باشیم بلکه باید راهی را پیدا کنیم که از فرآیند لذت ببریم و در این میان خاطرمان باشد که دستآورد عنصر مهمی از از بهزیستن است، اما تمام آن نیست.
به تعبیری از مسیر سفر لذت ببریم.
بله. بیایید برای درک بهتر موضوع یک مثال را با هم تصور کنیم. در حالت اول شما یک مقصد مسافرتی دارید و قرار است با ماشین به آن جا بروید. ماشین شما در این مسیر پنجر می شود، به مشکل میخورید و حتی گاهی مسیر را اشتباه میروید. در حالت دوم ماشین شما سالم است، اما معلوم نیست کجا می روید و چه بسا اصلا مقصدی ناگوار پیش رویتان باشد.
حالت اول را.
چرا این حالت را انتخاب میکنید؟ این حالت سختی راه دارد، ماشین در آن خراب میشود و حتی گاهی راه را گم میکنید. با این همه شما این راه را انتخاب میکنید چون میدانید چه میخواهید. در این مسیر حتی اگر با مشکل مواجه بشوید لذت مقصد، سختی های مسیر را برای تان هموار می کند
مثال عینی این مورد پیاده روی اربعین است. برای همه مشخص است که عراق کشور مرفهی نیست، مسیر پیاده روی اربعین هموار نیست و در بسیاری موارد حتی جای درستی برای استراحت وجود ندارد، اما بسیاری به این پیاده روی میروند. من دوستانی را دیدهام که گفتهاند ما بسیار اذیت شدهایم و دیگر به این سفر نمیآییم، اما سال بعد میگفتند کاش دوباره برویم! مقصد دوست داشتنی ، سختی ها و حتی تلخی های مسیر را دوست داشتنی یا حداقل قابل تحمل می کند
اگر آدم در این مسیر به مقصد نرسد باز هم این روش کارآمد خواهد بود و رضایت خاطر به دنبال خواهد داشت؟
مقصد شما اصلا نباید رسیدنی باشد. ما یک هدف و یک غایت یا معنای زندگی داریم. معنا الزاما باور دینی نیست، بلکه آن رسالتی است که در زندگی برای خود تعریف کردیم. این معنا از عناصر بهزیستن است و ما آن را یافتهایم و نساختهایم. همانقدر که معنا، غایت یا رسالت رسیدنی نیست، هدف رسیدنی است.
شما در همان مثال سفر وقتی میپرسند کجا میروید میگویید شمال، اما وقتی میگویند شب کجا میخوابی میگویید ساری. حالا اگر مشکلی پیش آمد و شما به جای ساری در رشت ماندید مشکلی نیست چون شما همچنان در حال رفتن به سمت شمال هستید.
آن چیزی که باعث نگرانی ما است اهداف است. ما همیشه از خود میپرسیم نکند به این هدف یا آن هدف نرسم. من به شما میگویم اصلا ایرادی ندارد، شما تمام تلاش خود را بکنید و از این تلاش لذت ببرید و اگر روزی فهمیدید آن هدف برای شما نیست، عوضش کنید. باید خاطرمان باشد اهداف مالی، عاطفی و دیگر اهداف زمانی صحیح هستند که در مسیر معنای والای زندگی ما باشند. ما برای رسیدن به اهداف چند باره تلاش خواهیم کرد اما آن هنگام که متوجه شویم هدفی را به اشتباه برگزیده ایم ابایی از تغییرش نداریم.
پس برای همین ما آدمهایی را میبینیم که پر از موفقیت هستند، اما راضی و شادکام نیستند؟
دقیقا. اما نکته اینجا است که آن آدمها پر از موفقیت نیستند، بلکه پر از دستآورد هستند، دستآوردهایی که الزاما برای آنها حس موفقیت به دنبال نداشته. اصلا موفقیت آن چیزی نبوده که همه به او میگویند. مثلا کسی رفته پولدار شده، در حالی که پولدار شدن برای کس دیگری موفقیت بوده و موفقیت برای او چیز دیگری مثل ماجراجویی است. چرا این اشتباه پیش آمده؟ چون رسالت و معنای زندگی خود را درست نیافته که اهدافش را در مسیر درست بچیند. در این مسیر قلههایی را فتح کرده، اما دوستشان ندارد و این فتحها به او حس رضایت نمیدهد.
با این تفاسیر آیا میشود گفت سنجه ما برای صحیح بودن راهی که طی میکنیم حس رضایت است؟
بله این سنجه درست است. اما حس رضایت را با چه میسنجیم؟ با نسبتش با آن معنای زندگی که داریم. اگر قدمها، اهداف و دستآوردهای ما با رسالت زندگی ما خواند آن وقت راضی میشویم و حال ما خوب است. توجه کنیم که این جا حال ما خوب است و الزاما شاد نیستیم.
من اینجا از همه دعوت میکنم قبل از هر قدمی معنایی که برای آن زندگی میکنید را بیابید و بعد ارزشهایی را ترسیم کنید که مثل قطبنما شما را به سمت این معنا هدایت کنند. این ارزشها هستند که باعث میشوند شما انتخاب درست را انجام دهید.
پس راز حسرت نخوردن از انتخابهایی که کردیم پیدا کردن درست ارزشها است.
دقیقا. مثلا شما اگر روزی به سالهای قبل نگاه کنید میبینید که چه کار خوبی کردید آن روزی که فرصت داشتید اختلاس نکردید و پولدار نشدید. ارزش شما آن روز این بود که به هر قیمتی پول در نیاورید و امروز هم ارزش شما همین است؛ در نتیجه حسرت نمیخورید که آن پول را ندارم و وقتی به عقب نگاه میکنید احساس رضایت دارید.
در این فرآیند نباید نگران تغییر ارزشها در گذر زمان بود؟
من نگران تغییر نیستم، اگر دو نکته رعایت شود. نکته اول این است که تغییر آگاهانه و محصول اندیشیدن بر روی باورها باشد. نکته دوم آن است که آن روزی هم که تغییر کردید حسرت گذشته و انتخابهای قبلی را نخورید چون آن انتخابها با ارزشهای گذشته انتخابهای درستی بوده و حالا تمام شده است.
نظر شما