سلام نو – سرویس اجتماعی: اگر کمی اهل گشتوگذار در فضای مجازی باشید احتمالا چیزی درباره کلیپی شنیدهاید که در آن یک مرد برهنه ادعای خدایی میکند و توسط پلیس دستگیر میشود. این فرد که کاملا عریان است بر ادعای خدایی خود اصرار دارد و حتی بعد دستگیری توسط پلیس و مشت و لگد خوردن از مردم بر ادعای خود اصرار دارد و میگوید که مردم را رستگار میکند.
تنها با نگاهی یک باره به این کلیپ متوجه میشوید که با یک «بیمار روانی» رو به رو هستید که با وجود ظاهر سالمی که دارد سخت به درمان احتیاج دارد و باید فکری به حال او کرد. مرد حاضر در فیلم اگر شارلاتان یا دنبال خودنمایی بود با سر رسیدن پلیس باید فرار میکرد ولی ثابت قدمی او در ادعایش نشان میدهد که بیماری او جدی است.
درباره این حرف و نکته بسیار است، اما به نظر میرسد در همان نگاه اول سه نکته مهم وجود دارد که توجه به آنها میتواند گرهگشا باشد.
رفتار غیر متخصصانه پلیس: پلیس چه در هنگام دستگیری مرد بیمار و چه پس از آن رفتاری متخصصانه نشان نمیدهد. مشکل اول این است که پلیس در مهار مرد مشکل دارد و یک بار اجازه خروج او از ماشین را میدهد. مشکل دوم این است که پلیس به علت همدلی با جمعیت معترض جلوی توهین به مرد بیمار را نمیگیرد و به مردم تذکر جدی نمیدهد. این مسئله به طور طبیعی مرد بیمار را به واکنشهای بیشتری وا میدارد. مسئله سوم جایی رخ میدهد که بالاخره چند شهروند عصبانی مُشت و لگد خود را به مرد بیمار میرسانند. حتی اگر فرد دستگیر شده بیمار نبود و یک جانی خطرناک بود پلیس وظیفه داشت تمام قد از او حفاظت کند.
بیماری که کسی بیماری او را باور ندارد: از واکنش مردم و پلیس مشخص است که هیچ کس باور ندارد با یک «بیمار روانی» طرف است. همه فکر میکنند مرد جوان به خاطر قامت بلند و تن به ظاهر سالمش هیچ مشکلی ندارد و تنها از سر خوشی، هنجار شکنی یا چیزهایی شبیه به این برهنه به وسط خیابان آمده.
این دیدگاه خطرناک است و نشان میدهد جامعه ما تا چه اندازه با بیماریهای روانی ناآشناست و آنها را به رسمیت نمیشناسد. مصداق روشن این رفتار را میتوان در رفتار جامعه با افسردگی و مبتلایان به آن دید. بسیار به مبتلایان به افسردگی میگویند تحرک بیشتری داشته باشند و کمی تفریح کنند و به این فکر نمیکنند که فرد افسرده درست مثل کسی است که نخاع او آسیب دیده و برای ترمیم خود به روانشناس و روانپزشک نیاز دارد.
جامعه خشمگینی که بیمار که محصول آن است: رفتار آن مرد جوان بیمار و مردم که با خشم او را تهدید به انواع تعرضات میکنند نشان یک چیز است؛ جامعه خشمگینی که دچار انواع بیماریهای روحس و روانی است.
عمادالدین باقی با اشاره به این مسئله در شرق مینویسد: تکرار این صحنه ها که برای چندمین بار در تهران و برخی شهرهای دیگر رخ داده نشان دهنده تکثیر شدن یک نوع بیماری روانی است. بخشی از این بیماریها ناشی از شدت ناکامی ها و فشارهای عصبی است.
شاید با خود فکر کنید که خشونت به چنین پدیدهای طبیعی است، اما واقعیت این است که امروز خشونت محدود به همین اتفاقات خارج از عرف نیست. از برخورد مردم با هم تا سرقت گوشیهای مختلف و رخدادهای سیاسی و اجتماعی ما شاهد افزایش انواع مختلف خشونت فیزیکی و کلامی هستیم.
به نظر میرسد چنین اتفاقاتی باید زنگ خطری برای مسئولین باشد تا فکری به حال مقابله با غول بیشاخ و دم خشونت کنند. غول بیشاخ و دمی که اگر مهار نشوند آسیبهایی جدی و عمیق برای تمام جامعه در پی دارد.
نظر شما