محمدجواد از غیرقابل پیشبینی بودن ظهور پدیده شفقهای قطبی با وجود کلی بررسی دقیق و هماهنگیهای زیاد و سرمای عجیب و شرطهای غریب این منطقه میگه: "خیلی چیزها رو میشه رزرو کرد اما آسمون رو نه. این شعار بسیاری از برنامههای رصدی شفق قطبی است. پرواز و خودروی مناسب و اقامتگاه رو از قبل هماهنگ میکنی و میری توی هوای منفی بیست سی درجه زیر صفر توی ناکجایی که با کوچکترین نابجایی، سرما تا عمق وجودت نفوذ میکنه به امید اینکه شفق قطبی ببینی. بخت باهات یار باشه، هوا ابری نباشه"
انتظار و صبر برای محمدجواد گل نمیکاره بلکه شفق میکاره و حسابی معتادش میکنه، لحظههای پرتلاطمی که برای تماشای شفقهای قطبی سپری کرده احساسات و هیجانات آدم رو برمیانگیزه، محمدجواد این اشتیاق و هیجانات رو اینطور توصیف میکنه: "نقشهها رو هی به روز میکنی میبینی ای بابا باید سروکلهاش پیداش بشه پس کوش؟ از سرما به رقص میای، میگی این همه راه رو که نیومدم دست خالی برگردم. یک ساعتی میگذره، آسمان پرستاره اما هنوز جز شفقهای کم فروغ اون هم در دوردست چیزی نصیبت نشده. یهو بالای سرت میبینی این پرتوی سبز دیگه چیه، وای خدای من، پشت سرت شفق، شفق قطبی توی آسمونه؛ داد میزنی به همسفرات میگی شفق! شفق! نورترن لایتز! هل میشی، دوربین رو ول میکنی. الکی شات میزنی. فوکوس از دستت در رفته. میگی گور بابای کادر، یک دقیقه که میبینی تازه به خودت میای بابا عکس. دوربین. اصلا ولش کن دوربین رو. قرارمون همین بود، یه دل سیر شفق قطبی. یکی دوساعت بعد که دیگه شفق کلا میره، به خودت میای و میگی دلت خوشهها، دلِ سیر؟ تازه این اول اعتیاده، به انجمن معتادان آسمان خوش آمدی!"
نظر شما